جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

دلنوشته {زاراب} اثر •BARAN_kh_z کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط BARAN_KH_Z با نام {زاراب} اثر •BARAN_kh_z کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 356 بازدید, 19 پاسخ و 11 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {زاراب} اثر •BARAN_kh_z کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع BARAN_KH_Z
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط BARAN_KH_Z
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,874
14,306
مدال‌ها
5
سپهر از مشقت او به وجد آمد؛
صدایی آرام، همچو آهی گمشده در فراز، بر سر گیتی فروریخت:
«ای مادر خسته، سال‌هاست سایه‌ام را بر تو گسترده‌ام، شرشرم را به دست‌هایت سپرده‌ام، اما گیتی، خاکِ بی‌سیر، هرگز آرام خواهد گرفت؟
تماشاگرم تا چه دست‌هایت، هر صبح، امید را در دل شیارها می‌گذاری و شب، با دوش‌هایی خمیده به سرا بازمی‌گردی؛ بی‌‌هیچ حتی ماه بر تو تبسمی بتابد.»
 
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,874
14,306
مدال‌ها
5
شاهد بوده‌ام که عرق تو با گیتی درآمیخت و خوشه‌های طلایی، از گوهر تو دل ربود. با دعایت شاید به گوش خدایی می‌رسید اما دیگر به پرده‌ی همیشگی عادت کرده است.
باد، پاسخ او را با خود برد و در لابه‌لای خوشه‌ها مستور به‌جا آورد، گویی گیتی هم از استماع این راز سرباز می‌زد.
 
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,874
14,306
مدال‌ها
5
همه پدیده‌ها، از بادِ عاشق‌پیشه تا رودهای مواج، از آفتابِ سرخ‌پوش تا ستاره‌ها مات شده، روزگاری در برابرش سر به فرود بود؛ او مادر بود، آرامگاه فداها، ملجأ خسته‌ها.
اما آیا حالا وجودی از او روی گیتی است؟ جز اسم مادر در لابه‌لای برگ‌های زرد پاییز، و خاطره‌ای که چو عطر یاس در کوچه‌های متروک می‌پیچد، چیزی از او محو گشته بود.
 
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,874
14,306
مدال‌ها
5
روایت است در وی روزها، حتی شرشر ابر پیش پایش فرو می‌افتاد و سپهر برای تماشایی او، ابرها را جوار می‌زد. بوم، وقتی پای بی‌جامه‌اش را روا می‌داشت، گلبرگ می‌داد و باد، آرام‌تر می‌وزید تا مبادا روسری‌اش از دوشش بلغزد.
حالا اما، سراش خاموش است؛ گویی همه‌ی درها برای همیشه بسته‌ می‌باشد و بوی طعام گرم، جایش را به غبارِ سرد آرام داده است.
 
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,874
14,306
مدال‌ها
5
شب‌ها، ماه از پشت تپه‌ها سر برمی‌آورد، پی ردّی از او. مرغ‌های بال‌دار بر سیم‌های برق، آوازی بریده زمزمه می‌شود، و بادی ملایم، لالایی‌های قدیمی‌اش را از پشت شیشه سرا به آگاهی می‌آورد؛ اما همه دست‌ها محو است تا دوباره گهواره‌ی خاطرات را آرام لرزش بدهد.
 
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,874
14,306
مدال‌ها
5
و او یادش در رگ‌های گیتی جاری‌ست؛ هرگاه شرشر ابر بر شالیزار می‌بارد، بوی بوم، خویش بوی دست‌های خسته‌ات را دارد. هرگاه بادی بر شاخه‌ها می‌پیچد، صدای اوست که در گوش اشجار زمزمه می‌شود.
او رفته است، اما تا حالا، هر سحر، خورشید برای او بر‌می‌خیزد، حالا جویبار در پی‌اش آوا سر می‌دهد و حالا قلب گیتی، با یادش می‌تپد.
 
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,874
14,306
مدال‌ها
5
ای مادرم،
تو رفته‌ای، و پس از تو، باد ملایم آواره، راهِ شالیزار است؛ باد، بی‌قرار، لا‌به‌لا ساقه‌های طلایی آوازت را می‌جوید.
و شرشر ابر، آرام‌آرام بر رخسار سبز گیتی فرو می‌غلتد، هم‌چو تا گویی سپهر، جامه‌ی عزا بر قالب دارد.
 
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,874
14,306
مدال‌ها
5
تو رفته‌ای، و شالیزار، با بی‌شمار ریشه‌ی لطیف خویش، اغوش بوم را گرفته و می‌گرید. رودها، لابه‌لای بسترهای خاموشش، اسمت را زمزمه سر می‌دهد و باز به ارامی ابدی محو می‌شود.
آه، مادر!
از تو فقط ردّی بر دست‌های خسته‌ات
تا در آفتاب‌های گرم و مه‌آلودِ سپیده‌دم
به جسم گیتی روح می‌دهد و هسته‌ها را به رؤیا بدل می‌‌دهد.
 
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,874
14,306
مدال‌ها
5
حالا مادر غایب‌ای،
اما در هر مه، در هر شرشر ابر، در هر بوی هسته‌های طلایی تازه، ردّ دیدت است تا از افق‌های دوردست بازمی‌گردد
و در دلِ علف‌ها محو می‌شود،
گویی که حالا هم بر شالیزار پاس می‌داری.
 
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,874
14,306
مدال‌ها
5

و هر بادی ملایم تا بر شالیزار می‌لغزد،
پیامی از حضور تو با خود می‌آورد،
گویی ساقه‌های سبز در سکوت، قصه‌هایت را زمزمه می‌‌شود.
و هر قطره شرشر ابر، آوایی دست‌هایت را بازمی‌سازد، تا در آغوش ارامش گیتی و در خلوت شب، باز هم تو را می‌جویم و تو در خواب‌های خیسِ بوم، هوشیار هستی.



 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین