جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار و مصائب محرمی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام اشعار و مصائب محرمی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 14,666 بازدید, 520 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار و مصائب محرمی
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Lord

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
1275605_968.jpg
به مناسبت برگزاری سوگواری سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام)، ۴۹ قطعه شعر از شاعران آئینی برجسته و به نام کشور را با موضوع "ورود به کربلا"، به محبان آل الله (علیهم السلام) تقدیم می نماییم.
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
«محمود ژولیده»


گلهای اهل بیت به گلزار می رسند
موعودیان به موعد دیدار می رسند

اینجا زمان وصل چه نزدیک حس شود
دلدادگان وصل به دلدار می رسند

این حاجیان که نیمه شب از کعبه آمدند
آخر همه به کوچه و بازار می رسند

این کاروان به قافله سالاریِ حسین
دارند با امیر و علمدار می رسند

گاهی دم از شریعه و گودال می زنند
گاهی به تلّ خاکی و هموار می رسند

ناگاه با برادر خود گفت خواهری
این نخل ها به دیدۀ من تار می رسند

این باغهای کوفه چرا نیزه داده اند
این میوه ها چه زود سرِ بار می رسند

یک دختر جلیله به بابا خطاب کرد
این نامه ها که از در و دیوار می رسند

آن هیجده هزار نفر که نوشته اند
آقا بیا، کجا به تو ای یار می رسند

یک مادری به نغمه لالایی اش سرود
حتماً به داد کودک گهوار می رسند

ناگه سه ساله بر سرِ دوش عمو گریست
این خارها به پای من انگار می رسند

حالا حسین یک یکشان را جواب داد
اینجا به هم حقایق و اسرار می رسند

اینجا زمین قاضریه، دشت کربلاست
جایی که تیرهای هدف دار می رسند

اینجا به غیر نیزه تعارف نمی کنند
از شام و کوفه لشگر جرار می رسند

سر نیزه ها به پیکر من بوسه می زنند
شمشیرهای تشنه و قدار می رسند

ذبح عظیم پیش تماشای زینب است
شمر و سنان به قهقهه این بار می رسند

حلق علی و قلب من و سینة یتیم
این نقطه ها به حرمله انگار می رسند

اینجا ترحمی به یتیمان نمی شود
زیور فروش های تبه کار می رسند

سرهایتان به سنگ، همه آشنا شود
بس هدیه ها که از در و دیوار می رسند

جمعی برای بردن خلخال و گوشوار
جمعی برای غارت گهوار می رسند
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
«سید پوریا هاشمی»

سایه ات تا روز محشر بر سر من مستدام
بهجة قلبی علیک دائما منی السلام

قرص قرص است از کنارت بودنم دیگر دلم
تکیه گاه شانه های خسته ام در هر مقام

پابه پایت آمدم یک عمر همدل همنفس
پابه پایت آمدم هرجاکه رفتی گام گام

باتو این پنجاه سال احساس عزت داشتم
با تو در محمل نشستم در کمال احترام

با تو تا اینجا رسیدم بی غم و بی دردسر
با تو میگویند از امنیتِ من خاص و عام

اسم اینجا را که گفتی سی*ن*ه ام آتش گرفت
شعله ور شد خاطرم از غصه های ناتمام

نخل می بینم؟!و یا اینکه سپاه آورده اند
سرنوشت ما چه خواهد شد اخا ماذا الختام؟

با تو دارم سایۀ سر با ابالفضلت رکاب
بی تو وای از ناقۀ بی محمل و اشک مدام

با تو دور خیمۀ اهل حرم آرامش است
بی تو وای از آتش افتاده بر جان خیام

با تو هرصبح آفتاب اول سلامم میکند
بی تو زینب میرود بی پوشیه بازار شام

با علی اکبر عصای دست پیری داشتم
بی علی اکبر من و باران سنگ از روی بام

با تو دست هیچکس حتی به سمت من نرفت
بی تو ما را می برند اشرار تا بزم حرام
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
«حسن لطفی»

امروز محرمان حرم سایه ی سرم
شام دهم زمان نفس های آخرم

امروز بین حلقه شیران هاشمی
شام دهم به حلقه زنجیر پیکرم

امروز دخترک سر دوش عمو ولی
شام دهم به گریه که عمه گل سرم

امروز گرد چادرش را تکانده ای
شام دهم به خون تو آغشته معجرم

امروز مانده ای که قرارم شوی ولی
شام دهم به نیزه نمانی برادرم

امروز تکه خار ز پایم در آوری
شام دهم زجسم تونیزه در آورم

امروز دختران تو در خیمه ها ولی
شام دهم در آتش خیمه من و خودم

امروز هرچه دلش خواست ساربان گرفت
شام دهم کنار تو انگشتر آورم
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
«سید محمد میرهاشمی»

دشت غم، دشت عطش، دشت بلایی کربلا
سی*ن*ه سوز و جانگداز و غم فزایی کربلا

جمعی از خوبان عالم را هدایت بر سر است
باز کن در دل برای عشق جایی کربلا

زود باشد کاروان در کوی تو منزل کند
میزبان حضرت خون خدایی کربلا

خیمه های عاشقان بر پا شود در خاک تو
تو به حج عشق تصویر منایی کربلا

تو غریبه نیستی با آستان اهل بیت
آشنای زاده ی خیرالورایی کربلا

طور سینایی، کنی موسای عمرانی طلب
خضر امکانی پی آب بقایی کربلا

کعبه ی آل رسولی، ثانی بیت الحرام
بعثت پاک حسینی را حرایی کربلا

آیه ی عشقی ولی هرگز نمی شد باورت
افکنی بین دو عاشق را جدایی کربلا

آه از آن روزی که زینب غرق خون بیند تو را
که هم آغوش تن اهل ولایی کربلا

روز عاشورا که باغ فاطمه پرپر شود
همنوا با زینبش نغمه سرایی کربلا

آن زمان که دست عباس از بدن گردد جدا
میزبان مقدم خیرالنسایی کربلا

عصر عاشورا که آید قتلگاهت دیدنی است
عشق با خون می کند جلوه نمایی کربلا

کاش می گفتی که گلچین لاله را پرپر مکن
وای زین نامردمی و بی حیایی کربلا

میهمان را با لب عطشان چه قومی می کشند؟
وای از این کوفه و این بی وفایی کربلا

ای زمین، ای ارض اقدس، ای حریم کبریا
تا ابد با آل زهرا همنوایی کربلا
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
«رضا دین پرور»

تشنگان قبیله ی زهرا
قبضه کردند دشت و صحرا را
می روند عاشقانه سر بر کف
تا بنوشند شهد عاشورا

بی سر و دستهای باده به دست
راهیان غیور جاده به دست
حاملان پیام کرب و بلا
همه قرآنِ دل گشاده به دست

چه جوانهای پاک و زیبایی
چقدر سروهای رعنایی
دلربایانِ دل زکف داده
چقدر دل - جقدر دریایی

جاده ها زیرپایشان محکم
وطنین صدایشان محکم
قلبشان ازگُل اجابت پُر
اعتقاد دعایشان محکم

شده در سی*ن*ه ها نفس ها حبس
بانگها ناله ها جرس ها حبس
همه آماده عروج عشق
بال و پرهای در قفس ها حبس

شدنی گشته غیر ممکن ها
از جلا و صفای باطن ها
بعد ا... - شد علی اکبر
اشهد اول مؤذن ها

عالمی را به گریه آشفتند
دیده شد روی خاک می افتند
قبله دیدند کربلا را بعد
وحده لاشریک له گفتند

بهترینهای تیره های عرب
فی المثل حضرت امیر ادب
با صلابت گرفته آوردند
دست علیا مخدره زینب

دید وافتاد با چنان حالی
یاد آن خواب و یاد تبخالی
که بجامانده بود یک شب از
چشم خیره به سمت گودالی

که عطش بین آن توقف داشت
که پر از گرگ بود و یوسف داشت
که تنی دست و پازنان میسوخت
قاتلی با سری تعارف داشت

یادش افتاد بچه شیری را
مشک و آب بخورنمیری را
یادش افتاد تیغ و تیر و کمان
رویش نیزه از کویری را

یادش افتاد شد خسوف وکسوف
آتش افتاد برتمام حروف
همه گوشواره ها گم شد
بسکه سیلی شنید گوش لهوف

یادش افتاد دختری سرلخت
باکسی روی نیزه میشد اخت
باکسی که کسی دگر یک شب
باسرش در تنور، نان می پخت

یادش افتاد افت و خیزش را
همه خواب،ریز ریزش را
که کسی با جسارتش میخواست
ببرد با خودش کنیزش را

مانده بود این زمین تیره کجاست؟
که شنید این صدای خون خداست
دست برروی شانه اش زد و گفت
کربلایی که گفته ام اینجاست
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
«حمید امینی»

افتاده راه قافله ی آبشارها
بر سرزمین فاصله ها، شوره زارها

افتاده راهشان به زمینی که سالها
مانده است تشنه بر قدم چشمه سارها

باید که فیض آب نصیب زمین شود
تاشاخه های خشک بگیرند بارها

دستان مستجاب همین خانواده را
این خاک دیده است نه یک بار، بارها

این خاک دیده است که دارا شدند از
دریای فیضشان همه، حتی ندارها

این خاک دیده است که دریا رسید و بعد
عزت گرفت کرببلا در دیارها

دست زلال حضرت دریا اگر نبود
پوشانده بود آینه ها را غبارها

ما بهتر از قبیله ی دریا ندیده ایم
قربانشان شود همه ایل و تبارها

اما شکست حرمت دریا در این زمین
اما گرفت قلب زمان از هوارها

این خاک شاهد است به جای زلال آب
افتاد در مراتع گندم شرارها

این خاک دیده است که نی ها مکیده اند
از پاره های حنجره آب انارها

این خاک دیده است که از برگ لاله ها
غارت شدند لاله و هم گوشوارها

شد نبش قبر غنچه ی در پشت خیمه ها
شد روبه راه کارهمه نیزه دارها

پا مال شد مسیر نفس های تشنه ای
با نعل های تازه ی مرکب سوارها

روئید لاله ها به سر نیزه های سرخ
مانده است در زمین تن بی جان یارها

... وقت عبور فصل زمستان رسیده است
وقت شکوفه دادن در اقتدارها

با اقتدار، مرگ شروعی دوباره است
پس جستجو کنید مرا در بهارها
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
«میرزا یحییٰ مدرس اصفهانی»

ﺩﺭ ﮐﺮﺑﻼ‌ ﭼﻮ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻱ ﻏﻢ ﮔﺸﻮﺩ ﺑﺎﺭ
ﺍﺯ ﻏﻢ ﻫﺰﺍﺭ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺁﻣﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻳﺎﺭ

ﻧﻴﻠﻲ ﺷﺪ ﺍﺯ ﻋﺰﺍ ﺭﺥ ﮔﻠﮕﻮﻥ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ
ﺭﻭﻳﺶ ﺳﭙﻴﺪ ﺑﺎﺩ ﺳﭙﻬﺮ ﺳﻴﺎﻫﮑﺎﺭ

ﻟﺸﮑﺮ ﻫﻤﻲ ﺭﺳﻴﺪ ﮔﺮﻭﻩ ﺍﺯ ﭘﻲ ﮔﺮﻭﻩ
ﺩﺷﻤﻦ ﻫﻤﻲ ﺳﺘﺎﺩ ﻗﻄﺎﺭ ﺍﺯ ﭘﻲ ﻗﻄﺎﺭ

ﺷﺎﻩ ﺣﺠﺎﺯ ﺭﺍﺯ ﻭﻓﺎ ﮐﺲ ﻧﺸﺪ ﻣﻌﻴﻦ
ﻣﻴﺮ ﻋﺮﺍﻕ ﺭﺍ ﺯ ﺟﻔﺎ ﮐﺲ ﻧﮕﺸﺖ ﻳﺎﺭ

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻬﺮ ﺧﻮﺍﺭﻱ ﻳﮏ ﺷﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺧﻴﻞ
ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﻬﺮ ﮐﺸﺘﻦ ﻳﮏ ﺗﻦ ﺩﻭ ﺻﺪ ﻫﺰﺍﺭ

ﺍﺯ ﻣﻮﻳﻪ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺍﻫﻞ ﺣﺮﻡ ﺷﮑﻴﺐ
ﺍﺯ ﮔﺮﻳﻪ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﺗﻦ ﺁﻝ ﻧﺒﻲ ﻗﺮﺍﺭ

ﺁﻥ ﺩﻡ ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﺁﺏ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻓﺮﻗﻪ ﺑﺴﺖ ﺧﺼﻢ
ﺁﻓﺎﻕ ﭘﺮ ﺷﺮﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻓﻼ‌ﮎ ﭘﺮ ﺷﺮﺍﺭ

ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺁﻝ ﻧﺒﻲ ﻭﺯ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﺎﻥ
ﺁﺑﻲ ﻧﺒﻮﺩ ﺟﺰ ﺩﻡ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺁﺑﺪﺍﺭ
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
«حمید کریمی»

ﺍﯾﻦ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯿﻘﺎﺕ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺧﺪﺍﺳﺖ
ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﮐﺮﺑﻼ‌ﺳﺖ

ﻋﺸﻖ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﯾﮑﻪ ﺗﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺩﺭ ﺩﻭ ﻋﺎﻟﻢ ﺳﺮ ﻓﺮﺍﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﺷﻂ ﺧﻮﻥ ﺍﺯ ﺗﯿﻎ ﺟﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺩﺷﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﻥ ﺍﺑﯿﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻃﺒﻞ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ
ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﻗﯿﺪ ﺳﺮﻭ ﺟﺎﻥ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ

ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﻪ ﺳﺮﻫﺎ ﺟﺪﺍ
ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺳﺮ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻧﯿﺰﻩ ﻫﺎ

ﺍﯾﻦ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺳﺠﺪﻩ ﮔﺎﻩ ﺣﯿﺪﺭ ﺍﺳﺖ
ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺎﮎ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺳﺖ

ﻋﺸﻖ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﺣﺮﻑ ﺍﺧﺮ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ
ﺑﺮ ﺳﺮ ﻫﺮ ﺧﯿﻤﻪ ﺍﯼ ﭘﺮ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ

ﺗﯿﻎ ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺗﯿﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ

ﯾﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺷﺖ ﺍﺩﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﯾﺎﺩ ﺍﻥ ﺑﺎ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻏﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ

ﮐﺮﺑﻼ‌ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺍﺯﻣﻮﻥ
ﮐﺮﺑﻼ‌ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻨﺎ ﺩﺭ ﺷﻂ ﺧﻮﻥ

ﺍﺻﻐﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺣﺮﻑ ﺍﮐﺒﺮ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ
ﺩﺭ ﺳﺠﻮﺩ ﻋﺸﻖ ﭘﺮﭘﺮ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ

ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﺮﮒ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺗﺸﻨﻪ ﻟﺐ ﻏﺴﻞ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ

ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺭﻭ ﻋﻠﯽ ﺍﮐﺒﺮ ﺯﻧﺪ
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺧﯿﻤﻪ ﻫﺎ ﻣﺤﺸﺮ ﮐﻨﺪ

ﺍﺷﮏ ﻫﺎ ﺑﺮ ﺩﯾﺪﻩ ﻫﺎ ﺑﻨﺪﻧﺪ ﺭﺍﻩ
ﻣﺎﺕ ﻭ ﺣﯿﺮﺍﻥ ﺣﺮﻡ ﮔﺮﺩﻭﻥ ﻭ ﻣﺎﻩ

ﮐﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﺟﺎﻡ ﺑﻼ‌ ﺭﺍ ﺳﺮ ﮐﺸﺪ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻭﺝ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮﮐﺸﺪ
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
«سید محمد میرهاشمی»

دشت غم، دشت عطش، دشت بلایی کربلا
سی*ن*ه سوز و جانگداز و غم فزایی کربلا

جمعی از خوبان عالم را هدایت بر سر است
باز کن در دل برای عشق جایی کربلا

زود باشد کاروان در کوی تو منزل کند
میزبان حضرت خون خدایی کربلا

خیمه های عاشقان بر پا شود در خاک تو
تو به حج عشق تصویر منایی کربلا

تو غریبه نیستی با آستان اهل بیت
آشنای زاده ی خیرالورایی کربلا

طور سینایی، کنی موسای عمرانی طلب
خضر امکانی پی آب بقایی کربلا

کعبه ی آل رسولی، ثانی بیت الحرام
بعثت پاک حسینی را حرایی کربلا

آیه ی عشقی ولی هرگز نمی شد باورت
افکنی بین دو عاشق را جدایی کربلا

آه از آن روزی که زینب غرق خون بیند تو را
که هم آغوش تن اهل ولایی کربلا

روز عاشورا که باغ فاطمه پرپر شود
همنوا با زینبش نغمه سرایی کربلا

آن زمان که دست عباس از بدن گردد جدا
میزبان مقدم خیرالنسایی کربلا

عصر عاشورا که آید قتلگاهت دیدنی است
عشق با خون می کند جلوه نمایی کربلا

کاش می گفتی که گلچین لاله را پرپر مکن
وای زین نامردمی و بی حیایی کربلا

میهمان را با لب عطشان چه قومی می کشند ؟
وای از این کوفه و این بی وفایی کربلا

ای زمین، ای ارض اقدس، ای حریم کبریا
تا ابد با آل زهرا همنوایی کربلا
 
بالا پایین