جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

رها شده [اسارت در قفس] از «YAGAMI کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته فرهنگ و ادب توسط اِمانو با نام [اسارت در قفس] از «YAGAMI کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 590 بازدید, 14 پاسخ و 13 بار واکنش داشته است
نام دسته فرهنگ و ادب
نام موضوع [اسارت در قفس] از «YAGAMI کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع اِمانو
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط اِمانو
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,435
7,822
مدال‌ها
6
"به نام خالق زجر"

نام دلنوشته: اسارت در قفس وجود
نویسنده: YAGAMI
ژانر: تراژدی
ناظر: @شهریار
مقدمه:
به آینه که خیره می‌شد، تصویر یک کابوس را به چشم می‌دید.
چشم‌هایش را می‌بست تا رؤیا را به آغوش کشد، و اتاقی سرشار از آینه، دست‌های آغوش را قطع می‌کرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ILLUSION

سطح
8
 
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
Mar
3,785
39,394
مدال‌ها
13
Negar_۲۰۲۲۰۸۲۸_۱۲۲۴۵۷ (1).png
عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[
قوانین تایپ دلنوشته]
پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:

[ تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]
بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:

[ تاپیک درخواست تگ دلنوشته]
پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:

[ تاپیک درخواست جلد ]
و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[
تاپیک اعلام پایان دلنوشته]
دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]
با آرزوی موفقیت برای شما،
♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡
 
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,435
7,822
مدال‌ها
6
تزریق موج رقیق غم را درون رگ‌های سرخش احساس می‌کرد، سرمایی در مذاب جهندهٔ وجود، پالت آبی رنگ سردی که به خون گرمش رنگی تازه می‌بخشید. برخورد پلک‌هایش خستگی را در غالب سوزش به احساسات دریافتی‌‌اش هدیه می‌داد و گوش‌هایش از درد صوت ساکت فریاد زده شده، خون را به چالش می‌کشید. تنفسش سرد، و دهانش داغ بود؛ این احساسات هیچ نبود، جز رشتهٔ دریافتی پاره‌ای از موسیقی‌‌ای غمگین، که نویز مرگ را در صندوقی بدون قفل، درون نوت پایانی خود مدفون کرده بود.
 
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,435
7,822
مدال‌ها
6
به آخر خط که می‌رسید، داستانی تازه رو به چشم‌هایش شکل می‌گرفت، ورق‌های تازه‌ای که آماده برای پذیرفتن کلمات در پاکیزگی خود بودند‌؛ اما جوهر قلم او، آخرین قطرهٔ خود را در قدم پایانی آخرین کلمهٔ داستان پایان یافتهٔ قبلی خود به جا گذاشته بود. حال هیچ برای نوشتن نبود، جز خون در بدن خود. از این قدم به بعد، او با سرخی نوشت، و نیمه‌های دفتر تازه‌اش بود که از پا افتاد. خون در بدنش خشک، و دست و پایش سرد شده بود. به این‌جای داستان که می‌رسید، او و کلماتش به اتمام می‌رسیدند. حال، او بود، رد پای سرخی به روی کاغذ، و سرمایی رخنه شده در عمق استخوان.
 
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,435
7,822
مدال‌ها
6
فریادهایی با ناخن‌های تیز و برنده، خراشی به روی دیوارهٔ گلو و سرفه‌های خشکی که طعم خون را تا تلخی زبان بالا می‌کشند. بدنی پر از درد، بوی گند تعفن، عرق‌های سرد به روی بدنی شبیه به کوره‌ای آتش، صدای نفس‌های منزجرکننده‌ای که اشتیاق پاره کردن پردهٔ گوش را به کششی در نوک انگشت‌ها تبدیل می‌کند، و طنابی چفت شده به دور مچ دست‌ها، که مانع از رسیدن انگشت‌ها به آرزوهایشان می‌شود.
پارگی ریشهٔ آزادی، اسارت در قفس وجود. مردن زندگی، تولد مردگی.
 
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,435
7,822
مدال‌ها
6
سرد بود. انگشت‌های دستش از سرمای رخنه شده در وجودش، به کبودی کشیده شده بودند. به آینه که خیره می‌شد، لکه‌های تیرهٔ اندامش، بیش از هر چیزی خودنمایی می‌کردند؛ بدنش را می‌پوشاند، با التهاب صورتش چه‌کار می‌کرد؟
نوک انگشت‌هایش را به روی برآمدگی‌های صورتش می‌کشید و لرز می‌کرد از لمس سرما به روی زمختی پوستش. صورتش که جمع می‌شد، چهره‌اش به نظرش مضحک‌تر می‌آمد.
سرد بود، انگشت‌های دستش از سرمای رخنه شده در وجودش، به کبودی کشیده شده بودند و حتی سوختن درون مذاب هم برای رهایی از دلتنگ شدن شعلهٔ آتش کافی نبود.
 
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,435
7,822
مدال‌ها
6
پیش از گذشتن، در مرداب تنهایی به اسارت در آمده بود‌؛ غلظت خفه‌کنندهٔ مایع اسارت‌گاه را تا بیخ گلوی خویش احساس می‌کرد، و تنها قسمت آزاد اندامش، سری بود که بیرون مانده بود تا نظاره‌گر باشد؛ نظاره‌گر به سیاهی کشیده شدن هر چیز، نظاره‌گر تخریب پل‌های رو به چشم‌هایش و نظاره‌گر وسعت تاریکی خود. پس از گذشتن، خود را در اقیانوس تنهایی زندانی کرد. به پس و پیش که می‌نگریست، هر چه که می‌دید تنهایی بود، با این تفاوت که تا پیش از این، او به تنهایی در اعتزال نبود، و حال هر چه بود و نبود، خویش بود. او با گذشتن هیچ از دست نداده بود، جز هم‌‌سلولی‌ سیاهی‌اش را.
 
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,435
7,822
مدال‌ها
6
صورتش خیس بود، دهنش خشک. اشک دید چشم‌هایش را تار می‌کرد، هوا راه گلویش را خشک. هر چیزی که از لب‌هایش به نوک زبانش می‌رسید شور بود، اشک، عرق، خون. سی*ن*ه‌اش از سرمای هوا به تنگی و انگشت‌هایش به دلیل کمبود خون دریافتی از بند بسته به مچ دست‌هایش به سردی و بی‌حسی رسیده بود. نور برای چشم‌های ضعیفش بیش از اندازه روشن، و صدا برای حنجرهٔ خراشیده‌ش فرای قدرت بود. پلک‌هایش که پیوند می‌خورد، ریشه‌ای از رشته‌های مغزش کشیده می‌شد و سنگینی پشت چشم‌هایش کمین می‌کرد، وزنه‌ای که سنگ می‌شد در جمجمه‌، توده‌ای پر از خالی. همه چیز در بدترین حالت خودش به سر می‌رسید، و بهترین قسمت ماجرا این‌جا بود که اون در یک قدمی رسیدن به دردی جدید بود، مرگ.
 
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,435
7,822
مدال‌ها
6
کلماتش آتش، ذهنش جهنم و کاغذ زیر دستش آب بودند. ترکیب می‌شدند، مغز را ذوب می‌کردند و به نوک مداد که می‌رسیدند، خاموش می‌شدند؛ آن‌گونه که آب زیر پوست کاهی کاغذ جمع شده باشد. او از آتش‌فشان فعال درون سر خود می‌سوخت، چیدمان حروف سوزشی تازه بر زخم‌های قدیمی می‌زد، و هر چیزی که خارج می‌شد، هیچ بود. او زندانی جهنم درون خود بود، و کاغذ زندان‌بان او. ققنوسی که از خاکستر خود متولد می‌شد و خودکشی می‌کرد، چرخه‌ای همیشگی، در چهارچوب کوچکی به نام تفکر.
 
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,435
7,822
مدال‌ها
6
او چیزی به اسم دفترچه‌ای برای مرگ، زیر دستی برای انجام کارهایش، و یا روحیهٔ خشنی برای کشتن نداشت. تنها چیزی که از او یک قاتل می‌ساخت، حماقت او، و بی‌اختیاری زبان مردم بود. او می‌خواست که آدم خوبی باشد، اما سایر آدم‌ها لیاقتش را نداشتند، زیر زمین خانهٔ او پر بود از جسدهایی که او را احمق ساده خطاب می‌کردند، و او فکر نمی‌کرد که دیگر سگ عزیزش به چیزی جز زبان آدمیزاد علاقه‌ای داشته باشد. آشنایی با آن آدم‌ها یکی از بهترین اتفاقات زندگی او بوده، زیرا باعث شدند لذت قاتل شدن را بچشد.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین