جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

همگانی (سخنی به مخاطب ناشناس)

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مطالب طنز توسط ASHOB با نام (سخنی به مخاطب ناشناس) ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 10,014 بازدید, 345 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته مطالب طنز
نام موضوع (سخنی به مخاطب ناشناس)
نویسنده موضوع ASHOB
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط AZHHAR
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
843
9,715
مدال‌ها
2
شب است و من،

با سایه‌ام نشسته‌ام…

نه نامه‌ای، نه صدایی،

تنها صدای تیک‌تاکِ ساعتی که

روی دیوارِ خاموشی می‌نویسد:

«یادت رفت؟»

پنجره باز است،

اما باد هم دلسرد گذشته…

در این سکوتِ بی‌پایان،

دلِ من

به دنبال صدایی می‌گردد

که دیگر برنمی‌گردد…
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: حیات
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
843
9,715
مدال‌ها
2
نشسته‌ام کنارِ خودم،

بی‌آن‌که سخنی بگویم…

جهان از کنارم می‌گذرد

مثلِ صدایی که

در خواب شنیده می‌شود و

هیچ‌گاه معنا نمی‌گیرد.

دیوارها مرا می‌شناسند،

اما پاسخی ندارند.

ساعت فقط می‌داند

که زمان می‌گذرد

بی‌آن‌که من بروم.

گاهی دلم می‌خواهد

در باد گم شوم،

بی‌نام، بی‌ردِّ پا،

و شب، مرا چون اندوهی آرام

در آغوش بگیرد.
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: حیات
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
843
9,715
مدال‌ها
2
در ازدحامِ این شهرِ پر از فریاد،

من یک سکوتِ محض و بی‌آغازم.

همراهِ جمعم، اما دورِ دور،

گویا جهان را بر خودم می‌بازم.

صدها نگاه از کنارم می‌گذرند،

بی‌آنکه طرحِ شانه‌ای پیدا شود.

این کوچه‌های سنگفرشِ آشنا

از حسرتِ دیرینه‌ی من پر شده.

مانندِ قایق، در دلِ دریای شاد،

اما طنابِ لنگرم پوسیده است.

بر دوش من، یک چمدانِ خالی از

هر آنچه جز تصویرِ تو بوده، کشیده است.

این‌جا میانِ خنده‌های مصنوعی،

من زخم‌های کهنه‌ام را می‌شمارم.

تنهاترین واژه در این شعرِ بی‌قافیه،

من؛ با هزاران درد در افکارم.
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: حیات
بالا پایین