مجموعه اشعار اصغر معاذی

[DELARAM]

گاهـــــــــی شبیه مــــــــاه نشستی برابرم
یا روبه روی پنجـــــــــره ام ایستاده ای
پاشیده عطـــــــر پیرهنت روی بستـــرم
گاهی میان چــــــادر گلـــــدار کودکی ات
باران گرفته ای سر گلــــــــــدان پرپرم
مثل پری در آینه ها حــــرف می زنی

 

[DELARAM]

جز آه...هرچه گفته ای از یاد می برم
نزدیک صبح، کنــــــج اتاقم نشسته ای
لبخند می زنی و من از خواب می پرم...!

 

[DELARAM]

هر چند از تو خاطرم آزرده باشد
بگذار لبخندت دلم را بُرده باش
مثل لب دریا عطش می آورد باز
عشقی که آب از بوسه هایت خورده باشد

 

[DELARAM]

وقتی سرت بر شانه ام باشد غمی نیست
بگذار عشقت خنجری بر گُرده باشد
فرقی ندارد آشیانی هست یا نه
در چشم گنجشکی که جفتش مُــرده باشد

 

[DELARAM]

آیینه در آیینه در آیینه ها... تو....
نشکن! فقط بگذار ماتم برده باشد
گاهی صدایم کن که این دیوانه ناگاه
در خواب آغوش تو جان نسپرده باشد...!

 

[DELARAM]

بهار آمده اما هوا هوای تو نیست
مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست


به شوق شال و کلاه تو برف می آمد...
و سال هاست از این کوچه رد پای تو نیست

 

[DELARAM]

نسیم با هوس رخت های روی طناب
به رقص آمده و دامن رهای تو نیست


کنار این همه مهمان چقدر تنهایم!؟
میان این همه ناخوانده،کفش های تو نیست

 

[DELARAM]

به دل نگیر اگر این روزها کمی دو دلم
دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست


به شیشه می خورد انگشت های باران...آه...
شبیه در زدن تو...ولی صدای تو نیست


تو نیستی دل این چتر، وا نخواهد شد
غمی ست باران...وقتی هوا هوای تو نیست...!

 

[DELARAM]

روزگاری داشتیم و عشق بود و عشق...حالی داشت
بی خیال زندگی بودیم و او در سر خیالی داشت

با اشارت نظر آرامش دنیای هم بودیم
نامه هامان گرچه گاهی از غم دوری ملالی داشت

 

[DELARAM]

در پناه گیسوانش دستمان بر گردن هم بود
خلوت ما در هجوم برف و باران چتر و شالی داشت


عشق حافظ بود و با شاخ نباتش زندگی می کرد
شعر با قندِ لب و چشم سیاهش خط و خالی داشت