جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار و مصائب محرمی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام اشعار و مصائب محرمی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 15,025 بازدید, 520 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار و مصائب محرمی
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Lord

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
1280351_299.jpg
به مناسبت برگزاری سوگواری سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام)، 4۹ قطعه شعر از شاعران آئینی برجسته و به نام کشور را با موضوع "دو طفلان حضرت زینب(سلام الله علیه)"، به محبان آل الله (علیهم السلام) تقدیم می نماییم
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
محمود ژولیده

هرچه مستی ها فزونتر، هست ساغر بیشتر
چون پیام عاشقی دارد پیمبر بیشتر
عشقِ خواهر باشد و مِهرِ برادر بیشتر
دارد اصلاً کربلا از کوفه لشگر بیشتر

گفت زینب یا اخی من حق مهمانی دهم
دوست دارم در ره عشقت دو قربانی دهم

من به درگاه تو سوز و آه آوردم حسین
با امیدی رو به این درگاه آوردم حسین
بین سپاه خویش را همراه آوردم حسین
هستی خود را به لشگرگاه آوردم حسین

میوۀ دل نذر کردم بهر این مهمانی اَت
پارۀ جان پروراندم تا شود قربانی اَت

نو غلامانم اگر شمشیر گردانی کنند
راهی کویِ دَرَک یَلهای میدانی کنند
یا علی گویان ز رزم خویش طوفانی کنند
قلب لشگر را شکافند و مسلمانی کنند

من به دست خویش دادم درس عزم و رزمشان
نیزه و شمشیرها نقل و نباتِ بزمشان

این دلاور مردهای نوجوان مسـ*ـت توأند
گرچه شاگردان عباسند دلبست توأند
داغداران علی اکبر به پیوست توأند
عاشقانه کشتۀ یک بوسه از دست توأند

بسکه در رخسارشان شوق شهادت دیده ام
در رهت پرپر شدن را چون ولادت دیده ام

عاشقِ جانبازیِ کوی تو، حیرانِ مَنَند
از اشارات شب قبل تو گریان منند
یاد ایام اسارت دل پریشان منند
دل پریشان شب شام غریبان منند

دائماً گویند مادر دست بر معجر مگیر
جان مولا گریه کم کن بوسه از حنجر مگیر

می روند اما خیالت راحت ای سالار من
آری این دیدار باشد آخرین دیدار من
این من و این حاصلِ یک عمر از گلزار من
بعد از این در خیمه پنهان می شود رخسار من

ای سلیمان هدیۀ مور است از من کن قبول
جان زهرا رد مکن جان علی جان رسول

بعد تو این داغ را با صبر جبران می کنم
با سرت منزل به منزل شرح قرآن می کنم
با اسیری رفتنم یاری جانان می کنم
با خطاب حیدری در کوفه طوفان می کنم

من ز تو شرمنده تو از من خجالت می کشی
عاقبت ما را تو از این درد غربت می کُشی

وعدۀ ما بر سر بازار باشد بعد از این
کوچۀ برده فروشان زار باشد بعد از این
قافله در معرض دیدار باشد بعد از این
چشم شامی بدتر از مسمار باشد بعد از این

بعد از این باید چه سازم با هزاران چشم هیز
وای از چشمان هیز و وای از لفظ کنیز
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
جواد حیدری

گفتن از زینب و عشقش به تو کار زهراست
زینبی که همه‌ی دار و ندار زهراست
پرورش یافته‌ی باغ و بهار زهراست
باعث فخر همه ایل و تبار زهراست

عمه نه؛ مادر سادات پس از زهرا اوست
هیچ ک.س ثانی زهرا نشود، تنها اوست

خواهرت هست و بر این فیض مباهات کند
همه را مسـ*ـت خودش وقت مناجات کند
قبل تکبیر اذان با تو ملاقات کند
بهتر از حضرت عباس مواسات کند

شیرزن نه به خدا خالق غیرت زینب
حافظ خانه‌ی توحید و امامت زینب

نشر این عشق فقط از کرم زینب توست
عاشقی مشق شده با قلم زینب توست
هرچه غم در دل ما هست غم زینب توست
سرّ تربت که شفا از قدم زینب توست

کربلا جلوه‌گهِ محترم زینب شد
پیش‌تر از حرم تو حرم زینب شد

آمده تا که دوباره همه را مات کند
اینکه پیش از همه عاشق شده اثبات کند
نذر اولاد تو یک قافله سادات کند
تو دهی اذن و بر این ذهن مباهات کند

نه نگو ورنه قسم بر لب زینب آید
نام زهرا ببرد تا که گره بگشاید

این دو یوسف دو غلام علی اکبر هستند
این دو تا آبروی عترت جعفر هستند
آشنا با همه آیات مطهر هستند
تربیت یافته‌ی ساقی لشگر هستند

این جگرگوشه و آن پاره‌تن زینب توست
این حسین و دگری هم حسن زینب توست

حرمله کو که سه‌شعبه به کمان بگذارد
کو سنان نیزه به جسم دو جوان بگذارد
شمر کو پا به روی سی*ن*ه‌شان بگذارد
سرشان را ببرد روی سنان بگذارد

تن‌ِشان را به سُم مرکبشان بسپارد
تا که دست از سر تو قوم لعین بردارد
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
حسن لطفی

گلاب می چکد از گیسوان شانه شده
برای عرض ارادت دو گل بهانه شده

قبول کن که نفسهای من همین هایند
قبول کن که غمت را دلم نشانه شده

دو زینبی دو علی خود دو فاطمه صولت
دو زینبی دو حسن رو، دو بی کرانه شده

دو زینبی دو علی اکبری دو عباسی
دو ذوالفقار نبردی که جاودانه شده

دو شیر نر دو حماسه دو گرد باد غیور
دو صاعقه که به جان محشر زمانه شده

دو شیر خورده ز من دو زره به تن کرده
دو می زده دو رجز خوان دو حیدرانه شده

دو پهلوان دو قیامت دو غیرت طوفان
دلی به محضرتان خاک آستانه شده

مزن به سی*ن*ه شان دست رد در این میدان
به جان یاری شکسته به جان مادرمان
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
قاسم نعمتی

صف کشیده می رسد آن حیدر زهرا نشان
تا دهد آداب سر هدیه نمودن را نشان
در دوستش حاصل عمرش دو رعنا نوجوان
در پی اش الله اکبر گو همه هفت آسمان
وه بنازم بر امیر عشق و این سرلشگرش

تا به خرگاه سپه سالار عاشورا رسید
قامت رعنای دلبر پیش پایش قد کشید
از نفیر عصمت الهی به روح دل دمید
رشته ی هرچه محبت بود از طفلان برید
کرد امر عاشقی بر آن امیر و رهبرش

گر که خواهی رزم زینب بنگری اینان نگر
حاصل شیر محبت را به جسم و جان نگر
حیدر و جعفر به دو آیینه تابان نگر
عالمی را در پی گیسویشان حیران نگر
این غریب کربلا و هدیه های خواهرش

خود حمائل کرد شمشیری به روی دوششان
وعده ی دیدار مادر داد بر آغوششان
من نمی دانم چه سری گفت او در گوششان
کرد از جام شهادت واله و مدهوششان
آتش عشق حسینی بود از پا تا سرش

گفت یا ابناء زینب آبرو داری کنید
تا نفس دارید بهر غربتش کاری کنید
از ابوفاضل مدد گیرید سالاری کنید
من زنم اما شما باید علمداری کنید
جانت قربان یک تاری ز موی اکبرش

هستیش تا راهی میدان عاشورا نمود
هرچه مجنون بود مسـ*ـت ساغر لیلا نمود
لشگری را با دو رزمنده دگر رسوا نمود
خود به خیمه رفت و بر امدادشان آوا نمود
دستی از دل بر دعا دستی دگر بر معجرش

مو پریشان بین خیمه ذکر یا حیدر گرفت
بر قبول هدیه هایش دامن مادر گرفت
هر دو دست مستجابش را به روی سر گرفت
تا خبر از کودکانش با دوچشم تر گرفت
دیده آورده حسین دو یار خونین پیکرش

به سر دوش حبیبش کعبه ی آمال او
چون همای پر شکسته خون چکد از بال و
تا که دید آن انکسار چهره و احوال او
از حرم بیرون نیامد بهر استقبال او
این اصول عاشقی آموخته از مادرش
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
محمد حسن بیات‌لو

وقتي كسي ز جان خودش دست ميكشد
از هستي و جهان خودش دست ميكشد

وقتي كه آفتاب دلش ميكندغروب
از ماه آسمان خودش دست ميكشد

يادش ميان خلق خدا ميشود عزيز
هر كس كه از نشان خودش دست ميكشد

وقتي كه صحبت ازغم و داغ حسين شد
زينب ز كودكان خودش دست ميكشد

يك بار رو زدم به تو اينگونه تا مكن
سهميه ي مرا تو از اين غم جدا مكن

اينان در آسمان بلندت كبوترند
نام تو ميبرندبه هرجا كه ميپرند

شرمنده ام كه بيشتر از اين نداشتم
اين كودكان تمامي هستي خواهرند

در قلبشان عزاي جوانت گرفته اند
در راه تو فدايي وقربان اصغرند

شمشيرشان ميان كمر برق ميزند
شاگرد درس رزم علمدار لشكرند

خون علي ميان رگ اين دو كودك است
جنگاوري اين دو به زهرا قسم تك است

زينب بيا ببين چقدر قد كشيده اند
از بس كه پابه صفحه ي صحرا كشيده اند

دشمن هنوز دركف اين كودكان توست
تكبير اهل عرش پي حيدران توست

در اين زمان كم چقدر زخم خورده اند
ازسر بگيرتا به كمر زخم خورده اند

اي مادرشهيد كه نذرت اداشده
درقلب خسته ات چقدر غصه جا شده

ازخيمه ها بيا و ببين بي پسر شدي
مثل من حسين تو از هر نظر شدي
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
سید پوریا هاشمی

آخر خودت بگو چقدر ربنا کنم؟
باچشمهای خیس خدا یاخدا کنم؟

وقتی که بی کسی به سراغ تو آمده
در خیمه ام نشینم و دائم دعا کنم

درد غریبی تو به جانم شرر زده
این درد را بگو که چگونه دوا کنم؟

پنجاه سال از تو خجالت کشیده ام
وقتش رسیده دین خودم را ادا کنم

خواهر بلاکش غم و درد برادر است
باید برای تو در سپر دست و پا کنم

امروز اگر برای تو از این دو نگذرم
فردا چگونه رو به سوی مصطفی کنم؟!

شاگرد مادرم که برای امام سوخت
وقتش رسیده است به او اقتدا کنم..

روح و روان من جگرم را قبول کن
لطفی نما دو تاج سرم را قبول کن..

سربازهای خواهرت آماده اند اخا
بنگر چگونه پای تو افتاده اند اخا

هرچند کوچکند ولی مرد جنگی اند
هرچند کوچک اند علی زاده اند اخا

در اضطراب رد شدن از جانب تواند
از دیشب است که سر سجاده اند اخا..

از من اسیر عشق شدن ارث برده اند
هستند چون اسیر تو آزاده اند اخا..

وسع کم مرا به بزرگی خود ببخش
این دو برای پیشکشی مانده اند اخا

دیگر نگو دو خوشه انگور زینب اند
دیگر رسیده اند دگر باده اند اخا

ایراد سن و سال نگیر از دو غنچه ام
وقتی قسم به فاطمه ات داده اند اخا

رحمی نما به سوز دل و گریه هایشان
دارو ندار من پدری کن برایشان..

دارند میروند تو حسرت نکش فقط
جانم فدات بار مصیبت نکش فقط

نذر من است پای تو ارباترین شوند
از نیزه دار و حرمله منت نکش فقط

حلا که دین من به تو قدری ادا شده..
حرفی وسط ز عمق جنایت نکش فقط

آرام باش بر سر بالینشان حسین
تو پای از رکاب به سرعت نکش فقط

من راضیم در شاخه گلم را نیاوری
باکام تشنه اینهمه زحمت نکش فقط

درخیمه مانده ام که نبینی غم مرا
آقای خوب من تو خجالت نکش فقط

مردی نمانده غصه نخور زینبت که هست
جانم فدات ناله غربت نکش فقط

مویم سفید شد به تماشای عشق تو
من مادر شهید شدم پای عشق تو...
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
سید محمد میر هاشمی

زینبم، عقل، پریشان من است
عشق، سر گشته و حیران من است

رو کنم برگه ی دیگر در عشق
وقت جانبازی طفلان من است

روز عشق است کنون این دو غزل
بهترین گفته ی دیوان من است

دو غزاله به منای تو حسین
در ره عشق تو قربان من است

دو ثمر یا دو پسر یا دو قمر
شاهد یکدلی جان من است

یکدلم با تو که داغ دو گلت
مانده بر این دل سوزان من است

این دو گل را به تو من هدیه کنم
این دو گل کل گلستان من است

خون گرمی که به راه تو دهند
خنکی دل عطشان من است

گفته ام با پسرانم هر شب
که حسین، اول و پایان من است

داده ام در س بر آنان توحید
که حسین مذهب و ایمان من است

شیرشان دادم و می گرییدم
که بدانید حسین جان من است

درس تفسیر بر آنان دادم
که حسین معنی قرآن من است

دو غلامند نه خواهرزاده
این همان درس دبستان من است

اذن قربان شدن طفلانم
خواهش این دل سوزان من است
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
رضا دین پرور

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
آینه بودم و از غربت تو تــارشــدم

روز اول که دلم از غم تو خلق شده
با تو همسایه ی دیوار به دیوار شدم

مسـ*ـت بودم زشعاع نگهت ای خورشید
که زکم نوری چشمان تو هوشیار شدم

دل سنگ آب شد از غربت یک لحظه ی تو
روزهای خوشیم رفت، عزادار شدم

من که پای نگهت هستی خود را دادم
هرچه را هم، بدهم باز بدهکار شدم

محو رویت شده بودم که عجب می سوزی
همچو اشکی ز دو چشم تو پدیدار شدم

نیتم بود که شرمنده زینب نشوی
تازه فهمیده ام ای یار که انگار شدم

من که عمری به سر چشم ترت جایم بود
خواب دیدم که تو رفتی و دگر خوار شدم

مانده ام بی ک.س و تنها، همه هستم به فدات
اگر از داغ تو من نیز شکستم به فدات

تا ابد باد سلامت ثمر من، سرتو
می چکد خون دل من زدو چشم تر تو

روح سرگشته من دل شده ی ماتم توست
دل صد پاره من هست حسین، پرپر ِ تو

خارج از گود مکن این دو کفن پوش مرا
طفل هایم به فدای علی ِ اکبر تو

چقدر برزخ سردی است دراین ظهرعطش
چقدر گرگ نشسته است به دور و بر تو

آینه های مرا خرد بکن زیر غمت
تا نبینند به سر نیزه سر اصغر تو

بپذیر این دو پسر را که خدا ناکرده
تا نبینند اسیری من و دختر تو

دربساطم به جز این دو پسرم هیچ نبود
شرمگین است، ندارد به از این خواهر تو

دست ردّ بر جگر سوخته ی من نزنی
من که بودم زپس مادر تو مادر تو

از سرم آب گذشته است چنین می گویم
رمقی نیست زداغ تو بر این زانویم
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
علی اکبر لطیفیان

گاه لیلایی و گهی مجنون
گاه مجنونم و گهی لیلا

گاه خورشید و گاه آیینه
روبروی همیم در همه جا

***

ای طلوع همیشه ی قلبم
با تو خورشید عالمینم من

تو حسینی ولی گهی زینب
گاه زینب گهی حسینم من

***

وقت سجاده وقت نافله ها
لبمان نذر نام یکدیگر

دو کبوتر در این حوالی عشق
بر سر پشت بام یکدیگر

***

من و تو آیه های تقدیریم
من و تو همدلیم و همدردیم

خواب بر چشممان نمی آمد
تا که بر هم دعا نمی کردیم

***

دل ندارم تو را نظاره کنم
در غروبی که بی حبیب شدی

تکیه بر نیزه ی شکسته زدی
این همه بی ک.س و غریب شدی

***

کاش این جا اجازه می دادی
تا برای تو چاره می کردم

این گریبان اشتیاقم را
پیش چشم تو پاره می کردم

***

همه از خیمه ها سفر کردند
همه در خون خویش غوطه ورند

همه پیشت فدا شدند اما
کودکانم هنوز منتظرند

***

آن دمی که ممانعت کردی
میهمان نگاه من غم شد

از بلا و غمِ مصیبت تو
آن قدر سهم خواهرت کم شد

***

کودکانم اگر چه ناقابل
ولی از باده ی غمت مستند

آن دو بالی که حق به جعفر داد
به خدا کودکان من هستند

***

خنده ها با نگاه غمگینت
اذن پرواز بالشان باشد

اذن میدان بده به آن ها تا
شیر مادر حلالشان باشد
 
بالا پایین