جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء آتش نشان

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط Puyannnn با نام آتش نشان ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 223 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع آتش نشان
نویسنده موضوع Puyannnn
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Puyannnn
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,532
22,013
مدال‌ها
3
مقدمه
همه ما این جمله را شنیده ایم که آتش نشانی شغل نیست، عشق است. من این جمله را کاملا درک کرده ام. آن روز که آن اتفاق افتاد.

بدنه
ما در طبقه دوم یک آپارتمان سه طبقه زندگی می‌کنیم. آن روز عصر ناگهان صدای انفجار امد و در عرض چند دقیقه همه جا را دود غلیظ و سیاهی گرفت. خیلی ترسیده بودیم و می‌خواستیم از ساختمان خارج شویم اما طبقه پایین آتش گرفته بود و ما گیر افتاده بودیم. من فورا شماره ۱۲۵ را گرفتم و آدرس دادم تا آتش نشانان برای نجات ما بیایند.
حدود بیست دقیقه بعد در حالی که گرمای غیر قابل تحملی ساختمان را فرا گرفته بود از راه رسیدند.
مامان خواهر کوچکم را در آغوش گرفته بود و گریه می‌کرد. بابا خودش را رسانده بود اما نمی‌توانست بالا بیاید و از پنجره او را می‌دیدیم که نگران بود و نمی‌دانست چکار کند.
تعدادی از آتش نشانان با لباس هایشان به دل آتش زدند و همانطور که همکارانشان در حال خاموش کردن آتش بودند، خود را با نردبان از پنجره به ما رساندند. وقتی چشممان به آن ها افتاد که با جسم و روحیه قوی برای نجات ما آمدند قوت قلب گرفتیم.
فراموش نمی‌کنم با چه صدای مطمئن و ارامش بخشی به ما گفتند نترسیم و فقط به حرف آن‌ها گوش کنیم. وقتی آتش نشان مهربان من و خواهر کوچکم را محکم در آغوش گرفت و از پنجره به بیرون منتقل کرد انگار دنیا را به من داده بودند. آتش نشانی که خودش سرفه می‌کرد و در میان شعله های سوزان آتش ما را راهنمایی می‌کرد، انگار از هیچ چیز نمی‌ترسید و با تمام وجود می‌خواست از جان انسان های دیگر محافظت کند.


نتیجه
من در چشم های آتش نشان ها عشق را دیدم. چه چیز دیگری جز عشق می‌تواند چنین روحیه فداکارانه‌ای به انسان دهد، آنقدر که جانش را کف دستش بگذارد و به دل خطر بزند؟
بالاترین حقوق و درآمدها در برابر این ازخودگذشتگی‌ها ارزشی ندارد، هرچند می‌دانم حقوق آتش نشانان نسبت به سختی‌های شغلشان بسیار کم است.
 
بالا پایین