- Jun
- 925
- 3,294
- مدالها
- 3
صبح بی سیگار
می زند زیر گریه ، منتظر است
شاهد گریه کردنم باشد
زن دیوانه ای است ، می خواهد
با همین گریه ها زنم باشد
من به سیگار ناشتای خودم
بیشتر فکر می کنم تا او
شاید این صبح تلخ بی سیگار
صبح آتش گرفتنم باشد
زندگی می کند ، و می گوید:
با همین مَرد مُرده خوشبختم
من نفس می کشم ، و می خواهم
کفنم وصله ی تنم باشد
گور من گم شده است ، بگذارید
گوری از نو بنا کنم ، شاید
همه ی درد من از این که دگر
گور خود را نمی کنم باشد
می زنم زیر خنده ، می گوید
با تو خوشبخت ، با تو خوشحالم
می گذارم که هر چه می خواهد
هر چه می خواهدم زنم باشد
-در کنارم همیشه می مانی؟
در کنارم دوباره می خوابی؟
-باااشد ، اینبار نیز با اینکه
در تَکاپوی رفتنم ... باااشد
کاش پایان گرفته بود و نبود
کاش می رفت ، کاش می مردم
آخرین ردپای دستانش
باید آغاز مردنم باشد
زن دیوانه رفت ، من ماندم
آسمان های آبی ام رفتند
ابر ها آمدند ، پس باید
وقت باران گرفتنم باشد
می زند زیر گریه ، منتظر است
شاهد گریه کردنم باشد
زن دیوانه ای است ، می خواهد
با همین گریه ها زنم باشد
من به سیگار ناشتای خودم
بیشتر فکر می کنم تا او
شاید این صبح تلخ بی سیگار
صبح آتش گرفتنم باشد
زندگی می کند ، و می گوید:
با همین مَرد مُرده خوشبختم
من نفس می کشم ، و می خواهم
کفنم وصله ی تنم باشد
گور من گم شده است ، بگذارید
گوری از نو بنا کنم ، شاید
همه ی درد من از این که دگر
گور خود را نمی کنم باشد
می زنم زیر خنده ، می گوید
با تو خوشبخت ، با تو خوشحالم
می گذارم که هر چه می خواهد
هر چه می خواهدم زنم باشد
-در کنارم همیشه می مانی؟
در کنارم دوباره می خوابی؟
-باااشد ، اینبار نیز با اینکه
در تَکاپوی رفتنم ... باااشد
کاش پایان گرفته بود و نبود
کاش می رفت ، کاش می مردم
آخرین ردپای دستانش
باید آغاز مردنم باشد
زن دیوانه رفت ، من ماندم
آسمان های آبی ام رفتند
ابر ها آمدند ، پس باید
وقت باران گرفتنم باشد