جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب آن سوی آبی بی کران

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط شاهدخت با نام آن سوی آبی بی کران ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 238 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع آن سوی آبی بی کران
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^ناظر کیفی کتاب^
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,720
40,337
مدال‌ها
25
آن سوی آبی بی کران

کد کتاب :1027
مترجم :شبنم حاتمی
شابک :978-600-462-187-8
قطع :رقعی
تعداد صفحه :296
سال انتشار شمسی :1403
سال انتشار میلادی :2017
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :18


معرفی کتاب آن سوی آبی بی کران اثر لارن ولک
کتاب آن سوی آبی بی کران، رمانی نوشته ی لارن ولک است که اولین بار در سال 2017 به چاپ رسید. کرو، دختری دوازده ساله است که تمام زندگی خود را در بخشی دورافتاده و کوچک از جزایر زیبای الیزابت در ماساچوست گذرانده است. او که در بدو تولد در قایقی کوچک روی آب رها شد، تنها دو نفر را در زندگی خود می بیند: اُش، مردی که کرو را نجات داد و بزرگ کرد، و خانم مگی، همسایه ی پر جوش و خروش آن ها. کرو همیشه نسبت به دنیای پیرامونش کنجکاو بوده، اما در شبی که آتشی اسرارآمیز بر روی آب برپا می شود، سوالاتی درباره ی گذشته در قلب این دختر شکل می گیرد. خیلی زود، زنجیره ای مهارنشدنی از اتفاقات رقم می خورند که کرو را در مسیر اکتشاف و البته خطر قرار می دهند.


قسمت هایی از کتاب آن سوی آبی بی کران (لذت متن)
هیچ وقت تاریخ دقیق تولدم را نمی فهمم. آن صبحی که اش مرا پیدا کرد، فقط چند ساعت از تولدم می گذشت. او تقویم نداشت و اهمیتی هم به تاریخ روزها نمی داد، پس هر سال، روزی را که حس می کردیم چله ی تابستان شده، روز تولدم در نظر می گرفتیم.
با این وجود هنوز خوب می دانم که هشت سال از ورود من به جزیره می گذشت که کنجکاوی های مربوط به اسم و هویتم شروع شد. خوابی دیدم که در واقع مرا بیدار کرد و باعث شد دوباره به اسمم و به معنی آن فکر کنم. رویایی پر از ستاره، پر از صدای دمیدن نهنگ ها و نغمه های زیبای دریا. وقتی چشم هایم را باز کردم، یک دقیقه درازکش اش را تماشا کردم که کنار اجاق ایستاده بود و توی دیگچه ی سفالی فرنی درست می کرد. صدای خوردن قاشق به ته دیگ مثل صدای کشیده شدن قایق روی ساحل بود.
هر روز که می گذشت حس می کردم کنجکاوی هایم مدام بیشتر و شدیدتر می شوند؛ انگار بخشی از وجود من بودند که مثل استخوان با رشد من آن ها هم بزرگتر می شدند. ولی علاوه بر کنجکاوی در مورد موضوعات ساده، حس می کردم چیزهایی هست که باید حقیقت آن ها را بدانم.
 
بالا پایین