با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!عمر ی به سر دویدم در جست و جوی یار
جز دسترسی به وصل ویم
آرزو نبود
دادم در این هوس دل دیوانه را به باد
این جست و جو نبود
هرسو شتافتم پی آن یار ناشناس
گاهی ز شوق خنده زدم گه گریستم
بی آنکه خود بدانم زین گونه بی قرار
مشتاق کیستم
رویی شکست چون گل رویا وه دیده گفت
این است آن پری که ز من می نهفت رو
خوش يافتم که خوش تر ازین چهره ای نتافت
در خواب آرزو....
باید به نبودن عادت کرد،چرا که ماهم میرویمکاش نبودنت فقط یه خواب بود:)
درد خودش یک کلمه است،میشود تقییرش دادکلمات برای بیان درد جانم کافی نیستند
هیچ ک.س کافی نیست،اگر روزی کافی باشیم دیگر به هم نیاز نداریمکاش از همون اولی که ازتون حس ناکافی بودن و خوب نبودن گرفتم ، ترکتون میکردم:)
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک