جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اسرار نامه

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط fatemeh bano با نام اسرار نامه ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 353 بازدید, 3 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اسرار نامه
نویسنده موضوع fatemeh bano
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط fatemeh bano
موضوع نویسنده

fatemeh bano

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Nov
587
1,409
مدال‌ها
6
به نام آنک جان را نور دین داد
خرد را در خدا دانی یقین داد

خداوندی که عالم نامور زوست
زمین و آسمان زیر و زبر زوست

دو عالم خلعت هستی ازو یافت
فلک بالا زمین پستی ازو یافت

فلک اندر رکوع استادهٔ اوست
زمین اندر سجود افتادهٔ اوست

ز کفک و خون برآرد آدمی را
ز کاف و نون فلک را و زمی را

ز دودی گنبد خضرا کند او
ز پیهی نرگس بینا کند او

ز نیش پشه سازد ذوالفقاری
چنان کز عنکبوتی پرده داری

ز خاکی معنی آدم بر آرد
ز بادی عیسی مریم برآرد

ز خون مشک و ز نی شکر نماید
ز باران در ز کان گوهر نماید

یکی اول که پیشانی ندارد
یکی آخر که پایانی ندارد

یکی ظاهر که باطن از ظهورست
یکی باطن که ظاهر تر ز نورست

نه هرگز کبریایش را بدایت
نه ملکش را سرانجام و نهایت

خداوندی که اوداند که چونست
که او از هرچ من دانم برونست

چو دید و دانش ما آفریدست
که دانستست او را و که دیدست
 
موضوع نویسنده

fatemeh bano

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Nov
587
1,409
مدال‌ها
6
باستغنا اگر فرمان درآید
همه اومید معصومان سرآید

چو فردا پیش آن ایوان عالی
فرو کوبند کوس لایزالی

که دارد در همه آفاق زهره
که عرضه دارد این نقد نبهره

خدا را کبریای بی نیازیست
ترا جز نیستی هیچ این چه بازیست

تو می‌خواهی بتسبیح و نمازی
که خشنود آید از تو بی نیازی

نمازت توشه راه درازست
ولی او ازنمازت بی نیازست

جوامردا یقین می‌دان بتحقیق
که گر تکلیف کردت داد توفیق

اگر توفیق حق نبود مددگر
نگردد هیچکس هرگز مسخر

زهی رتبت که از مه تا بماهی
بود پیشش چو از موی سیاهی

زهی قدرت که از قدرت نمایی
ز یک سر موی صد صنعت نمایی

زهی عزت که چندان بی‌نیازیست
که چندین عقل و جان آنجا ببازیست

زهی حشمت که گر بر جان درآید
بهر یک ذره صد طوفان برآید

زهی سبقت که با آن اولیت
ندارد هیچ موجودی معیت

زهی وحدت که مویی درنگنجد
در آن وحدت جهان مویی نسنجد

زهی نسبت که در چل صبح ایام
بدست خویش بستی چینه بردام

زهی رحمت که گر یک ذره ابلیس
بباید گوی برباید ز ادریس

زهی غیرت که گر بر عالم افتد
بیک ساعت دو عالم بر هم افتد

زهی هیبت که گر یک ذره خورشید
بیابد گم شود در سایه جاوید

زهی حجت که اندر هیچ رویی
بننشیند کسی را بر تومویی

زهی حرمت که ازتعظیم آن جاه
ندارد ک.س ورای تو در آن راه

زهی ملکت که واجب گشت لابد
که نه نقصان پذیرد نه تزاید

زهی قدرت که گر خواهد بیک دم
زمین چون موم گرداند فلک هم

زهی شربت که در خون می زند نان
بامید سقیکم ربکم جان

زهی آیت که بنمایی چو خواهی
ز یک یک ذره خورشید الهی

زهی فرصت که درعالم فروزی
بآه بی دلی عالم بسوزی

زهی شفقت که بر ما جاودانی
تودادی مادران را مهربانی

زهی مهلت که چون هنگام آید
بمویی عالمی در دام آید

زهی وقتی که در وقت اسیری
جهانی را بسر مویی بگیری

زهی نعمت که چندان شد ملازم
که شکرش هم تو دانی گفت دایم

زهی شدت که در حجت گرفتن
نه برگ خامشی نه روی گفتن
 
موضوع نویسنده

fatemeh bano

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Nov
587
1,409
مدال‌ها
6
زهی رخصت که گرراهی نبودی
کسی را زهرهٔ آهی نبودی

زهی فرقت که بسیاری دویدند
ندیدندت ولیکن نایدیدند

زهی راحت که قدوسان اعلی
همی نازند دایم زان تجلی

زهی لذت که پاکان مطهر
کنند از وی مشام جان معطر

همه بیچاره‌ایم و مانده بر جای
برین بیچارگی ما ببخشای

چو درگهواره گور اوفتادیم
چو طفلان ما در آن عالم بزادیم

شده آن گور چون گهوارهٔ تنگ
کفن بر دوش ما پیچیده چون سنگ

درون آیند دو زنگی پر از زور
بجنبانند ما گهواره کور

چو طفلان مادران سخت و تنگی
بلرزیم از نهیب و سهم زنگی

نه ما را مادری نه مهربانی
بگردانیده روی از ما جهانی

ز ما ببریده هم بیگانه هم خویش
چو طفلان ما و راهی سخت در پیش

چو طفلان جهان نادیده باشیم
زهی سختا که ماترسیده باشیم

چو ما یک ساعتی باشیم در خاک
از آن زنگی نگه مان دار ای پاک

بما گویند من ربک و ما دین
خدایا از تو می‌خواهیم تلقین

چو خود ما را بپروردی باعزاز
مده ما را بدست زنگیان باز

اگر ما را نیاموزی تو گفتار
درازا منزلا ومشکلا کار
 
موضوع نویسنده

fatemeh bano

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Nov
587
1,409
مدال‌ها
6
بماند تا ابد این درد با ما
ندانم تا چه خواهد کرد با ما

خداوندا همه سرگشتگانیم
مصیبت دیده و آغشتگانیم

ز سر تا پا همه پیچیم بر پیچ
چه سر چه پا همه هیچیم بر هیچ

نداری دل که در دلداری ما
دمی دل سوزدت بر زاری ما

دلت چون نیست چون سوزد ز زاری
چه می‌گویم همه دلها تو داری

خداوندا منم بیچاره مانده
درین فکرت دلی صد پاره مانده

تنم را گرچه نیست از تو نشانی
ولی غایب نهٔ از جان زمانی

تویی در ضمن سر عقل و جانم
چنین گوهر فشان زان شد زبانم

تویی فی الجمله مستغنی ز عالم
سخن کوتاه شد والله اعلم
 
بالا پایین