- Jul
- 513
- 2,180
- مدالها
- 4
اعتراف می کنم که: بچه بودم یه کارتون نشون می داد که مورچه زیره فیله یه سوزن می زاره و فیله میره هوا. منم زیره یه بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا، جیغ زد ولی متاسفانه نرفت هوا!
اعتراف می کنم که: دوستم زنگ زد خونمون گفت علیرضا امروز میای سر کار؟ گفتم نه شهرستانم! بعدش فهمیدم چه گندی زدم چون به خونه زنگ زده بود نه موبایل!
اعتراف می کنم که: همین که چشم مامانم رو دور می دیدم، هرچی تور و پارچه خوشگل داشتیم اعم از سفید و سبز و سرخابی جمع می کردم. یه لحاف کوچولو هم داشتم خیلی خوشگل بود. بعد می رفتم تو اتاق همه این ها رو با هم می انداختم روی سرم، کلی حال می کردم که مثلا عروس شدم. اون زیر از گرما و کمبود اکسیژن خفه می شدم. می اومدم بیرون نفس می گرفتم، بعد دوباره به عروس بودنم ادامه می دادم! مامانم که وضع رو اینجوری دید یه لباس به اصطلاح عروس واسم خرید…
اعتراف می کنم که: دوستم زنگ زد خونمون گفت علیرضا امروز میای سر کار؟ گفتم نه شهرستانم! بعدش فهمیدم چه گندی زدم چون به خونه زنگ زده بود نه موبایل!
اعتراف می کنم که: همین که چشم مامانم رو دور می دیدم، هرچی تور و پارچه خوشگل داشتیم اعم از سفید و سبز و سرخابی جمع می کردم. یه لحاف کوچولو هم داشتم خیلی خوشگل بود. بعد می رفتم تو اتاق همه این ها رو با هم می انداختم روی سرم، کلی حال می کردم که مثلا عروس شدم. اون زیر از گرما و کمبود اکسیژن خفه می شدم. می اومدم بیرون نفس می گرفتم، بعد دوباره به عروس بودنم ادامه می دادم! مامانم که وضع رو اینجوری دید یه لباس به اصطلاح عروس واسم خرید…