جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

ترجمه شده ادبیات

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کمیک های ترجمه نشده توسط baran-83 با نام ادبیات ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 141 بازدید, 2 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته کمیک های ترجمه نشده
نام موضوع ادبیات
نویسنده موضوع baran-83
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط baran-83
موضوع نویسنده

baran-83

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار کمیک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
1,009
1,074
مدال‌ها
2
”مرد کوری هر روز کنار خیابانی می‌نشست و کلاه و تکه مقوایی را در کنار پایش قرار می‌داد.
روی تکه مقوا خوانده می‌شد: «من کور هستم لطفاً کمک کنید»
 
موضوع نویسنده

baran-83

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار کمیک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
1,009
1,074
مدال‌ها
2
مردم زیادی از آنجا می‌گذشتند ولی اعتنای چندانی به او نداشتند.
در یکی از روزهای زمستان، نویسنده‌ای از کنار او می‌گذشت، نگاهی به او انداخت، فقط چند سکه در داخل کلاه بود.
اول خواست سکه‌ای داخل کلاه بیندازد، ولی تصمیمش عوض شد، از مرد کور اجازه گرفت و تکه مقوای او را برداشت، آن را برگرداند و پشت آن چیزی نوشت و آن‌را کنار پای او گذاشت و رفت.
پس از گذشت مدتی، مرد کور متوجه شد مردم زیادی جلوی او می‌ایستند و در کلاهش سکه و حتی اسکناس می‌اندازند.
 
موضوع نویسنده

baran-83

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار کمیک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
1,009
1,074
مدال‌ها
2
از این بابت بسیار تعجب کرد و حسابی کنجکاو شد تا بداند روی مقوای او چه چیزی نوشته شده است.
بالاخره از یکی از عابران درخواست کرد تا نوشته را برای او بخواند.
عابر سکه‌ای در کلاه انداخت و اینطور خواند: «بهار خواهد آمد و من آن‌را نخواهم دید!»“
 
بالا پایین