جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [آسمان شب] اثر «د.آهنگری ٫ پ.ابراهیمی کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط ننجون:|💤 با نام [آسمان شب] اثر «د.آهنگری ٫ پ.ابراهیمی کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 496 بازدید, 5 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [آسمان شب] اثر «د.آهنگری ٫ پ.ابراهیمی کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع ننجون:|💤
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط اولدوز
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

ننجون:|💤

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
57
56
مدال‌ها
2
رمان گیسوی خورشید
ژانر:عاشقانه، طنز، اجتمایی
نویسنده:د.آهنگری ٫ پ.ابراهیمی
ناظر: عضو گپ نظارت (۳) S.O.W
خلاصه
اون خرفت بود!
خوش قیافه نبود!
لامبورگینی نداشت!
عینهو مگس سمج بود!
ولی آخرش چیشد؟
من عاشقش شدم..
عاشق خنگول بازیاش..
چون اون با همه فرق داشت..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: NIRI

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,865
39,288
مدال‌ها
25
negar_۲۰۲۲۰۸۲۷_۲۲۰۴۳۴_ogx.png
"باسمه تعالی"


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ رمان

و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در رابطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید.
پرسش و پاسخ تایپ رمان

قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.
مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران را ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از رمان بازگو کنند.
«درخواست نقد توسط کاربران»

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.

درخواست جلد

چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.

درخواست نقد شورا

می‌توانید پس از ویرایش اثر خود با توجه به نقد، به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
درخواست تگ

و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید. حتماً تمامی پارت‌ها باید تایید ناظر را دارا باشند.
اعلام پایان رمان



با تشکر از همراهی شما
|کادر مدیریت بخش کتاب|
 
موضوع نویسنده

ننجون:|💤

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
57
56
مدال‌ها
2
پارت یک

داشتم با آهنگ مرغ سحر ناله سر کن خیلی سوسکی قر میدادم
تو حال و هوای خودم بودم
که دیدم یه پیام برام اومد
اهمیت ندادم...
چند ثانیه بعد دیدم داره تروری پیام میاد
با بی حوصلگی رفتم پیاما رو چک کنم ببینم کدوم خر بیکاریه که هعی داره پیام میفرسته
رفتم تو پیاما دیدم این چنگیز اسکوله
هنوزم در حال نوشتن بود ماشالا ماشالا پایبندم هست به ترکوندن گوشی من
پیاماشو یکی یکی خوندم
چنگیز:گلاره می‌خوام شاسی بلند بگیرم
منم خواستم یکم فاز بردارم سین زدم جواب ندادم
چند دقیقه بعد زنگ زد
-الو ها؟
چنگیز:چرا سین میزنی جواب نمیدی
-حوصله نداشتم صد تا پیامیو که دادی جواب بدم
چنگیز: منو باش چنگده ذوق کردم اومدم بهت پیام دادم
-خو حالا چه کار داری گند زدی به فاز عرفانیم؟
چنگیز:می خوام برا خودم و خودت یه لیموزین بگیرم
با تعجب گفتم
-واقعا؟لیموزین؟
چنگیز:اره اره فقط برای حمایت از کالای ملی و اینکه جیبم یاری نمیکنه مجبوریم پیکان بگیریم
-عی خبرت ..منو باش ذوق کردم
....
سوار پیکانش شدم
آهنگ عشق تو دروغ بود دیگه رو گذاشته بود
تو مسیر هی باهاش همخونی میکردم و قر میدادم
معلوم نبود می خواد ببرم کدوم گوری
حالا یوقت نبره سر به نیستم کنه:|
نه بابا چنگیز اهل این حرفا نیست
خلاصه یه چهل دقیقه تو راه بیدیم
وسط راه نگه داشت و رفت یه دوغ و یه نوشابه گرفت اومد
رفتیم یه جای تقریبا خشک زیر سایه یه درخت نزدیکمون هم پر کوه بود از ماشین شاسی بلندش پیاده شدم و یه آخیش بلندی گفتم و رفتم جا رو انداختم رفتیم نشستیم رو زیلو
داشتم نوشابمو می‌خوردم که یه دفعه یه بوی مقدسی اومد دو دستی دماغم رو چسبیدم
_چنگیز؟ تو بودی؟
چنگیز:مننننن؟نه به خدا بو مرغداریه این طرفا پر مرغداریه
_من میرم یکمی بگردم..تو کبابا رو درست کن
چنگیز:باشه
رفتم نزدیک یه کوهی و به نوک قلش نگاه انداختم این داداشمون خیلی درازه:|
از دور دست ها یه بز دیدم
با ذوق رفتم سمتش گوشیم رو درش آوردم و شروع کردم به سلفی انداختن و درددل کردن با بزه
بزه ام عین بزی فقط منو نگاه میکرد
از کوه یکمی رفتم بالا
داشتم پایینو دید میزدم که دیدم از اونجایی که نشسته بودیم داره دود بلند میشه سریع رفتم پایین ببینم چنگیز جان چه دسته گلی آب داده رفتم دیدم داره با باد بزن خودشو جر میده تا علفای اینور که آتیش گرفتن رو خاموش کنه
-چنگیز چه کار کردییییی اینجا خشکه الان آتیش میگیره
چنگیز:خسته نباشی سه ساعت دارم خودمو میکشم خاموشش کنم
_با اون که بیشتر میشه خنگول
رفتم دوغ چنگیزو برداشتم سریع ریختم سر آتیشه که خاموش شد
چنگیز:عه دوغم..دیگه دوغ ندارمممم
چشم غره ای بهش رفتم
بعد از چند دقیقه کباب آماده شد
کباب رو خوردیم
یهو دشوری لازم شدم عی چنگیز خدا لعنتت کنه چی تو کبابا ریختی الان اینجا چه جوری دشوری بجورم؟؟؟؟؟
چنگیز:گلاره
-ها؟
چنگیز: برای عروسیمون پیکان رو چه جوری گل بزنیم؟
- ای ماست بگیرن شانس من رو اخه الان تو این وضعیت اضطراری باید اینو بپرسی پاشو بریم یه دشوری بجوریم
چنگیز: حالا اینو ول کن کت و شلوارم آبی باشه یا سیاه
یکی زدم پس کلش و داد زدم الان میچیزم به خودم
چنگیز: چرا زودتر نگفتی؟بریم
سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت یه مرغداری
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: NIRI
موضوع نویسنده

ننجون:|💤

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
57
56
مدال‌ها
2
پارت دو²

رفتیم سمت یکی از مرغداری های اطراف
چنگیز رفت با یارو صحبت کرد یارو ام سری تکون داد
از پیکان پیاده شدم و سریع دویدم طرف دسشوریه مرغداری
بعد از انجام عملیات اومدم بیرون چنگیز و یارو داشتن باهم حرف میزدن لبخندی ملیحی زدم
یارو:چایی میخوری خواهرم عه چیزه دخترم
-نه ممنون ما بریم دیه
چشم غره ای به معنای گمشو بریم به چنگیز رفتم و چنگیزم به مرهمت الهی بالاخره پاشد تا بریم
خدا خیرش بده مرده رو اگه اون نبود تا الان داشتم دنبال شلوار میگشتم
رفتیم سوار پیکان شدیم
چنگیز: راستی کی با اقاجونم بیام خواستگاری؟
-هر وقت که بهت اجازه دادم
چنگیز پنچر شد و دیه چیزی نگفت
من رو رسوند خونه خودشم رفت گم و گور شد
- ننه من اومدمممممم
روسریمو دروردم انداختم اونور یک دفعه یه صدایی از زیر روسریم اومد یا جدم جعفر روسریا هم حرف میزنن ؟؟
آقاجونه چنگیز روسری رو کنار زد گفت: خنگول منم
_عه وا آقاجون شما کی اومدین ؟
اقاجون:وقتی شما با چنگیز بین گوسفندان میچریدید
پوکر نگاهش کردم
رفتم توی آشپزخونه
-ننه آقاجون چنگیز اینجا چیکار..
با صحنه ای که دیدم چشمام گرد شد
ننه مشغول پخت و پز بود
همچی آماده کرده بود
میوه شیرینی آجیل و...
-ننه چخبره؟
ننه بهم نگاهی کرد و یکی زد پشت دستش
ننه:خدا مرگم بده تو چرا روسری نداری جلو آقاجون چنگیز؟
-الان میرم می‌پوشم ننه چخبره؟
ننه:چنگیز و آقاجونشو دعوت کردم خونمون
مشکوک نگاهش کردم
ننه: اونجوری نگام نکن همین سیب زمینی رو میکنم تو حلقت ها
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: NIRI
موضوع نویسنده

ننجون:|💤

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
57
56
مدال‌ها
2
پارت سه³

رفتم تو اتاقم یه روسری پوشیدم و اومدم بیرون
-ننه کمک نمی‌خوای؟
ننه:تا من این چاییو میبرم برا آقاجون تو کیک درست کن
-کیک برا چی؟
ننه زیر لب گفت:تولد آقاجون چنگیزه می‌خوام زوربریجش کنم
-چی چیش کنی؟
ننه:زوربریج
پوکر نگاهش کردم
-منظورت سوپرایزه؟
ننه اومد قوری چاییو بکوبونه تو سرم که سریع فرار کردم
چاییا رو ریخت و رفت بیرون
رفتم دره یخچال و تخم مرغ و شیر و آرد رو درآوردم
شروع کردم درست کردن کیک
بعد اینکه کارم تموم شد رفتم ببینم اون دوتا دارن چیکار میکنن
داشتم سوسکی دیدشون میزدم که ننه درحالی که برای آقاجون لبخند ژوکوند میزد نارنگی ای برداشت و شوت کرد سمت من
نارنگیه صاف خورد وسط کلم و له شد
با شوک ب آب نارنگی که از کلم تا روی دماغم درحال ریخن بود نگا کردم..
با بغض گفتم
-ننجون؟
ننجون: یامان
آقاجون پوکر نگاهم کرد
.یوهو بغضم ترکید و زدم زیر گریه
-عررررررر عررررررر عرررررررر...
ننجون با نگاه پوکر فیس بم مینگرید..
ننجون: دوستان عزیز هم اکنون خر:|..
-ننجونننننن خعلی بی احساسی انگار ن انگار من نوه تم همش اون چنگیزه دراز و بد قواره و بی تربیت نکبت الاغه گوره خرو دوس داری
ننجون با چشمای ریز شده بم مینگرید..
ننجون: تموم شد؟
دماغمو کشیدم بالا
-اره
ننجون: تا نزدم از وسط ب شیش قسمت موازی و مساوی تقسیمت کنم گمشو حموم.. کل خونه رو کثیف کردی
با بغض ب سمت حموم راه افتادم..
از زبون ننه اقدس:
پاشدم به سمت اتاق این دختره ی خل وعض را افتادم و رفتم سمت لوازم ارایشاش.. برا آقاجون باید حسابی تیپ میزدم... یچیزی سر میز پیش لوازم ارایشا بود برداشتم و درشو وا کردم..
-عاو حتمن مال ابروعه چون فِرچه داره
مالیدمش ب ابرو هام
ی چیز درازی سر میز بود اونم برداشتم مالوندم ب لبام
یچی دیه ام برداشتم و درشو وا کردم
-اینم حتمن خط چشمه
برداشتم کردمش تو چشمم
-عییییی تو روحتتت دردم گرفت
شاید باید اهسته بکشیش..
اهسته کشیدمش ک یوهو در حموم وا شد منم ترسیدم خط چشمه رفت تا سر کوچه..
ب در حموم نگا کردم
گلاره با شوک و ناباوری بم مینگرید
بهش توپیدم
-چیه خوشگل ندیدی؟
با ناز به طرف آینه برگشتم ک با دیدن جن تو اینه شیش متر پریدم عقب
-یا حضرته آقاجون این کدوم خریه؟
از زبون گلاره:
با شوک ب ننجون نگاه میکردم..
-نن..ننه؟ ریمل مالیدی ب اَبرو هاتتت؟
ننه اب دهنشو قورتید..
ننه: مگ اون برا ابرو نبود؟
-ننه خط چشمت چرا تا پس کلت رفته؟
-ننه چرا رژ لبتو مالیدی تا سر دماغت؟
خوده ننه ام داشت پس میوفتاد
با شوک رفتم سمتش و به قیافش نگاه کردم
-ننههه؟
ننه هلم داد اونور و خودشو پرت کرد تو حموم
برگشتم سمت اینه
چشمام گشاد شده بود و نیشم باز..
وای وای
بلند زدم زیر خنده
صدای ننجون از تو حموم اومد
ننه:زهرمار خف شو تا نزدم نصفت نکردم
خنده ی دیگه ای کردم و سری تکون دادم
لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون
آقاجون:پس اقدس بانو کو؟
-رفت حموم
صدای در بلند شد
رفتم ببینم کیه
-کیه؟
چنگیز:باز کن
درو باز کردم که یهو یه دسته گل زنبق اومد سمتم
-چنگیز برو عقب کردیش تو دماغم.. هپچیو..
عطسه بلندی کردم
-اخه گل زنبقم شد گل؟
چنگیز پوکر نگاهم کرد
چنگیز:من همینو دوست دارم خو
دستمو به معنی خاک تو سرت تکون دادم و رفتم داخل
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: NIRI

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,201
9,226
مدال‌ها
7
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[..کادر مدیریت بخش کتاب..]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین