جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار استاد معصومه حیدر پور

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ممد صنوبر با نام اشعار استاد معصومه حیدر پور ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 788 بازدید, 27 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار استاد معصومه حیدر پور
نویسنده موضوع ممد صنوبر
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ممد صنوبر
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
رنگ لبها و دوچشمم قوسی از رنگین کمان
درفراق عشق جانان میشود اتش فشان

کوه دردم؛ ای تو برمن بهترین درمان جان
گوهری دیرینه در پهنای دور کهکشان

عاشقی پر درد ومجنونی سراپای گناه
می شوم آبی ترین نقاشی ومکان

صورتم معنای صدها دسته گل ازیاس وبید
لعبتی سیمین خرامان دارم از فحوای جان

من حریف عشق و دردم ، در پناه کوی تو
کآمدی چونان بهاران در دل باغ خزان

چون حباب پنجره در زیر سقف اسمان
می سرایی بر دلم اشعاری از روح و روان

با طلوع صبح زیبای جمالت در بهار
عطرگیسویت به جان صدها نوید وارمغان
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
تیرگی از ابتدا همراه و یارِ بخت ما بود
راهم از گاهِ ولادت گوییا از تو جدا بود

آرزوی دیدنت در زندگی بال و پرم داد
پر کشیدن درهوای آسمانِ تو خطا بود

مثل ناز قاصدک ها در گذار از زندگانی
ابتلایم در خیال زندگی باتو جفا بود

نیمه عمرم چوباد وخاک و طوفانها گذر کرد
قسمت از بومِ ازل برعمرِمن، تنها بلا بود

ازهمان روزی که پایم را دراین دنیا نهادم
آرزوهایم سراسر همچنان بادِ هوا بود

می شود تقویم جان با شمع یادتو فروزان
هر زمان شهریور آمد سور و سات ما به پا بود

صدبغل یاس و بنفشه ارمغان دوستانم
در سِجِلدم نام من معصومه ی مهر وصفابود
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
گر مرا ازخود بدانی ، حرف شیوا می زنم
قصه هااز دوری تو،شب به نجوا می زنم

ازنگاه خسته ات جان می سپارم باغزل
زخمه ای از سوز دل بر تار دنیا می زنم

خسته از نادیدنت دل گشته بیمار رُخت
بوسه بر چشمان تو گویا به رویا می زنم

بی وفا، وارونه کردی عشق را باصدگره
گرنیایی، روزوشب داد و خدایا می زنم

خون دل خوردم برایت تانشستم منتظر
این دو روز زندگی،حرف از مدارا می زنم

ازتپش های دلم، خون می چکداز دیده ام
هرکجا هستی بیا، بحث ازتقاضا می زنم

در ره دلدادگی، بی من مرو ای بی وفا
در وفایت آتشی بر اهل معنا میزنم
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
من آینه ی خیره به احساس تو هستم
مبهوت به انگشتر الماس تو هستم

در قامت معشوقه ی تبدار , غمینم
چون شعر وغزلهای تو انگار حزینم

عمریست که با دیده ی بیمار خمارم
دردیست که از هجرتو آرام ندارم

سرشار توام, قافیه ساز غزلم باش
خوش نوش ترین شهد لبان عسلم باش

دردایره ی مسـ*ـت دو چشمانت اسیرم
با تشنه ترین تشنه ی دیدار , بمیرم
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
در نگین دیده ات دنیای من جا می شود
وین حدیث بیوفایی در تو پیدا می شود

آب و آتش را به‌زلفت می نهم ,حاجت چرا
شهد لب هنگام خنده در تو احیا می شود

درتماشای غزل شب را برون از جامه کن
در تمنای نگاهت دیده زیبا می شود

خرم آنکس در طریق آزمون, بامرگ خود
در ره دلدادگی دردش مداوا می شود

واژه های تر,چرابرلب مراخشکیده است
وزن شعرم بیقرار و بی محابا می شود

کوس رسوایی بزن, با دیده فتوا می کنی
لحظه ی خندیدنت گویا که مأوا می شود
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
(بی سبب نیست زنان فاتح نورند همه)
مرهمی بر عطش و کوه صبورند همه

جملگی از ملکوتند وخدا همرهشان
راهشان زینبی و قافله شورند همه

به وفا حُسن سخا, بوی مروت دارند
که در این آینه چون کان بلورند همه

ز نجابت به حیا, ناز و محبت دارند
وه که این حورو‌َشان جام غرورند همه

کارشان تربیت نسل پیمبر بوده است
چون مَلَک, فاطمیون روبه ظهورند همه

و خدا وحی بکرده که بهشت منزلشان
ذکر لب ضمن دعا, جوی عبورند همه

زینت نام بلندش همه دراوج هبوط
که در این معرکه از غصه به دورند همه
اوج غم, شادی بسیار نمایند به جان
خالق اشک و طراوت چو فکورند همه

وقف جان کرده وبا غیرت زن بودن خود
اصل احیای بشر , نسل شعورند همه

تکیه بر نام بلندش همگی نور شویم
گوشه ای از هنرش,جمله حضورند همه

وندرین حجب و حیا, سبزی ریحان دارند
صحنه ی معجزه را گرچه مرورند همه

نقش ایوان صفا, گاهِ دعای سحری
عطر گیسوی عیان, مادر و حورند همه
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
با غمت بود که دل را به قلم دار زدی
وین چه سِر‌ٓی است که تن برهمه اغیارزدی

من به تعبیرخودت حسن زلیخا بودم
توکه یوسف صفتی عشق مرا جار زدی

سوی عیشی ز خطا, بهروفا عمرم رفت
از چه آوازه مرا طبله به عطار زدی ؟
یاس احساس مراچیده,شکوفاشده ای
وز چه تو اشک قلم را همه انکارزدی!

کوچه سبز نگاهم همه در عطرتو, تر
چونکه صدقافیه ها برتن افگار زدی

شمع سوزان شبستان غزل تنها شد
گرچه با کوک غمت زخمه به هرتارزدی

نازنینا:تو به تفسیرقلم,تاج سرم میمانی
زخم اندوه فراقت به من اخطارزدی

من که پروانه شدم دور سرت گردیدم
از چه سان نقش مرا برهمه دلدارزدی

من و این نور دو چشمان غزل انگیزت
عشوه و ناز تنت شهره به بازار زدی

هرسحر قبله ی اشکی به تو آرد رویی
به کدامین گنهم نوش لب افطار زدی

وخداییکه غزل خوانده خودش میداند
که براین سجده چرا آنهمه طومار زدی

من و معشوقه فشانم لبی از لعل وعسل
تو مرا بنده بخوان,این دهن افسارزدی

توکه خودخال لبی اینهمه جان افشاندی
تنگی این دل تنها به سراپرده دگر بارزدی
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
تو همه تنگ ترین قافیه در شعرمنی
به ردیف سخنم آمده ای همچو منی

تو خودت باده عشقی ومل معرفتی
باده سرکن که پی ناز کرشمه صفتی

هرچه گویم به مثل در دل و دینم فکنی
تو مرا تافته ی بافته تر سوی جهانم فکنی
 
بالا پایین