با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!کتابهای این مجموعه نسخه نمیپیچند و سیاههای از اعمال نیک و بد پیش روی شما نمیگذارند؛ بلکه میخواهند به فهم بهتر زندگی و پرسشها و تجربههایمان کمک کنند؛ چراغی بیفروزند تا در این اتاق تاریک زندگی و در لحظات دشوار، درکمان از پرسشهای بیپایان انسانی روشنتر شود.
در سال ۱۹۵۶، نیکیتا خروشچف بهتفصیل از دوران حکومت وحشت و ترور استالین سخن گفت و او را تقبیح کرد. خروشچف آنچه را به زعم او «تملق مشمئزکننده» و «جنون بزرگیِ» استاد سابقش بود «کیش فرد» نامید. این عبارت در زبان انگلیسی به «کیش شخصیت» ترجمه شد. هرچند این مفهومی نیست که یکی از دانشمندان علوم اجتماعی ابداع کرده و به دقت به آن پرداخته باشد، اما از نظر بیشتر تاریخدانان خیلی هم مناسب است.
برای بسیاری نیز ستایش دوچه روشی بود برای انتقاد از بدرفتاریهای فاشیست محلی. «فقط اگر دوچه میدانست.» ورد زبانها بود. هرچه احساس سرخوردگی و خشم مردم نسبت به حزب فاشیست بیشتر میشد، بیشتر موسولینی را رهبری بیتقصیر تصویر میکردند که او را به عمد از وقایع و اطلاعات بیخبر نگه داشته بودند یا زیردستانش مشورت اشتباهی به او میدادند.
روست، نازیِ دوآتشه، پیگیر بود که کودکان از همان روز اولِ مدرسه آلودهی کیش شخصیت رهبر شوند. سلام هیتلری در سال ۱۹۳۳ معرفی شد. تصویر هیتلر در تمام کلاسها آویزان بود. کتابهای درسیِ قدیمی حذف شدند و تعدادیشان را در آتشهای عظیم سوزاندند، در حالی که کتابهای جدید حامل پیغام مشابهی بودند: عاشق رهبر و مطیع حزب باشید. دانشآموزان به جای خواندن گوته، شعر «پیشوای من» اثر هانس اچ.سیتز را حفظ میکردند: «اکنون تو را دیدهام/ و تصویرت را با خود خواهم داشت/ هرچه پیش آید / در کنارت خواهم ایستاد.»
اول ژوئیهی ۱۹۴۳، در بیستودومین سالگرد تأسیس حزب، مائو اعلام کرد که کارزار پالایش، «وحدت ایدئولوژیک و سیاسیِ حزب را تضمین کرده است». این حرف چراغ سبزی بود برای یک کیش شخصیت بیحدوحصر. همه باید مائو تسهتونگ را ستایش میکردند و همه باید اندیشهی مائو تسهتونگ را میآموختند، عبارتی که چهار روز بعد، وانگ جیاشیانگ، از ایدئولوژیستهای آموزشدیده در شوروی، ابداع کرد.
هنگامی که پرچم سرخ بر فراز پکن به اهتزار درآمد، پرترهای از مائو تسهسونگ را که عجولانه طراحی شده بود، بر ورودی اصلیِ «شهر ممنوعه» نصب کردند. در ماههای پیش رو، پرترههای صدر مائو در مدارس، کارخانهها و ادارات ظاهر شد، معمولاً همراه با دستورات دقیقی مبنی بر اینکه چگونه باید آنها را به نمایش درآورند. زگیل مشخص او خیلی زود به خصلت بارزی تبدیل شد که مانند مجسمهی بودا با لطافت و احساسات به آن دست میکشیدند. مطالعهی اندیشهی مائو تسهتونگ اجباری شد و بزرگسالانِ همهی طبقات اجتماعی باید به کلاس درس بازمیگشتند تا کتابهای درسیِ رسمی جدید را با دقت بخوانند و آیین جدید را بیاموزند.
دادگاه تفتیش عقایدِ ادبی شکل گرفت و اطمینان حاصل میکرد که هنرمندان و نویسندگان با اصول دیکتهشدهی حزب هماهنگ باشند. کتابهای نامطلوب در آتشهای بزرگ سوختند یا در مقیاس بالا خمیر شدند.
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک