مجموعه اشعار اشعار سعید ابوالخیر

[mobina01]

رویت بینم چو چشم را باز کنم
تن دل شودم چو با تویی راز کنم

جز نام تو پاسخ ندهد هیچ کسی
هر جا که به نام خلق آواز کنم

 

[mobina01]

ایزد که جهان به قبضهٔ قدرت اوست
دادست ترا دو چیز کان هر دو نکوست

هم سیرت آنکه دوست داری ک.س را
هم صورت آنکه ک.س ترا دارد دوست

 

[mobina01]

کی حال فتاده گردی داند
بی‌درد کجا لذت دردی داند

نامرد به چیزی نخرد مردان را
مردی باید که قدر مردی داند

 

[mobina01]

هر چند که دیده روی خوب تو ندید
یک گل ز گلستان وصال تو نچید

اما دل سودا زده در مدت عمر
جز وصف جمال تو نه گفت و نه شنید

 

[mobina01]

عارف که ز سر معرفت آگاهست
بیخود ز خودست و با خدا همراهست

نفی خود و اثبات وجود حق کن
این معنی لا اله الا اللهس

 

[mobina01]

خوبان همه صید صبح خیزان باشند
در بند دعای اشک ریزان باشند

تا تو سگ نفس را به فرمان باشی
آهو چشمان ز تو گریزان باشند

 

[mobina01]

عالم به خروش لااله الا هوست
عاقل بگمان که دشمنست این یا دوست

دریا به وجود خویش موجی دارد
خس پندارد که این کشاکش با اوست

 

[mobina01]

عاشق همه دم فکر غم دوست کند
معشوق کرشمه‌ای که نیکوست کند

ما جرم و گنه کنیم و او لطف و کرم
هر ک.س چیزی که لایق اوست کند

 

[mobina01]

گه زاهد تسبیح به دستم خوانند
گه رندو خراباتی و مستم خوانند

ای وای به روزگار مستوری من
گر زانکه مرا چنانکه هستم خوانند

 

[mobina01]

آزرده ترم گر چه کم آزار ترم
بی یار ترم گر چه وفادار ترم

با هر که وفا و صبر من کردم بیش
سبحان الله به چشم او خوارترم