جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

آموزشی آموزش جامع آرایه‌های ادبی + مثال(پیشنهادی)

  • نویسنده موضوع کاربر حذف شده
  • تاریخ شروع

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته آموزش‌های ادبی توسط کاربر حذف شده با نام آموزش جامع آرایه‌های ادبی + مثال(پیشنهادی) ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 993 بازدید, 25 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته آموزش‌های ادبی
نام موضوع آموزش جامع آرایه‌های ادبی + مثال(پیشنهادی)
نویسنده موضوع کاربر حذف شده
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط کاربر حذف شده
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ک
موضوع نویسنده

کاربر حذف شده

مهمان

آرایه های ادبی معنوی

آرایه های ادبی معنوی، آن دسته از آرایه‌هایی هستند که در آن‌ها شاعر با استفاده از معنای کلمات و ترکیب آن‌ها با یکدیگر، یک تناسب معنایی زیبا و ظریف می‌آفریند که علاوه بر زیبایی هنری، با درک معنی شعر نیز کمک می‌کند. در این بخش، با مهم‌ترین آرایه های ادبی معنوی آشنا می‌شویم.

***​

تشبیه

به این جمله توجه کنید: «چهره محبوب مانند ماه زیباست.» ما در این جمله صفت «زیبایی» «چهره محبوب» را با استفاده از کلمه «مانند» به «ماه» تشبیه کرده‌ایم. تشبیه یکی از آرایه های ادبی معنوی است و همانندی میان دو چیز را بیان می‌کند. ساختمان تشبیه از چهار بخش تشکیل شده است: مُشَّبَه، مُشَّبَهٌ به، وجه شَبَه و اَداتِ تشبیه.

  • مشبه کسی یا چیزی است که می‌خواهیم آن را مانند کنیم.
  • مشبه‌به نیز چیزی است که مشبه را به آن تشبیه می‌کنیم.
  • ادات تشبیه واژه پیوند دهنده میان مشبه و مشبه‌به است.
  • وجه شبه نیز ویژگی یا ویژگی‌هایی است که مشبه و مشبه‌به در آن‌ها به هم شباهت دارند.
دو رکن اصلی تشبیه «مشبه» و «مشبه به» هستند که بدون آن‌ها تشبیه رخ نمی‌دهد. مجموع این دو را «طرفین تشبیه» می‌نامند.

توجه کنید که دو چیز نمی‌توانند از همه جهات شبیه هم باشند و مشبه و مشبه‌به نیز در صفت یا صفت‌هایی خاص به هم شباهت دارند. این صفت یا صفات همان «وجه شبه» هستند. البته، این شباهت می‌تواند ظاهری و واقعی باشد یا شاعر آن را در خیال خود ساخته باشد. وجه شبه حتماً باید بین طرفین تشبیه وجود داشته باشد، زیرا اگر شباهتی وجود نداشته باشد، تشبیه بی‌معنی خواهد بود. نکته دیگه این است که وجه شبه باید یک ویژگی برجسته باشد تا زیبایی هنری قابل توجهی داشته باشد.

در مصراع دوم بیت زیر از حافظ، «قد و بالای دوست» مشبه، «صنوبر» مشبه‌به و «چون» ادات تشبیه است. حافظ قدر و بالای دوست را از جهت بلندی به صنوبر تشبیه کرده که همان وجه شبه است و در بیت نیامده است.

دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست
 
ک
موضوع نویسنده

کاربر حذف شده

مهمان

استعاره

استعاره در لغت به معنی عاریت گرفتن است و استعمال کلمه‌ای در غیر معنی حقیقی خودش به منظور تشبیه. در واقع، می‌توان چنین گفت که استعاره همان تشبیه است که در آن، یکی از طرفین تشبیه (مشبه و مشبه‌به) حذف شده است. به عبارت بهتر، در استعاره کلمه‌ای را به جای کلمه‌ای دیگر قرار می‌دهیم به این شرط که مشابهت داشته باشند. یکی از دلایل استفاده از استعاره، تکراری شدن تشبیهات مختلف و رایج آن بین عامه مردم است.

از معروف‌ترین انواع استعاره می‌توان به استعاره مصرحه و استعاره مکنیه اشاره کرد.
 
ک
موضوع نویسنده

کاربر حذف شده

مهمان

استعاره مصرحه

واژه «مصرّحه» مؤنث مصرح به معنی تصریح شده و روشن و آشکار و بی‌پرده است. در استعاره مصرحه مشبه حذف می‌شود و به جای آن مشبه به قرار می‌گیرد. بیت زیر از حافظ را در نظر بگیرید:

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه‌بان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد


در مصراع اول بیت بالا سه کلمه «بت»، «گل» و «سنبل» استعاره مصرحه هستند. شاعر معشوق را به بت تشبیه کرده که پرستیدنی است. چهره معشوق را از نظر زیبایی به گل تشبیه کرده و موی معشوق را به سنبل تشبیه کرده که مانند سایه‌بانی روی صورت قرار گرفته است. بنابراین، با توجه به اینکه مشبه حذف شده، بت استعاره مصرحه از معشوق، گل استعاره مصرحه از چهره معشوق و سنبل استعاره مصرحه از زلف یار است.

استعاره مکنیه

واژه «مکنیه» مؤمث مکنی و به معنی کنیه ‌داده ‌شده است؛ دقیقاً برعکس معنی واژه مصرح. همان‌طور که حدس زده‌اید، در استعاره مکنیه، برعکس استعاره مصرحه، مشبه‌به حذف می‌شود. اما نکته‌ای اینجا وجود دارد و آن این است که در استعاره مکنیه قرینه‌ای برای مشخص کردن مشبه وجود دارد. عطار در تذکره‌الاولیا در ذکر بایزید بسطامی چنین می‌نویسد:

و گفت: به صحرا شدم عشق باریده بود و زمین تر شده بود. چنان‌که پای مرد به گلزار فرو شود، پای من به عشق فرو می‌شد.

همان‌طور که می‌بینیم، عشق به باران تشبیه شده و خود مشبه‌به که باران باشد، نیامده است. بنابراین، استعاره مکنیه داریم.
 
ک
موضوع نویسنده

کاربر حذف شده

مهمان

مجاز

مَجاز در لغت به معنی راه گذر و گذشتن است و در اصطلاح ادبی استعمال کلمه‌ای در غیر معنی حقیقی خود است که از جهتی مناسبت با معنی اصلی داشته باشد. در واقع، مجاز در برابر حقیقت قرار می‌گیرد. بنابراین، می‌توانیم چنین بگوییم که هرگاه کلمه‌ای را در معنا به جای کلمه‌ دیگری بیاوریم، مجاز به کار برده‌ایم.

دقت کنید که نمی‌توانیم هر کلمه‌ای را جایگزین کلمه‌ای دیگر کنیم و بگوییم مجاز است. باید رابطه‌ای وجود داشته باشد که این جایگزینی را توجیه کند. به این رابطه در اصطلاح ادبی «علاقه مجاز» می‌گوییم. ادبا علاقه‌های مجاز را در دسته‌های مختلفی بیان کرده‌اند که در ادامه، به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
 
ک
موضوع نویسنده

کاربر حذف شده

مهمان

مجاز به علاقه جزئیه

در این مجاز جزئی از یک شئ به جای کل آن به کار می‌رود. مثلاً وقتی می‌گوییم «سرتان سلامت»، جزئی از بدن را به‌ جای کل آن به استعمال کرده‌ایم و می‌گوییم سر مجاز از بدن است به علاقه جزء به کل یا علاقه جزئیه. در بیت زیر از نظامی، بیت مجاز از شعر به علاقه جزء به کل است:

به یاد روی شیرین بیت می‌گفت
چو آتش تیشه می‌زد کوه می‌سفت


مجاز به علاقه کلیه

علاقه کلیه برعکس علاقه جزئیه است و کل یک شئ به جای جزئی از آن به کار می‌رود. در بیت زیر از مسعود سعد سلمان، منظور از «آب سر»، همان «آب چشم» است و سر مجاز از چشم به علاقه کلیه است:

آب صافی شده است خون دلم
خون تیره شده است آب سرم


مجاز به علاقه محلیه

در مجاز به علاقه محلیه، محل چیزی را به جای خود ان به کار می‌بریم. مثلاً در بیت زیر از سعدی، «سر» که محل تفکر و عزم و اراده است به کار رفته است:

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی


مجاز به علاقه حالیه

در مجاز به علاقه حال، حال را بیان می‌کنیم و منظورمان محل است. در بیت زیر از حافظ، «می» مجاز از «ظرف می» است:

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است


مجاز به علاقه سببیه

در مجاز به علاقه سببیه سبب چیزی را به جای خود آن چیز به کار می‌بریم. در بیت زیر از عطار، «بازو» سبب و علت نیرو و قدرت و مجاز از آن است:

خسروی کارگدایی کی بود
این به بازوی چو مایی کی بود


مجاز به علاقه لازمیه

در این مجاز، چیزی را به جای چیزی دیگر به کار می‌بریم که همراهی دائمی با آن دارد. در بیت زیر از مولوی، حلق مجاز با علاقه لازمیه از دهان و زبان است:

گر نبندی زین سخن تو حلق را
آتش گیرد بسوزد خلق را


مجاز به علاقه آلیه

در مجاز به علاقه آلیه، ابزار (به ویژه اندام‌های بدن) را به جای کاری که با آن ابزار انجام می‌شود به کار می‌بریم. در بیت زیر از سعدی، «زبان» مجاز از «سخن گفتن» است:

برآشفت عابد که خاموش باش
تو مرد زبان نیستی گوش باش


می‌توان چنین گفت که استعاره خود نوعی مجاز است و علاقه مجاز همان مشابهت.
 
ک
موضوع نویسنده

کاربر حذف شده

مهمان

کنایه

گاهی گوینده می‌خواهد منظوری را برساند، اما به دلایلی نمی‌خواهد آن را به صورت مستقیم بیان کند. در این مواقع چیزی را بیان می‌کند که در ظاهر معنای دیگری دارد، اما به طور غیرمستقیم هدف و منظور گوینده را بیان می‌کند. کنایه یا کنایت در مقابل صراحت قرار دارد و در لغت به معنی پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح ادبی گفتن لفظی یا سخنی است که بر غیر معنی اصلی خودش دلالت کند.
دوبیتی زیر از باباطاهر، مثال واضحی برای آرایه کنایه است:

از آن روزی که ما را آفریدی
به‌غیر از معصیت چیزی ندیدی

خداوندا به‌حق هشت و چارت
ز ما بگذر، شتر دیدی ندیدی


کنایه را نیز مانند استعاره نوعی مجاز دانسته‌اند. گاهی تشخیص کنایه از مجاز دشوار است. برای تفاوت قائل شدن بین مجاز و کنایه، دقت کنید که در مجاز فقط یکی از دو معنی می‌تواند درست باشد. اما در کنایه، هر دو معنی می‌توانند درست باشند. یکی دیگر از تفاوت‌ها این است که در مجاز کلمات را در معنایی دیگر به کار می‌بریم، اما در کنایه کلمات معنی حقیقی خود را دارند و ترکیب آن‌ها با ساختار کلام است که معنی را می‌رساند.

احتمالاً کنایه «دسته گل به آب دادن» را شنیده‌اید که به معنی «اشتباهی بزرگ کردن» است. اینجاست که هم کنایه و هم معنای آن صحیح هستند، اما مقصود گوینده، اشاره به اشتباه کردن است نه دسته گل.
 
ک
موضوع نویسنده

کاربر حذف شده

مهمان

اغراق

اغراق در لغت به معنی زیاده‌روی کردن در توصیف کسی یا چیزی است و در اصطلاح ادبی نیز به افراط و زیاده‌روی در مدح یا ذم کسی یا چیزی گفته می‌شود. برخی ادبا برای اغراق سه دسته قائل شده‌اند که در ادامه آن‌ها را معرفی می‌کنیم.

مبالغه

در آن گوینده چیزی را مدعی می‌شود که هم از نظر عقل شدنی است و هم عادتاً در زندگی مثال‌هایی دارد. به عبارت دیگر، مبالغه یا تبلیغ، افراط در وصف چیزی است. بیت زیر از فرخی سیستانی نمونه‌ای از مبالغه است:
هرچه ماهی باشد اندر قعر دریا خون شود
گر سموم هیبتش بر قعر دریا بگذرد


اغراق

گوینده اغراق چیزی می‌گوید که از نظر عقلی ممکن است، اما عادتاً ناممکن و ناشدنی است. بیت زیر از سعدی، نمونه‌ای از اغراق است:
به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را
تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی


غلو

گوینده غلو چیزی را می‌گوید که نه با عقل جور در می‌آید نه در زندگی عادی نمونه‌ای داشته و دارد.
بیت زیر از شاهنامه، نمونه‌ای از غلو است:
دلاور ز گفت پدر چون هژبر
یکی نعره زد کآب خون شد در ابر
 
ک
موضوع نویسنده

کاربر حذف شده

مهمان

مراعات نظیر

مراعات النظیر یا مراعات نظیر یا صنعت تناسب آن است که شاعر یا نویسنده در شعر یا نثر خود کلماتی را به کار گیرد که با هم نسبتی و مناسبتی داشته باشند.

مثلاً کلمات «مزرع» و «داس» و «کِشته» و «درو» در این بیت حافظ مراعات نظیر دارند:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو


یا کلمات «اسب» و «نطع» و «پیاده» و «رخ» و «پیل» و «مات» که همه مربوط به شطرنج است، در این بیت خاقانی:
از اسب پیاده شو بر نطع زمین رخ نه
زیر پی پیلش بین شه مات شده نعمان
 
ک
موضوع نویسنده

کاربر حذف شده

مهمان

حسن تعلیل

حسن تعلیل به معنی علت زیبا آوردن، برای وصفی علتی بیان می‌شود که مناسب آن وصف باشد و همچنین لطیف و در عین حال غیرواقعی و تخیلی. برای مثال، محمدتقی بهار در بیت زیر، به زیبایی کوه دماوند را قلب زمین تصور کرده که دلیل سر بر آوردن آن را غصه‌دار بودن زمین است:
تو قلب فسرده زمینی
از درد ورم نموده یک چند


یا صائب تبریزی، در بیت زیر، دلیل آویزان بودن و سرافکندگی بید را بی‌حاصلی می‌داند:
بید مجنون در تمام عمر سر بالا نکرد
حاصل بی‌حاصلی نبود به جز شرمندگی
 
ک
موضوع نویسنده

کاربر حذف شده

مهمان

حس‌آمیزی

انسان پنج حس دارد و متناسب با این حواس چیزهای مختلف را حس می‌کند. هر حسی محسوس خاص خود را دارد. مثلاً ما «صدای در را می‌شنویم»، «رنگ برگ درخت را می‌بینیم» و… . اگر حس را با محسوسی که مربوط به آن نباشد، بیامیزیم، از حس‌آمیزی استفاده کرده‌ایم.

در بیت زیر، حافظ برای حس بویایی از شنیدن استفاده کرده است:
بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین