جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار دهه شصتی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ZaHARa با نام اشعار دهه شصتی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 91 بازدید, 4 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار دهه شصتی
نویسنده موضوع ZaHARa
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ZaHARa
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,502
9,770
مدال‌ها
2
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود

توی این شهرقشنگ یه روزی هیچی نبود

دیوارامون گلی بود تلفن هندلی بود

کارامون هردلی بود گازمون کپسولی بود

برقمون چراغ سیمی لامپ هامونم قدیمی

قفل درها خفتی بود یخچالامون نفتی بود

هرچی بود خوش بود دلا بیخیال مشکلا

زیلوهامون شد قالی همه چی دیجیتالی

کابل، فیبر نوری شد همه چی بلوری شد

حالا چشما وا شده اشکنه پیتزا شده

حالا با اون ور آب جوونا با آب و تاب

شب و روز چت میکنند یعنی صحبت میکنند

آب نباتا قند شده پیکانا سمند شده

کوره ده ها راه دارن چوپونا همراه دارن

توی این بگو بخند عصر همراه و سمند

دل خوش سیری چند!!؟

توکجایی سهراب؟آ

آب را گل کردند،

وچه با دل کردند،

زخمها بردل عاشق کردند،

خون به چشمان شقایق کردند،

درهمین نزدیکی،عشق را دار زدند،

همه جاسایه دیوار زدند،

گفته بودی قایقی خواهم ساخت،

خواهم انداخت به آب،

دورخواهم شدازین شهرغریب!

قایقت جا دارد؟
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,502
9,770
مدال‌ها
2
بچه که بودم

از جریمه های نانوشته که بگذریم

سلمانی و ساعت و سیب

سکه و سلام و سکوت

و سبزی صدای بهار

هفت سین سفره ی من بود.

بچه که بودم

دلم برای آن کلاغ پیر می سوخت

که آخر هیچ قصه ای به خانه نمی رسید.

بچه که بودم

تنها ترس ساده ام این بود

که سه شنبه شب آخر سال

باران بیاید.

بچه که بودم

آسمان آرزو آبی

و کوچه ی کوتاهمان

پر از عبور چتر و چلچراغ و چلچله بود. به کنار هر گلی که می رسیدم

می خواستم تمام پروانه های جهان را خبر کنم.

بر شاخه ها می نشستم

و سرود سبز سوت و سکوت را

برای جوجه های کوچک گنجشک می خواندم

تا مادر بزرگ بیاید

و از بیم سقوط و سستی شاخه بگوید.

کودکی ام تنها

با گیلاس سرخ باغ و مهر مادربزرگ

معنا می گرفت.

وقتی که می خندید

خیل خطوط خاطره ی آینه را پر می کرد

دستانش به عطر حلوا و حنا و ریحان عادت کرده بود

و موهای سفیدش را همیشه

به رسم بهار های بی برگشت گذشته می بافت.

همیشه عکس ها ی کوچک کوچ را نگه می داشت.

عکس گیوه ، گندم ، گام

عکس باغ ، برنو ، بهار

و عکس رنگ و رو رفته ی پریروز پدر بزرگ را.

قصه هایی برایمان می گفت

که آنها را

از مادربزرگ کودکی خود شنیده بود.

حالا ، شاخه ها توان وزن مرا ندارند

و گنجشک های شوخ شاخه نشین

به زبانی غریب سخن می گویند.

غریب.
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,502
9,770
مدال‌ها
2
یعنی شیفت صبح مدرسه آخر حال و شیفت بعد از ظهر ضدحال

یعنی عشق زنگ ورزش و با زیرشلواری مدرسه رفتن

یعنی بخاری نفتی و مکافات روشن کردنش

یعنی از این تمبر کوچیکا بسته ای 10تا تک تومن

یعنی بوی نارنگی و سیب قاچ شده توی کیف

یعنی بستنی خوردن و تکرار “بستنیش خوشمزه تره مامان !”

یعنی ویدئو قاچاقی کرایه کردن و یواشکی دیدن

یعنی صف طولانی شیر ، از اون شیشه ای ها که خامه اولشو با انگشت پاک می کردیم !

یعنی ته کلاس بچه تنبلا ، ردیف جلو خرخونا

یعنی صدآفرین ، هزار آفرین ، کارت تلاش

یعنی زنگای اول ریاضی ، زنگای آخر انشا و تعلیمات مدنی

یعنی از این بستنی توپیا که شکل زی زی گولو بود

یعنی مشق شب نوشتن فقط با دوتا مداد :سیاه و قرمز

یعنی تلویزیون سیاه و سفید که فقط دوتا کانال می گیره

یعنی بوی رب گوجه همسایه توی حیاط ، لواشک پهن کرده تو سینی و سفره رو پشت بوم

یعنی کلاسی 45نفر هر نیمکت سه نفر

یعنی میکرو ، سگا ، آتاری کرایه کردن ساعتی 20تومن

یعنی دوست داشتن ، دوست داشته شدن ، صفا ، صمیمیت ، عشق …
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,502
9,770
مدال‌ها
2
پا بـــه پای کــــودکی هــایــــم بیـــا

کــفــــش هایت را به پا کن تا به تا

قــاه قـــاه خــنـــده ات را ســـاز کن

باز هـــم با خــنده ات اعــــجاز کن

پا بکـــوب و لج کن و راضــی نشو

با کســــی جـــز عشق همبازی نشو

بچه های کوچــــــه را هـــم کن خبر

عـــاقــلی را یــک شب از یادت ببر

خـــــالــه بازی کــن به رسم کودکی

با هــــمان چـــــادر نــــماز پــولکی

طـــعـــم چای و قــــــوری گلدارمان

لـــــحــــظه های ناب بی تکرارمان

مــــادری از جـــنـــس باران داشتیم

در کــــــــنارش خواب آسان داشتیم

یا پدر اســـــــــطوره دنــــــــیای ما

قـــــهرمــــــان باور زیبــــــــای ما

قصه های هـــــر شــب مادربزرگ

ماجـــرای بزبز قـــندی و گــــــرگ

 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,502
9,770
مدال‌ها
2
غصه هرگز فرصت جولان نداشت

خــنده های کــودکـــی پایان نـداشت

هر کسی رنگ خودش بی شیله بود

ثروت هــــر بچه قـــــدری تیله بود

ای شریــک نان و گـــردو و پنیر !

هـــمکلاسی ! باز دســــــتم را بگیر

مثـل تــو دیگر کسی یکرنگ نیست

آن دل نــازت برایم تـــنگ نیست ؟

رنگ دنـیایـــت هــنوزم آبی است ؟

آسمــــان بـــــاورت مهـتابی است ؟

هـــرکجایی شــــعر باران را بخوان

ســـاده بــاش و باز هــم کودک بمان

باز بـاران با ترانه ، گـــــــریه کن !

کودکی تو ، کـــــود کانـــه گریه کن!

ای رفــیـــق روزهای گــرم و ســرد

ســـادگــی هــایم به سویــم بـاز گرد!

یادش بخیر اون موقع ها کاغذ استسیل بود
 
بالا پایین