جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار و مصائب محرمی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام اشعار و مصائب محرمی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 14,951 بازدید, 520 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار و مصائب محرمی
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Lord

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
مصطفی متولی

تنها نه از غمت جگرم شعله ور شده
داغی به دل زدی که سرشکم شرر شده

دارد به عرش می رسد اشراق سی*ن*ه ات
آه ای نبی، زمان عروجت مگر شده؟

وضع شکاف زخم سرت هیچ خوب نیست
زیر کلاه خوود تو شقّ القمر شده

داری مرا کنار خوت می کُشی پسر
حرفی بزن، ببین پدرت محتضر شده

برخیز و اشک چشم مرا روبرو نکن
با نیشخند حرمله ی دربدر شده

اینها برای هرچه علی نقشه داشتند
نامت اسیر بغض هزاران نفر شده

گویا برای نیزه به پهلوی تو زدن
هرکس که داشت کینه ی زهرا خبر شده

تنها تو را نمی شود از خاک جمع کرد
از سنگ ریزه ها بدنت ریز تر شده

وقتی که در عبا بدنت چیده شد علی
معلوم شد چقدر تنت مختصر شده
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
حسن لطفی

به حرم تا که تو را از سفرت آورند
پدر پیر تو را پشت سرت آوردند

چقدر در سر راهم پر خونین دیدم
چه بلایی به سر بال و پرت آوردند

چنگ‌ها جوشن و خوود و سپرت را بردند
در عوض هرچه که می‌شد به سرت آوردند

نیزه‌هایی که هنوز از نوکشان می‌ریزد
لخته خون‌های گلویت خبرت آوردند

پشت تو تا به حرم پیش رخ نامحرم
شانه‌های خم زینب پدرت آوردند

تا در آغوش کشم جسم تو را بار دگر
تکه تکه تنی از دور و برت آوردند

آخرین عضو تو وقتی به حرم آید شکر
مادرت نیست بگویم پسرت آوردند
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
علی صالحی

حتماً ز. سی*ن*ه قلب پدر کنده می‌شود
وقتی که بر زمین پسر افکنده می‌شود

افتد اگر خراش به یک ناخن پسر
پا تا سر پدر ز. غم آکنده می‌شود‌ای وای از دل پدری که مقابلش
گلبرگ‌های دسته گلش کنده می‌شود

بابا اگر که داغ جوان دید،‌ای خدا
تسلیتش کجای جهان خنده می‌شود؟

این یوسفِ که بود که اینبار واقعاً
دارد شکار گله‌ی درنده می‌شود

ارباب! این مگر که علی اکبر تو نیست
دارد شبیه بسمل پرکنده می‌شود

دیده ببند تا که نبینی تنش چه طور
پامال تیغ و نیزه‌ی برنده می‌شود

خون را گرفتی از گلویش تا نفس کشد.
اما مگر عزیز دلت زنده می‌شود

گریه نکن اگر نشد آبش دهی حسین
ورنه امیر علقمه شرمنده می‌شود

زینب ز. خیمه آمده تا یاری ات کند
دستش نزن حسین…پراکنده می‌شود
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
علیرضا لک

در خداحافظی اش سیل حرم را می‌برد
راه می‌رفت و همه چشم ترم را می‌برد

نفسش ارثیه‌ی فاطمه، امّا چه کنم
دست غم نور چراغ سحرم را می‌برد

سنگ‌ها در تپش آمدنش بی صبرند
زیر باران همه‌ی بال و پرم را می‌برد

یک عمود آمد و با تاب و تب بی رحمش
ماه پیشانی آن تاج سرم را می‌برد

سر آن نیزه که از پهلوی او بیرون زد
تا دل کینه‌ی لشگر پسرم را می‌برد

تا که افتاد زمین، جرأت هر شمشیری
قطعه‌ای از قطعات جگرم را می‌برد

چیده ام روی عبا هستی خود را، دنیا
باد می‌آمد و عطر ثمرم را می‌برد
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
علی اکبر لطیفیان

انگار بنا نیست سری داشته باشی
سر داشته باشی، جگری داشته باشی

انگار بنا نیست که از میوه‌ی باغت
اندازه کافی ثمری داشته باشی

انگار بنا نیست که‌ای پیر محاسن
این آخر عمری پسری داشته باشی‌ای باد به زلف علیِّ اکبر ِ. لیلا
مدیون حسینی نظری داشته باشی

میمیرم اگر بیش از این ناز بریزی
بگذار که چندی پدری داشته باشی

تو از همه‌ی آینه‌ها پیش ترینی
تکثیر شدی بیشتری داشته باشی

رفتی و نگفتی پدرت چشم به راه است
از من تو نباید خبری داشته باشی؟

بی یار اگر آمده ام پیش تو گفتم
شاید بدن مختصری داشته باشی

چه خوب به هم نیزه تو را دوخت و نگذاشت
تا پیکر پاشیده تری داشته باشی

با نیم عبا بردن این جسم بعید است
باید که عبای دگری داشته باشی
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
مصطفی متولی

تنها نه از غمت جگرم شعله ور شده
داغی به دل زدی که سرشکم شرر شده

دارد به عرش می‌رسد اشراق سی*ن*ه ات
آه‌ای نبی، زمان عروجت مگر شده؟

وضع شکاف زخم سرت هیچ خوب نیست
زیر کلاه خوود تو شقّ القمر شده

داری مرا کنار خوت می‌کُشی پسر
حرفی بزن، ببین پدرت محتضر شده

برخیز و اشک چشم مرا روبرو نکن
با نیشخند حرمله‌ی دربدر شده

این‌ها برای هرچه علی نقشه داشتند
نامت اسیر بغض هزاران نفر شده

گویا برای نیزه به پهلوی تو زدن
هرکس که داشت کینه‌ی زهرا خبر شده

تنها تو را نمی‌شود از خاک جمع کرد
از سنگ ریزه‌ها بدنت ریز‌تر شده

وقتی که در عبا بدنت چیده شد علی
معلوم شد چقدر تنت مختصر شده
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
حسین رستمی

جاری عبور کردی و نم نم شدی علی
از خاک می‌خروشی و زمزم شدی علی

چه مادرانه دور تو می‌گشت خواهرم
با دست‌های عمه مُعَمَم شدی علی

بعدش دوباره مثل همان سال‌های قبل
آیینه‌ی رسول مُکَرَم شدی علی

پیغمبرانه رفتی و زیر نزول تیغ
مثل شروع سوره‌ی مریم شدی علی

تا از میان معرکه پیدا کنم تو را
گیسو به باد دادی و پرچم شدی علی

معراج ذوالفقاری و پهلو شکافدار
زهرا، نبی، علی؛ همه با هم شدی علی

زخمی، شکسته، خورد شده، ذره ذره، ریز ریز
یکجا تمام آنچه که گفتم شدی علی

من از تنت هر آنچه که شد جمع کرده ام‌ای وای بر دلم! چقدر کم شدی علی
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
وحید قاسمی

پا بر زمین نکش، جگرم تیر می‌کشد‌ای نور دیده، پلک ترم تیر می‌کشد

گفتم عصای پیری من می‌شوی، نشد
یاری رسان مرا، کمرم تیر می‌کشد‌ای میوه‌ی دلم چقدر آه می‌کشی!
این سی*ن*ه از غمت پسرم، تیر می‌کشد

با خود نگفتی آخر از این دست وپا زدن
قلب شکسته‌ی پدرم تیر می‌کشد؟!

پهلوی تو چه زود مرا تا مدینه برد
زخمی کبود در نظرم تیر می‌کشد

من خیزران نخورده لبم درد می‌کند
از بس دهان نوحه گرم تیر می‌کشد‌ای پاره‌ی تنم چقدر پاره پاره‌ای
با دیدنت علی جگرم تیر می‌کشد
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
علی صالحی

برسان زود جوانان حرم را عباس
که بیارند به خیمه پسرم را عباس

دسترنج ِ. همه‌ی عمر مرا باد تکاند
جمع کن روی عبایم ثمرم را عباس

به زمین میزندم…، داغ جوان سنگین است
پس بگیر از دو طرف زیر پرم را عباس

زخم تیری که قرار است نصیب تو شود
کاش میدوخت به هم چشم ترم را عباس….

…. تا نمیدیدم از این سوی به آن سوی زمین
پخش کردند تمام جگرم را عباس

زانویم تا شده، اما به تو پشتم گرم است
نشکند کاش بلایی کمرم را عباس

اکبرم رفت تو هم گر بروی از دستم
پس به کی بسپرم این اهل حرم را عباس

بعد آن دیر نباشد که ببیند زینب
پنجه‌ای چنگ زده موی سرم را عباس
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
احسان محسنی فر

بیا و بال و پر بستۀ مرا واکن‌
بیا و پر زدنم را کمی تماشا کن‌

بیا و راهی جبهه نما مرا بابا
بیا و جیرۀ جنگی من مهیا کن‌

بیا بسیجی خود را به جبهه کن اعزام‌
بیا و اذن جهاد مرا تو امضا کن‌

نوشت نام قشنگی به روی سربندم
نظر ز. مهر و محبت به نام زهرا کن‌

کنار پیکر من، آمدی اگر بابا
به حال خویش نما رحمی و مدارا کن‌

میان لشگر دشمن، اگر رهم گم شد
میان حلقۀ خنجر مرا تو پیدا کن‌

ز. بین آن همه زخمی که بر تنم آید
برای بوسۀ خود ای پدر رهی وا کن‌

برای بردن جسمم به سوی دارالحرب‌
عبای هاشمی خویش را مهیا کن‌
 
بالا پایین