ROKH
سطح
3
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
- May
- 1,257
- 5,025
- مدالها
- 8
توی فیلم دوم هانگر گیمز یعنی Catching Fire، داستان حسابی جون میگیره. برعکس خیلی از دنبالهها که صرفاً تکرار قسمت اول میشن، این یکی تونست هم فضای دنیای پانم رو گستردهتر کنه و هم تنش سیاسی داستان رو بالاتر ببره. از همون اول که کتنیس و پیتا برمیگردن و میخوان نقش عاشقهای خوشبخت رو بازی کنن، میفهمید همهچی قراره سختتر بشه، چون مردم دیگه فقط بیننده نیستن، دارن جرقههای شورش رو میزنن.
فیلم خیلی خوب نشون میده که کتنیس دیگه فقط یه بازمانده نیست، کمکم داره تبدیل میشه به یه نماد. همین تبدیل شدنش به «دختر آتشین» برای مردم، یه فشار روانی بزرگ روش میذاره که جنیفر لارنس فوقالعاده خوب از پسش برمیاد. اون ترسها و تردیداش همراه با خشم درونیش، باعث میشه شخصیتش زنده و واقعی بهنظر بیاد.
ساختن دوبارهی بازیهای مرگ برای برندگان قبلی هم ایدهی خیلی هوشمندانهای بود. همون لحظهای که اعلام میکنن مسابقهی ویژه بین قهرمانهاست، هم تو دنیای فیلم و هم تو سالن سینما یه شوک بهت وارد میشه. این حرکت نشون میده که سیستم حاضره هر کاری بکنه تا کنترلش رو حفظ کنه. طراحی میدون بازی هم جذابه؛ ساعت عظیمی که هر بخشش یه تهدید جداست، هم هیجان داره و هم سمبلیک کار شده.
رابطهی کتنیس و پیتا اینجا پیچیدهتر میشه. دیگه فقط تاکتیک نیست، یهجور وابستگی واقعی هم توش شکل میگیره. در عین حال، مثلث کتنیس، پیتا و گیل هم به شکلی ظریفتر از فیلم اول پرداخته شده، بدون اینکه کل داستان رو به سمت ملودرام عاشقانه ببره.
فیلم از نظر بصری هم نسبت به قسمت اول پیشرفت کرده. جلوههای ویژه بهتر شدن، صحنههای اکشن منسجمتر و پرانرژیترن و موسیقی هم به حس حماسی داستان کمک میکنه. صحنهی مرگ «مگس» و واکنش کتنیس یکی از اوجهای احساسی فیلمه که بهخوبی تأثیر ظلم و بیرحمی بازیها رو نشون میده.
پایان فیلم هم فوقالعاده قوی بود. اون افشاگری بزرگ و بعدش نگاه خیرهی کتنیس وقتی میفهمه دنیاش کاملاً تغییر کرده، دقیقاً همونجاییه که مخاطب رو برای قسمت سوم آماده میکنه.
با همهی اینها، مثل همیشه باید گفت که کتاب تجربهی کاملتریه. توی کتاب خیلی عمیقتر وارد ذهن کتنیس میشید و جزئیات بیشتری از دنیای پانم و شورشهای در حال شکلگیری میبینید. فیلم خیلی خوبه، اما کتاب بهتر میتونه سنگینی بار سیاسی و روانی این داستان رو منتقل کنه.
فیلم خیلی خوب نشون میده که کتنیس دیگه فقط یه بازمانده نیست، کمکم داره تبدیل میشه به یه نماد. همین تبدیل شدنش به «دختر آتشین» برای مردم، یه فشار روانی بزرگ روش میذاره که جنیفر لارنس فوقالعاده خوب از پسش برمیاد. اون ترسها و تردیداش همراه با خشم درونیش، باعث میشه شخصیتش زنده و واقعی بهنظر بیاد.
ساختن دوبارهی بازیهای مرگ برای برندگان قبلی هم ایدهی خیلی هوشمندانهای بود. همون لحظهای که اعلام میکنن مسابقهی ویژه بین قهرمانهاست، هم تو دنیای فیلم و هم تو سالن سینما یه شوک بهت وارد میشه. این حرکت نشون میده که سیستم حاضره هر کاری بکنه تا کنترلش رو حفظ کنه. طراحی میدون بازی هم جذابه؛ ساعت عظیمی که هر بخشش یه تهدید جداست، هم هیجان داره و هم سمبلیک کار شده.
رابطهی کتنیس و پیتا اینجا پیچیدهتر میشه. دیگه فقط تاکتیک نیست، یهجور وابستگی واقعی هم توش شکل میگیره. در عین حال، مثلث کتنیس، پیتا و گیل هم به شکلی ظریفتر از فیلم اول پرداخته شده، بدون اینکه کل داستان رو به سمت ملودرام عاشقانه ببره.
فیلم از نظر بصری هم نسبت به قسمت اول پیشرفت کرده. جلوههای ویژه بهتر شدن، صحنههای اکشن منسجمتر و پرانرژیترن و موسیقی هم به حس حماسی داستان کمک میکنه. صحنهی مرگ «مگس» و واکنش کتنیس یکی از اوجهای احساسی فیلمه که بهخوبی تأثیر ظلم و بیرحمی بازیها رو نشون میده.
پایان فیلم هم فوقالعاده قوی بود. اون افشاگری بزرگ و بعدش نگاه خیرهی کتنیس وقتی میفهمه دنیاش کاملاً تغییر کرده، دقیقاً همونجاییه که مخاطب رو برای قسمت سوم آماده میکنه.
با همهی اینها، مثل همیشه باید گفت که کتاب تجربهی کاملتریه. توی کتاب خیلی عمیقتر وارد ذهن کتنیس میشید و جزئیات بیشتری از دنیای پانم و شورشهای در حال شکلگیری میبینید. فیلم خیلی خوبه، اما کتاب بهتر میتونه سنگینی بار سیاسی و روانی این داستان رو منتقل کنه.