جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار ادیب نیشابوری

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام ادیب نیشابوری ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 899 بازدید, 21 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع ادیب نیشابوری
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
لطفی اگر کنی به نگاهی چه می‌شود
خشنود اگر شوم زتو گاهی چه می‌شود

سیراب اگر شود ز توای ابر مرحمت
در خشکسال هجر گیاهی چه می‌شود
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
آن روز چه بد که با قضا یار شدم

دیدار ترا به جان خریدار شدم

آن روز به بازی به سر کار شدم

تا لاجرم امروز گرفتار شدم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
عشق نو و یار نو و نوروز و سر سال
فرخنده کناد ایزد بر میر من این حال
روزی است که در سال نیابند چنین روز
سالی است که در عمر نیابند چنین سال
بیا در بوستان چونان که رسم باستان باشد
تو سروی و گلی و سرو و گل در بوستان باشد
از این فرخنده فروردین و خرم جشن نوروزی
نصیب خسرو عادل سعادت باد و پیروزی
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
ماه فروردین از گنج گهر یافت مگر؟
که بیاراست همه روز زمین را به گهر؟
روز نوروز است امروز و چو امروز گذشت
ک.س بدین در نرسد تا نرسد سال دگر
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
بهار آید برون آیم که از وی با امان باشم
روان‌ها را طرب گشتم، طرب‌ها را روان باشم
بدین شایستگی جشنی، بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
هم از سعادت و اقبال بود و بخت جوان
که دل نبستم بر گلستان و لاله‌ستان

کسی که لاله پرستد به روزگار بهار
ز شغل خویش بماند به روزگار خزان

گلی که باد بر او برجهد فرو ریزد
چرا دهم دل نیکو پسند خویش بر آن

مرا دلیست من آن دل بدان دهم که مرا
عزیزتر بود از دل هزار بار و ز جان

بتی به دست کنم من ازین بتان بهار
به حسن پیشرو نیکوان ترکستان

به زلف و عارض ساج سیاه و عاج سپید
به روی و بالا ماه تمام و سرو روان

به زلفش اندر تاب و به تابش اندر مشک
به جعدش اندر پیچ و به پیچش اندر بان

به بر پرند و پرندش چو یاسمین سپید
به رخ بهار و بهارش چو روضهٔ رضوان

دهن چو غالیه دانی و سی ستارهٔ خرد
به جای غالیه، اندر میان غالیه‌دان

به من نموده، نشان دل مرا، به دهن
به من نموده، خیال تن مرا، به میان

چو وقت باده بود باده گیر و باده‌گسار
چو وقت بوسه بود بوسه بخش و بوسه ستان

نه وقت عشرت سرد و نه وقت خلوت شوخ
نه وقت خدمت قاصر نه وقت ناز گران

اگر خدای بخواهد بتی چنین بخرم
ز نعمت ملک و دل بدو دهم بزمان

امیر عالم عادل محمد محمود
که حمد و محمدت او را سزد پس از سلطان

به عدل کردن و انصاف دادن ضعفا
خلیفهٔ عمر و یادگار نوشروان

به حرب کردن و پیروز گشتن اندر حرب
برادر علی و یار رستم دستان

کجا ز فضل ملکزادگان سخن گویند
امیر عالم عادل بود سر دیوان

در سرای سعادت سرای خدمت اوست
تو خادمان ملک را به جز سعید مدان

دلم فدای زبان باد و جان فدای سخن
که من بدین دو رسیدم بدین شریف مکان

مرا به خدمت او دستگاه داد سخن
مرا به مدحت او پایگاه داد زبان

سزد که حسان خوانی مرا که خاطر من
مرا به مدح محمد همی‌برد فرمان

شگفت نیست گر از مدح او بزرگ شدم
که از مدیح محمد بزرگ شد حسان

چه ظن بری که تولا به دولت که کنم
که خانمان من از بر اوست آبادان

به طمع جاه به نزدیک او نهادم روی
چنانکه روی به آب روان نهد عطشان

همه گمان من آن بود کانچه طمع منست
عزیز کرد مرا از توافر احسان

به هفته‌ای به من آن داد ناشنیده مدیح
که نابغه به همه عمر یافت از نعمان

همیشه تا چو بر دلبران بود مرمر
همیشه تا چو لب نیکوان بود مرجان

همیشه تا چو دو رخسار عاشقان باشد
به روزگار خزان روی برگهای رزان

به کام خویش زیاد و به آرزو برساد
به شکر باد ز عمر دراز و بخت جوان
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
ما بدان قامت و بالا نگرانیم هنوز
در غمت خون دل از دیده روانیم هنوز

جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت
بر همان عهد که بودیم، بر آنیم هنوز

به امید تو شب خویش آریم بروز
آن جفا دیده که بودیم، همانیم هنوز

ای دریغا که پس از آن همه جان بازی‌ها
بر سر کوی تو بی نام و نشانیم هنوز

دیگران وادی عشق تو به پایان بردند
ما به یاد تو در این دشت روانیم هنوز

آرمیدند همه در حرم حرمت و ما
ساکن کوی خرابات و مغانیم هنوز

نو بهار آمد و بگذشت ولیکن من و دل
همچنان در تب آسیب خزانیم هنوز

نه گلت خار بر آورد و نه از جورت کاست
باری از هستی خود ما بگمانیم هنوز

بس شگفت است که با این همه تابش چو نخت
در پس پرده‌ی پندار نهانیم هنوز

ما از این چرخ کهن گرچه بسی پیرتریم
همچنان از مدد عشق جوانیم هنوز

اوستاد همه فن بوده و هستیم ادیب
با همان نام و همان شوکت و شأنیم هنوز
 

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,325
مدال‌ها
25
همه شب به کویت آیم به بهانه‌ی گدایی

که مگر شبی ز رحمت به رخم دری گشایی

به خدا اگر توانم روم از درت به جایی

که مرا ز بند زلفت نبود سر رهایی

همه تن به جمله چشمم که مگر ز در درآیی

همه جان به جمله گوشم که مگر لبی گشایی

بنشین پیاله‌ گیر و بیا و بوسه‌ای ده

دم خویش نگهدار و مزن دم از جدایی

به کدام کیش و آیین به کدام مذهب و دین

ببری قرار دل را به سراغ دل نیایی

مده ای فقیه پندم که به پند تو بخندم

من و ترک پارسی گو و تو راه پارسایی

تو اگر خدای جویی ز نگارخانه‌ی دل

بزدای رنگ مایی و بشوی رنگ مایی

ز بلای خودستایی مگرت خدا رهاند

مگرت خدا رهاند ز بلای خودستایی

به عبث بر طبیبان چه بنالی از حبیبان

تب عاشقان بی دل نبود دلا شفایی

به طواف خانه رفتن چه اثر چه سود دارد

چه زمین کدام خانه که تواش نه کدخدایی

اگرت وصال باید گذر از خیال باید

همه وجد و حال باید ز گزاف و خیره رایی

بگشای چشم بینا که به نصرت الهی

بجهی به بام الّا ز گراف و خیره رایی

فعلات فاعلاتن فعلاتن فاعلاتن

امل ادیب کامل بود آیت خدایی
 

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,325
مدال‌ها
25
همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ما

سنگ ما،شیشه ی ما ، ناخن ما تیشه ی ما

دانم ای عشق قوی پنجه که منظور تو چیست

دست بردار نه ای تا نکنی ریشه ی ما

عشق شیریست قوی پنجه و میگوید فاش

هر که از جان گذرد بگذرد از بیشه ی ما

بهر یک جرعه ی می منت ساقی نبریم

اشک ما باده ی ما دیده ما شیشه ی ما
 
بالا پایین