جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار و مصائب محرمی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام اشعار و مصائب محرمی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 14,951 بازدید, 520 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار و مصائب محرمی
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Lord

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
1289037_418.jpg

مناسبت برگزاری سوگواری سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام)، 4۹ قطعه شعر از شاعران آئینی برجسته و به نام کشور را با موضوع "حضرت علی اکبر (علیه السلام)"، به محبان آل الله (علیهم السلام) تقدیم می نماییم.
 
آخرین ویرایش:

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
محمود ژولیده

دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی
پاره های بدنت را جگرم سوخت علی

ناگهان زانویم افتاد زمین چون دیدم
طرز چانه زدنت را جگرم سوخت علی

چه کنم عمه نبیند بدن حمزه ای اَت
مُثله دیدم بدنت را جگرم سوخت علی

لخته خونی که برون از گلویت آوردم
ریخت خون دهنت را جگرم سوخت علی

باورم نیست که جسمت ز نظر پنهان است
نیزه بینم کفنت را جگرم سوخت علی

یوسفم ،کاش که می شد به میان حرمت
ببرم پیرهنت را جگرم سوخت علی

آن لبانی که اذان گفت، بهم ریخته است
خُرد بینم دهنت را جگرم سوخت علی

داغ پرپر شدنت جای خود، امّا بینم
داغ بی سر شدنت را جگرم سوخت علی

این همه نیزه میان بدنت گم شده است
با که گویم محنت را جگرم سوخت علی

از همان دور شنیدم رجزت را پسرم
این حسین و حسنت را جگرم سوخت علی

نعرة حیدری و نالة یا زهرایت
می شنیدم سخنت را جگرم سوخت علی

نشد آخر لب عطشان تو را آب دهم
چه کنم سوختنت را جگرم سوخت علی

گر نیایند جوانان حرم یاری من
که بَرَد خیمه تنت را جگرم سوخت علی
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
قاسم نعمتی

قد رعنای تو چون سرو سپیدار شده
کربلا محو رخ احمد مختار شده

دور تا دور سرت آیینه می چرخانم
بسکه گیسوی بلند تو دل آزار شده

تا کمی راه روی این دل من می لرزد
قد طوبایی زهراست پدیدار شده

چشم بد دور از آن قد رشیدت پسرم
قامتت شانه به شانه با علمدار شده

گر ترک خورده لبت غصه مخور ای بابا
تشنه ی وصلی و هنگامه ی دیدار شده

تا صدای تو شنیدم که پدر زود بیا
گفتم ای وای علی بی ک.س و بی یار شده

نیزه ها رفت چو بالا به سر خویش زدم
وسط معرکه این یاس گرفتار شده

کوچه ای باز شدو هر که زره آمدو زد
ماجرای تو شبیه درو دیوار شده

زشکافی که به پهلوی تو خورده پیداست
نوک نیزه اثرش چون نوک مسمار شده

دشمن آن بغض علی را سر تو خالی کرد
تن تو طعمه هر گرگ جگر خوار شده

بین محراب دو ابروی تو از هم شد باز
صورتت جلوه ای از حیدر کرار شده

خیز و زیر بغلم گیر و سوی خیمه ببر
ای جوانم ز غمت دیده ی من تار شده

اربا اربایی و ک.س معنی آن کی فهمد
این عبا تا به ابد محرم اسرار شده
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
سید محمد جوادی

نشد بلند شود هرچه سعی خود را کرد
نداشت فایده هر قدر که تقلّا کرد

دو پلک زخمی خود را گشود با زحمت
غریب کرب و بلا کمی تماشا کرد

پدر کنار تن او شبیه ابر گریست
کشید آه و نگاهی به «ارباً‌ اربا» کرد

گذاشت صورت خود را به صورت پسرش
دوباره مرگ خودش را پدر تمنّا کرد

دل امام دو عالم به یک نگاه شکست
نشست و زخم قدیمیِ کوچه سر وا کرد

شکافت بیشتر از پیش از دو سو پهلو
نداشت فایده هر قدر نیزه را تا کرد

کسی ز خیمه رسید و به دست زینبی‌اش
امام مرده‌ی خود را دوباره احیا کرد
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
محسن عرب خالقی

بازدلشوره ای افتاده به جانم چه کنم
تندترمیزند آخرضربانم چه کنم

پسرم رفته و چندیست از او بی خبرم
باز هم بی خبری برده امانم چه کنم

آه یا راد یوسف پسرم برگردد
نگرانم نگرانم نگرانم چه کنم

همه ترسم از این است صدایم بزند
دیر خود رابه کنارش برسانم چه کنم

گرگهادور وبر یوسف من ریخته اند
پدری پیرم وافتاده جوانم چه کنم

به زمین خورده انار من وصد دانه شده
جمع باید کنم او راو ندانم چه کنم

جگرسوخته ام را زحرم پوشاندم
مانده ام زار که باقد کمانم چه کنم
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
سید پوریا هاشمی

قصد دارد بدود تاب و توانش رفته
پیرمردی که غریبانه جوانش رفته

هرچه میخواست که با پا برود باز نشد
عجبی نیست سوی معرکه جانش رفته

وقت پیری همه امید پدرها پسراست
تکیه گاه قدو بالای کمانش رفته..

فرصت اینکه کند پا به رکابش هم نیست
دیر راهی شود از دست زمانش رفته

از سر ماذنه افتاد موذن برخاک
تا به خیمه غم هنگام اذانش رفته


باچه ضجری به سر نعش علی می آید
باچه حالی که توان بهر بیانش رفته

آمد و دید پیمبر به زمین افتاده
آمد و دید که حیدر ضربانش رفته

هرچه میدید علی بود علی بود علی
بدنش بیشتر از حد مکانش رفته

آنقدر نیزه به هرجای تنش ریخته اند
که توان از بدن نیزه زنانش رفته

تیرها مثل حسن با بدنت لج کردند
هرچه تیر است دراین دشت نشانش رفته

عصمت الله به بالای سر شاه آمده
دید افتاده کنارش، وَ جانش رفته..

نوبت کار جوانان بنی هاشم شد
کار بسیار جوانان بنی هاشم شد
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
رضا دین پرور

بويي شبيه بوي پيراهن مي آيد
كنعانييان گفتند يار من مي آيد


اميدواري در وصال او مرا كشت

حالا اگر كه نه دم مردن مي آيد


كرده دعا ما را ميان هر قنوتش

كه پشت آن حال دعا كردن مي آيد


گردن نهادن بر مسير اشك و روضه ست

سنگيني حقي كه بر گردن مي آيد


اين روزها با مادر خود شك ندارم

پاي بساط روضه ها حتما مي آيد


پيچيد در گودال بانگ يا بنيَ

يعني به جنگ لشكري يك زن مي آيد


با زينبش دنبال سر ميگشت و مي گفت

چه بر تن او كهنه پيراهن مي آيد


پيش خودش اصلا تصور هم نمي كرد

پيراهنش بعدا برون از تن مي آيد
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
سید حمیدرضا برقعی

پدر آرامش دنیا، پدر فرزند أعطینا
پدر خون خدا اما، پسر مجنون پسر لیلا

به کم قانع نبود اکبر، لبالب گشت از دلبر
به یکدیگر رسید آخر، لب رود و لب دریا

پسر دور از پدر می‌شد، مهیّای خطر می‌شد
پدر هی پیرتر می‌شد، پسر می‌بُرد دلها را

در اين آشوب طوفانی، مسلمانان مسلمانی
مبادا اینکه قرآنی بیفتد زیر دست و پا

پسر زخمی، پدر افتاد، پسر در خون، پدر جان داد
پسر ناله، پدر فریاد، میان هلهله، غوغا

پسر از زخم آکنده، پسر هر سو پراکنده
پدر چون مرغ پرکنده، از این صحرا به آن صحرا

که دیده این‌چنین گیسو چنین زخمی شود پهلو؟
و خاک‌آلوده‌تر از او به غیر از چادر زهرا
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
مجید قاسمی

نقـش بـیـابـان دیـدم آخـر پـیـکـرت را
از مـن نـگـیـر اکـبـر نـگـاه آخــرت را

داغت تمام خیمه گاهم را به هم ریخت
حـالا چـه گـویـم مـن جواب مادرت را

مـن هـم شبیه خاک صحرا تشنه هستم
بـالا بـگـیـر ای شـبه پـیغمبر سرت را

دشمـن مـیـان مـقـتـلت بـا خنده میگفت
حــالا بـیــا بــردار جـسـم اکــبـرت را

فریاد بابا گفـتـنـت خـیلی ضعیف است
از بس که خون پُر کرده راه حنجرت را

از زیر بال وپر سرت بیرون گرفتی
باران تیر آمد وضو در خون گرفتی

گـفـتـم خـدایـا اسـتـجـابـت کـن دعــایـم
از مــن نـگـیـر یـارب تـمـام کـربـلایم

این خاک صحرا با صدایت خوگرفته
بـرخیـزازجـا تـا اذان گــویـی بـرایــم

هـر تکه ات در بین صحرا شد مکرّر
بــایـد بـچـیـنـم پـیـکـرت را در عبایم

از کـودکی مـنزلگهت آغوش من بود
حـالا شـدی در بـین صحرا فرش پایم

بـرخـیـز تـا تـنـها نـمانم عصر امروز
ای اولـیـن ذبـح عـظـیـم در مـنــایـــم

نـور مـحـمـد بـین صحرا مـنجلی شد
درجای به جای کربلاپر از علی شد

ای نــور دیـده پـیـش چشمم دلبری کن
در بـیـن مـیدان بـاز کـاری اکبری کن

یکـبـار دیـگر پـا بـچـسـبان در رکابت
هــمــراه ســاقـی حـــرم آب آوری کن

تـو یـادگـار ذولــفـقـار خـیـبـر هـسـتی
بـرخـیـزودرمـیـدان قیامی حیدری کن

خـیـلی عـلی دلـتـنگ روی مـصطفایم
ای شــبـه پـیغـمـبـر کمی پیغمبری کن

درپیش عـمه پا نکـش برخاک صحرا
برخیزودراین عرصه کاردیگری کن

روی لـبـت گـل واژه از آیـات حـق خورد
در زیر پای نیزه های جسمت ورق خورد
در بین صحرا شد زمین گیری دچارت
امــا نـشـد چـیــزی کــم از اوج وقارت

داغ جـگـر سـوزت امـانــم را بـریــده
از بس شـمـردم زخـمهای بی شمارت

حالا بـیـا و چـاره ای کـن تـا که عمه
در بـیـن نـا مـحـرم نـیـایـد بر مزارت

این دوروبر بوی گلاب ویاس پیچید
انگار زهـرا مـادرم شـد هم جوارت

در خاک وخون افتادنت دیگرروانیست
برخـیــز از جا عـمـه مـی آیـد کنارت
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
علی اکبر لطیفیان

بار من را كمرم نه سر زانو برداشت
كاسه ي زانوي من در طلبت مو برداشت

در خداحافظي ات بود كه من افتادم
آه راحت نتوان چشم ز آهو برداشت

آهوي خوش قد و بالاي حرم، ميكُشَمَش
نيزه زن را كه رسيد از رويت ابرو برداشت

هر چه كردم بخدا روي به قبله نشدي
علتش نيزه ي آن بود كه پهلو برداشت

ديدم از دور كسي رَختِ تو را ميپايد
آمدم زودتر از من او همه را او برداشت

زخمهاي بدنت از دو طرف مرتبط اند
هر كسي نيزه اي از پشت زد از رو برداشت

بين ِ ميدان نشد اما وسطِ خيمه كه شد
آخرش عمه ي تو دست به گيسو برداشت

بخدا خسته شدم آه كجايي اكبر
كاسه ي زانوي من در طلبت مو برداشت

عاقبت توي عبايي جگرم را بردم
با چه وضعييتي آخر پسرم را بردم
 
بالا پایین