پارت یک
داشتم با آهنگ مرغ سحر ناله سر کن خیلی سوسکی قر میدادم
تو حال و هوای خودم بودم
که دیدم یه پیام برام اومد
اهمیت ندادم...
چند ثانیه بعد دیدم داره تروری پیام میاد
با بی حوصلگی رفتم پیاما رو چک کنم ببینم کدوم خر بیکاریه که هعی داره پیام میفرسته
رفتم تو پیاما دیدم این چنگیز اسکوله
هنوزم در حال نوشتن بود ماشالا ماشالا پایبندم هست به ترکوندن گوشی من
پیاماشو یکی یکی خوندم
چنگیز:گلاره میخوام شاسی بلند بگیرم
منم خواستم یکم فاز بردارم سین زدم جواب ندادم
چند دقیقه بعد زنگ زد
-الو ها؟
چنگیز:چرا سین میزنی جواب نمیدی
-حوصله نداشتم صد تا پیامیو که دادی جواب بدم
چنگیز: منو باش چنگده ذوق کردم اومدم بهت پیام دادم
-خو حالا چه کار داری گند زدی به فاز عرفانیم؟
چنگیز:می خوام برا خودم و خودت یه لیموزین بگیرم
با تعجب گفتم
-واقعا؟لیموزین؟
چنگیز:اره اره فقط برای حمایت از کالای ملی و اینکه جیبم یاری نمیکنه مجبوریم پیکان بگیریم
-عی خبرت ..منو باش ذوق کردم
....
سوار پیکانش شدم
آهنگ عشق تو دروغ بود دیگه رو گذاشته بود
تو مسیر هی باهاش همخونی میکردم و قر میدادم
معلوم نبود می خواد ببرم کدوم گوری
حالا یوقت نبره سر به نیستم کنه:|
نه بابا چنگیز اهل این حرفا نیست
خلاصه یه چهل دقیقه تو راه بیدیم
وسط راه نگه داشت و رفت یه دوغ و یه نوشابه گرفت اومد
رفتیم یه جای تقریبا خشک زیر سایه یه درخت نزدیکمون هم پر کوه بود از ماشین شاسی بلندش پیاده شدم و یه آخیش بلندی گفتم و رفتم جا رو انداختم رفتیم نشستیم رو زیلو
داشتم نوشابمو میخوردم که یه دفعه یه بوی مقدسی اومد دو دستی دماغم رو چسبیدم
_چنگیز؟ تو بودی؟
چنگیز:مننننن؟نه به خدا بو مرغداریه این طرفا پر مرغداریه
_من میرم یکمی بگردم..تو کبابا رو درست کن
چنگیز:باشه
رفتم نزدیک یه کوهی و به نوک قلش نگاه انداختم این داداشمون خیلی درازه:|
از دور دست ها یه بز دیدم
با ذوق رفتم سمتش گوشیم رو درش آوردم و شروع کردم به سلفی انداختن و درددل کردن با بزه
بزه ام عین بزی فقط منو نگاه میکرد
از کوه یکمی رفتم بالا
داشتم پایینو دید میزدم که دیدم از اونجایی که نشسته بودیم داره دود بلند میشه سریع رفتم پایین ببینم چنگیز جان چه دسته گلی آب داده رفتم دیدم داره با باد بزن خودشو جر میده تا علفای اینور که آتیش گرفتن رو خاموش کنه
-چنگیز چه کار کردییییی اینجا خشکه الان آتیش میگیره
چنگیز:خسته نباشی سه ساعت دارم خودمو میکشم خاموشش کنم
_با اون که بیشتر میشه خنگول
رفتم دوغ چنگیزو برداشتم سریع ریختم سر آتیشه که خاموش شد
چنگیز:عه دوغم..دیگه دوغ ندارمممم
چشم غره ای بهش رفتم
بعد از چند دقیقه کباب آماده شد
کباب رو خوردیم
یهو دشوری لازم شدم عی چنگیز خدا لعنتت کنه چی تو کبابا ریختی الان اینجا چه جوری دشوری بجورم؟؟؟؟؟
چنگیز:گلاره
-ها؟
چنگیز: برای عروسیمون پیکان رو چه جوری گل بزنیم؟
- ای ماست بگیرن شانس من رو اخه الان تو این وضعیت اضطراری باید اینو بپرسی پاشو بریم یه دشوری بجوریم
چنگیز: حالا اینو ول کن کت و شلوارم آبی باشه یا سیاه
یکی زدم پس کلش و داد زدم الان میچیزم به خودم
چنگیز: چرا زودتر نگفتی؟بریم
سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت یه مرغداری