جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء آذر

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط نهال رادان با نام آذر ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 206 بازدید, 1 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع آذر
نویسنده موضوع نهال رادان
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط نهال رادان
موضوع نویسنده

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
موضوع انشا: ماه آذر

ژانر: اجتماعی
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: گیان
موضوع نویسنده

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
آذر در صف پاییز همیشه آخر بود. پاییز شغلش حرکات موزون بود. آبان و مهر همیشه با آذر بخاطر دیر رسیدنش بحث داشتند. مهر حرکاتش را به نمایش گذاشته بود و کنار صف ایستاده بود و منتظر تمام شدن حرکات آبان بود.
آذر دختری با پیراهنی از جنس سرما، چشم‌هایی با تیله‌های نارنجی و موهایی با صدای خش‌خش بود. گاهی اوقات با گوله‌های سفید برفی به موهایش تازگی می‌داد اما معمولاً از گل سر قطره باران استفاده می‌کرد.
آبان حرکاتش را با ریتم خاصی به آذر سپرد چون زمانش تمام شده بود.
آذر یک سال برای اجرای حرکاتش منتظر بود. دامنش را تکان داد، بوی سرما تمام صحنه پاییز را فراگرفته بود. با چشمانش رنگ نارنجی را مثل نورافکنی در صحنه پخش کرد. شروع کرد به رقصیدن.
تماشاگران از کارهای آذر به وجد امده بودند. دستش را لا به لای موهایش برد، صدای خش‌خش موهایش برای بزرگ و کوچک خوشایند بود. کم‌کم وقت اجرای آذر تمام می‌شد که آذر با نوایی آرام یلدا را صدا کرد.
یلدا با سبدی پر از انار و فال حافظ وارد صحنه شد.
یلدا دختر بچه‌ای با موهای سفید، شبیه آذر بود، اما همه چیزش سفید بود.
همیشه با آمدنش به روی صحنه یک دقیقه وقت اضافه برای آذر می‌گرفت تا حرکات پایانیش را انجام دهد.
مهر و آبان همیشه به آذر برای داشتن دختری که با آمدنش یک دقیقه وقت اضافه میگیرد و خودش که همیشه با آن که دیر به روی صحنه می‌آید ولی محبوب دل‌ها بود حسودی می‌کردند.
حرکات آذر تمام شد، آذر صحنه را با خیالی آسوده ترک کرد و تماشاگران از اینکه یک سال آذر را نمی‌بینند ناراحت بودند.
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: ILLUSION
بالا پایین