گفتم گلی افتاده زیر بوتهای خار
گفتا به یادت هست روزی جا کجا داشت؟
گفتم سری بر نیزه ، رو بر کاروان کرد
گفتا یتیمی دادِ "اُنظر یا ابا" داشت
گفتم چرا خون میچکد از چوب محمل
سر کوفت بر دیوار و از گفتن اِبا داشت
مهتاب دیشب تا طلوع صبح (ارفع)
واکربلا ، واکربلا ، واکربلا داشت.
سید محمود توحیدی (ارفع کرمانی)