جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده دلنوشته روز‌های تلخ اثر Fatemeh- Majidi

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط زیر باران با نام دلنوشته روز‌های تلخ اثر Fatemeh- Majidi ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 826 بازدید, 27 پاسخ و 11 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع دلنوشته روز‌های تلخ اثر Fatemeh- Majidi
نویسنده موضوع زیر باران
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط fatemeh bano
موضوع نویسنده

زیر باران

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
44
242
مدال‌ها
1
آن‌‌قدر فریاد بکشم که خودم هم به کار‌هایی که می‌کنم بخندم.
به خودم بگویم یعنی آن‌قدر درد داشتی؟
یک لبخند غمگین به خودم بزنم و بگویم:
- بیشتر از این‌ها درد داشتم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

زیر باران

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
44
242
مدال‌ها
1
شده است تا کنون زمین بخوری ولی کسی نباشد تا دست‌هایت را بگیرد و کمک کند؟
کسی نباشد تا به زندگی امید‌وارت کند؛
کسی نباشد تا متوجّه غم چشم‌هایت باشد؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

زیر باران

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
44
242
مدال‌ها
1
همه‌ی آدم‌ها این شهر، تحقیرت کنند ولی تو فقط سکوت کنی. ولی از درون بشکنی!
خورد شوی؛ ولی کسی متوجه شکسته شدن قلبت هم نباشد.
فقط سکوت کنی... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

زیر باران

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
44
242
مدال‌ها
1
یک گوشه می‌نشینم و به یک‌جا خیره می‌شوم؛ و در خاطرات غرق می‌شوم. چه‌قدر آدم شادی بودم ولی الان چه؟ من چه کردم با خودم!
چه کردم؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

زیر باران

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
44
242
مدال‌ها
1
چه کردم که این شد زندگیم؛ این شد سرنوشتم.
آه از این زندگی. چه می‌شود کرد! باید ساخت، باید دوام آورد زیر این مشکلات. زیر این درد‌ها.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

زیر باران

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
44
242
مدال‌ها
1
مگر گناه من چه بود که این شد سرنوشتم؟ داغون شدم؛ من بی‌گناه مجرم شدم‌‌. مجرم یک پرونده‌ا‌ی که معلوم نیست اصلاً چه بود!
من بی‌گناه مجرم شدم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

زیر باران

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
44
242
مدال‌ها
1
دست‌هایم را روی گلویم می‌گذارم تا راه نفس کشیدن را پیدا کنم؛ ولی تلاشم بی‌فایده بود؛ چون هوایی نبود تا نفس بکشم. هوای این شهر جای نفس کشیدن نداشت؛ دیگر خسته شدم، از همه چیز.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

زیر باران

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
44
242
مدال‌ها
1
از خودم، ازسرنوشت!
از زندگی..!
مگر چه گناهی کردم که محکوم شدم به این جرم؟
من بی‌گناهم ولی چه کسی باور می‌کند این بی‌گناهی را، کاش حقیقت‌ها فاش بشود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

زیر باران

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
44
242
مدال‌ها
1
کاش ماه پشت ابر نماند.
کاش همه چیز فرق داشت؛ چیزی به اسم غم، درد، وجود نداشت. کاش هیچ کدام از این احساسات وجود نداشت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

زیر باران

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
44
242
مدال‌ها
1
کاش همیشه دنیا پر از شادی بود؛ پر از خنده بود؛ صدای خند‌ه‌هایمان در کل شهر می‌پیچید. می‌خندیدیم آن‌هم از ته دل، یک شادی واقعی، یک لبخند واقعی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین