جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار احمد شاملو

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام اشعار احمد شاملو ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,474 بازدید, 155 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار احمد شاملو
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

Mr. Sarmast

سطح
0
 
کاربر محروم شده
کاربر محروم شده
Jul
600
1,114
مدال‌ها
1
و حسرتی
نه
این برف را دیگر
سر بازایستادن نیست،
برفی که بر ابرو و موی ما می‌نشیند
تا در آستانه آیینه چنان در خویش نظر کنیم
که به وحشت
از بلند فریادوار گُداری
به اعماق مغاک
نظر بردوزی
 

Mr. Sarmast

سطح
0
 
کاربر محروم شده
کاربر محروم شده
Jul
600
1,114
مدال‌ها
1
شبانه شعری چگونه توان نوشت

تا هم از قلبِ من سخن بگوید، هم از بازویم؟

شبانه

شعری چنین

چگونه توان نوشت؟
 

Mr. Sarmast

سطح
0
 
کاربر محروم شده
کاربر محروم شده
Jul
600
1,114
مدال‌ها
1
با من رازی بود

که به کو گفتم

با من رازی بود

که به چا گفتم

تو راهِ دراز

به اسبِ سیا گفتم

بی‌ک.س و تنها

به سنگای را گفتم
 

Mr. Sarmast

سطح
0
 
کاربر محروم شده
کاربر محروم شده
Jul
600
1,114
مدال‌ها
1
کیستی که من این گونه
به اعتماد
نام خود را با تو می گویم
کلید خانه ام را در دستت می گذارم
نان شادی هایم را با تو قسمت می کنم

کیستی که من، اینگونه به جد
در دیار رؤیاهای خویش
با تو درنگ می‌کنم؟

کیستی که من جز او
نمی بینم و نمی یابم

دریای پشت کدام پنجره ای؟
که اینگونه شایدهایم را گرفته ای
زندگی را دوباره جاری نموده ای
پر شور، زیبا و روان

دنیای با تو بودن در اوج همیشه هایم
جان می گیرد
و هر لحظه تعبیری می گردد از
فردایی بی پایان
در تبلور طلوع ماهتاب
باعبور ازتاریکی های سپری شده…

کیستی ای مهربان ترین؟
 

Mr. Sarmast

سطح
0
 
کاربر محروم شده
کاربر محروم شده
Jul
600
1,114
مدال‌ها
1
و عشق
اگر با حضور
همین روزمرگی ها
عشق بماند !
عشق است…
 

Mr. Sarmast

سطح
0
 
کاربر محروم شده
کاربر محروم شده
Jul
600
1,114
مدال‌ها
1
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگریست
 

Mr. Sarmast

سطح
0
 
کاربر محروم شده
کاربر محروم شده
Jul
600
1,114
مدال‌ها
1
بُهتان مگوی

که آفتاب را با ظلمت نبردی در میان است

آفتاب از حضورِ ظلمت دلتنگ نیست

با ظلمت در جنگ نیست

ظلمت را به نبرد آهنگ نیست

چندان که آفتاب تیغ برکشد

او را مجالِ درنگ نیست

همین بس که یاری‌اش مدهی
 

Mr. Sarmast

سطح
0
 
کاربر محروم شده
کاربر محروم شده
Jul
600
1,114
مدال‌ها
1
سلاخی می‌گريست…

سلاخی

می‌گريست

به قناری کوچکی

دل باخته بود
 

Mr. Sarmast

سطح
0
 
کاربر محروم شده
کاربر محروم شده
Jul
600
1,114
مدال‌ها
1
من برای آنکه چیزی از خود
‏به تو بفهمانم
‏جز چشمهایم ‏چیزی ندارم…
 

Mr. Sarmast

سطح
0
 
کاربر محروم شده
کاربر محروم شده
Jul
600
1,114
مدال‌ها
1
برای زیستن
دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد
قلبی که دوستش بدارند
 
بالا پایین