جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار آرش شفاعی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام آرش شفاعی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 468 بازدید, 13 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع آرش شفاعی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
گفت دربند توام دیوانه جان ! گفتم نترس ؛
هر که زندانی شده راه فراری داشته ... !
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
لرزه‌ای در رگم افتاده که خشتی تو چقدر
ارگِ متروکه شدی ؛ خاک‌سرشتی تو چقدر

صبح و شب با قلم هرز و دواتی بی‌رنگ
بر تن خاک روان "هیچ" نوشتی تو چقدر !

باد شد حاصل یک عمر عرق‌ریزانت
بذر پوسیده در این بادیه کِشتی تو چقدر

تو همان پیرزن دوک به دستی اما
نخِ تابیده به این حوصله رِشتی تو چقدر

تو قرار است که دربان جهنم باشی
ذکر خاصان چه کنی ؟ فکر بهشتی تو چقدر !

جامه از سنگ به تن کن که نلرزی هرگز
ارگ من ! خام مشو ؛ این همه خشتی تو چقدر
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
به این امید که شاید به دیدنم آیی ،
به رغم حرف پزشکان ، مریض مانده دلم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
نازنینا! گوش کن؛ شعر حقیر تازه‌ای‌ست
در گلوی این نِیِ تنها، نَفیرِ تازه‌ای‌ست

شعر می‌گویم به امّیدی که می‌دانی خودت
تا به آن مقصد رسم، این هم مسیر تازه‌ای‌ست

هر که می‌بیند مرا احوال‌پُرست می‌شود
نام ما شاید مراعات‌النظیر تازه‌ای‌ست

من به خود می‌گویم "او"، او نیز می‌گوید به خود
این زبان اختصاصی را ضمیر تازه‌ای‌ست

هر که را می‌بینم اینجا کشته‌ی عشقِ کسی‌ست
یک بلای دیگر آمد، مرگ و میر تازه‌ای‌ست

راه دل‌های گره‌گیرِ بدن‌ها بسته‌است
عشق در این دوره اما دستگیر تازه‌ای‌ست..
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
آن گونه را چگونه خداوند آفرید؟
از خاک نه، گمان کنم از قند آفرید!

آن ناز را که مثل مهی محو در تو هست
در حیرتم خدا به چه ترفند آفرید؟

از گوشه‌گیری منِ عاشق دلش گرفت
در گوشه‌ی لبان تو لبخند آفرید

تا نگْسلد ز هم همه‌جا، وقت دوری‌ات
نزدیک پایتخت، دماوند آفرید

تا شاعران به خال لبت پیشکش کنند
شیراز آفرید، سمرقند آفرید

شیرین من! تو را به هوایی که عاشقان
یک عمر کوه را بتراشند، آفرید

اعجاز عشق بود که بین دو قلب دور
در عرض چند ثانیه، پیوند آفرید

دل می‌ربایی از همه، آزادی البته!
امّا مرا به جای تو دربند آفرید

انگشت‌ها بریده شد و اعتنا نکرد
یک اشتباه، حادثه‌ای چند آفرید.
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ساز است
زیبایی تو بیشتر از حدّ مجاز است

هرچند که پوشیده غزل گفته ام از تو
گفتند به اصلاحیه ی تازه نیاز است

گفتند و ندیدند کـه آتش نفسم من
حتّی هوس بوسه ی تو روح گداز است

تو آمدی و پلک کسی بسته نمی شد
آن دکمه ی لامذهب تو باز که باز است

مغرورتر از قویی در حوضچه ی پارک
که دور و برش همهمه ی یک گله غاز است

گیسوت بلند است و گره دارد بسیار
جذابیت قصه ات از چند لحاظ است

از زلف تو یک تار به رقص آمده در باد
چابکتر از انگشت زنی چنگ نواز است

عشق تو تصاویر بهارانه ی چالوس
پردلهره مانند زمستان هراز است

چون سمفونی نابغه ای یکسره در اوج
وقتی که نشیب است؛ زمانی که فراز است

ای کاش که هر روز بیایی و بگویم:
می خواهم عاشق بشوم باز؛ اجازه اس
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
روزگار لامروّت، سخت خوارم کرده‌است
بی‌تو ای گل! همدم یک مشت خارم کرده‌است

خون به چشمانم نشانده، تب به جانم ریخته
تشنه‌تر از باغ‌های پر انارم کرده‌است

من دهاتی‌زاده‌ی پروانه و گل‌پونه‌ام
شهروند شهرِ بوق و قارقارم کرده‌است

گفته بودی عاقبت یک روز می‌بینی مرا
این قرار نصفه‌ نیمه، بی‌قرارم کرده‌است

از صدایت خسته‌تر بودم ولی خوابم نبرد
لای لایی خواندنت شب‌زنده‌دارم کرده‌است...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
ابر و باد و مه و خورشید و فلکْ عاشق او
سخت بیهوده به کارند ! که او آنِ من است
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
كِــي مي شود با من بيايي ســويِ خانه
در دست هايت دستِ من، شانه به شانه

كِي مي شود با هم به سرمستي بخوانيم
يك نيــمه من، يك نيــمه تو، از يك تـــرانه
 
بالا پایین