جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط •Madiheh• با نام {از مُهر پیشانی تا مِهر آسمانی} اثر •Madiheh کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 825 بازدید, 20 پاسخ و 14 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {از مُهر پیشانی تا مِهر آسمانی} اثر •Madiheh کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع •Madiheh•
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط •Madiheh•
موضوع نویسنده

•Madiheh•

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
88
705
مدال‌ها
2
اگر همه از عابر بودن در کوچه‌ی پاییز به مباهات نشینند؛ من در معبر بهار گل دلتنگی‌ تو را می‌نشانم، من برای گذارت از این جاده شکوفه‌های انتظار را به شاخه‌های ثری‌ام برده می‌کنم!
 
موضوع نویسنده

•Madiheh•

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
88
705
مدال‌ها
2
ذره ذره‌ی هستی را در وجودم، انباشتی تا رمق هجو تو در لابه‌لای انگشتانم به پیکار سپیدی کاغذ رود و ریسمان سیاه جوهر را طلعت آفاق دیدگانم کند.
 
موضوع نویسنده

•Madiheh•

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
88
705
مدال‌ها
2
خرقه‌ی بیوارگی به تن و جاده‌ی دلتنگی را اطلس کردم، در غرفه‌ی تاریکی مهر را گدایی کردم. کدام آفت به زراعت عقلم زده بود که مالک ملکم را میان قره‌ی شب گم کردم؟
 
موضوع نویسنده

•Madiheh•

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
88
705
مدال‌ها
2
طوطی، راغب خوش‌الحانی به قفس محبوس و زاغ اغبر به کرم تو شاکر شد. حال حریت، شیرین به کامش چسبد. از استفسارم به هر حشَمَت در گذر!
 
موضوع نویسنده

•Madiheh•

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
88
705
مدال‌ها
2
نیلوفر مجال فنایش به مرداب نداد؛ تا به قاب دیدگانم قریحه‌ی وجود تو را محرز کند. آن‌گاه من در حدقه، اشک مأیوسی می‌جوشاندم تا گل لهف تا خود مغزم ریشه دواند.
 
موضوع نویسنده

•Madiheh•

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
88
705
مدال‌ها
2
قافیه‌های زندگانی را در سجیه‌ی التذاذ چیدم و دانه‌ی هر مصرع میوه‌‌ای گوارا از بنیاد خاک شد. ندانستم سلوت، شاخ و برگی‌ست که شالوده در نسک و نیایش تو دارد!
 
موضوع نویسنده

•Madiheh•

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
88
705
مدال‌ها
2
به مهر جودت به آبی‌ترین کانون گیتی تصاعد کردم، به سِحر عَطفَت به بنیاد خویش مرابحه جستم. ناخشنودی‌ام جایز نبود وقتی تو در پنداشت عقبایم بودی!
 
موضوع نویسنده

•Madiheh•

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
88
705
مدال‌ها
2
ارجمندترین تمنایم از تو چه می‌تواند باشد جز آن‌که عصای موسی به لحد حقیر و کنانه‌ام بخورد و من هنوز در بحبوحه‌ی جمع کردن دانه مرواریدهای یک حوری باشم؟
 
موضوع نویسنده

•Madiheh•

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
88
705
مدال‌ها
2
ابر قضا بر فراز قله‌ی آمال و آرزوهایم جولان می‌کند. تنها تحیتی به آستانه‌ی پر مطاوعت تو کافی‌ست تا گردباد امساک آن را به دیاری دور تبعید کند‌.
 
موضوع نویسنده

•Madiheh•

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
88
705
مدال‌ها
2
ریسمان امید به جدار وجودم بستم و عمارت نخوت افراشته شد. مقود امید را به دور کنده‌ی خادمانت بستم و پل ردائت جان گرفت. چرا ندانستم رجاء پیله‌ایست که تو پروانه‌ی درونش را قلم زده‌ای؟
 
بالا پایین