با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!و یه وقتهایی آدم دلش برای خود قبلیش تنگ میشه...یه وقتایی
هست چشات پُره اشکه
اما نمیزاری بریزه
گلوت پُره بغضه اما نمیزاری بشکنه
دلت پُره حرفه اما فقط سکوت و سکوت و سُکوت .
راضی نیستی ولی نه گله میکنی و نه شکایتی
یه وقتایی هست که دیگه فقط تسلیم میشی
یه وقتایی به خودت میای میبینی از اون همه شیطنت هیچی نمونده به همین راحتی جوونيت ميره ..
و خیلی وقته که تنگ شده 🥲و یه وقتهایی آدم دلش برای خود قبلیش تنگ میشه...
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک