دیالوگ نویسی [اختتام بی تشویش] اثر «سونیا کاربر انجمن رمان بوک»

[نهـنگـ]

ماهان: من می‌خوام با کلماتم زندگی کنم، با احساساتم بجنگم. حتی اگر هیچ‌ک.س تشویقم نکنه، من خودم رو تشویق می‌کنم.

جانان: بله! تو باید برای خودت یک جشن بگیری. زندگی همینه، جشن گرفتن هر لحظه.

 

[نهـنگـ]

ماهان: جانان، فکر می‌کنی اگر من این داستان رو به دیگران بگم، چه احساسی خواهند داشت؟

جانان: حتماً احساس همدلی و امید. تو با کلماتت می‌تونی قلب‌ها رو لمس کنی.

 

[نهـنگـ]

ماهان: پس من باید این داستان رو بنویسم! باید این نمایش رو به بهترین شکل ممکن اجرا کنم.

جانان: بله! و یادت باشه، تو تنها نیستی. من همیشه کنارت هستم.

 

[نهـنگـ]

ماهان: زندگی شاید بدون تمرین باشه، اما من می‌تونم با نوشتن خودم رو پیدا کنم.

جانان: دقیقاً! تو می‌تونی هر روز یک قدم به جلو بری و نمایش خودت رو بسازی.

 

[نهـنگـ]

ماهان: این داستان درباره‌ی عشق، امید و جستجوی معناست. می‌خوام به دیگران بگم که هیچ‌ک.س تنها نیست.

جانان: این خیلی زیباست! تو داری زندگی رو به دیگران یادآوری می‌کنی.

 

[نهـنگـ]

ماهان: من می‌خوام به دنیا بگم که حتی در تاریکی، نور وجود داره. ما باید همدیگه رو پیدا کنیم.

جانان: بله! و تو می‌تونی این پیام رو با کلماتت منتقل کنی. تو یک هنرمندی!

 

[نهـنگـ]

ماهان: این داستان من درباره‌ی انسانیت و ارتباطاته. ما باید به هم نزدیک بشیم.

جانان: این همون چیزی‌یه که دنیا بهش نیاز داره. تو می‌تونی این تغییر رو ایجاد کنی.

 

[نهـنگـ]

ماهان: من می‌خوام این داستان رو به همه بگم. من می‌خوام صدای خودم رو پیدا کنم.

جانان: تو باید این داستان رو به اشتراک بذاری. هر کسی نیاز به شنیدن این پیام داره.

 

[نهـنگـ]

ماهان: من می‌خوام زندگی کنم، بخندم و اشک بریزم. می‌خوام با تمام وجود زندگی کنم و عشق رو در دل‌هایمان بکارم.

جانان: و این همون چیزی‌یه که ما باید انجام بدیم. زندگی یک نمایش زیباست، حتی اگر پایانش بدون تشویق باشه، عشق همیشه باقی می‌مونه.

 

[نهـنگـ]

پایان:)​