- Jul
 
- 987
 
- 15,181
 
- مدالها
 - 2
 
سلام اعلام پایان رمان زعم و یقین
	
	
		
			
				
					
						
					
				
			
			
				
					
						
							
						
					
					forumroman.com
				
			
		
	
	
		
			
		
		
	
			
			
					
				در حال ویرایش - [زعم و یقین] اثر «سایه کاربر انجمن رمان بوک»
احتشام آب دهانش را قورت داد و سیبک گلویش از بغض بالا و پایین شد.  - از مادرت برام بگو؛ چیکار میکرد؟ چطوری زندگی میکرد؟ نگاهش میخ نگاه شفاف احتشام شد. شنیدن از مادرش مطمئناً برایش راحت نبود. لب به اعتراض باز کرد: - بابا... . احتشام دست بلند کرد و حرفش را قطع کرد. - بهم بگو، میخوام بشنوم؛...
				
						
					
					forumroman.com