- Jul
- 854
- 12,746
- مدالها
- 2
سلام اعلام پایان رمان زعم و یقین
forumroman.com

مطلوب - [زعم و یقین] اثر «سایه کاربر انجمن رمان بوک»
احتشام آب دهانش را قورت داد و سیبک گلویش از بغض بالا و پایین شد. - از مادرت برام بگو؛ چیکار میکرد؟ چطوری زندگی میکرد؟ نگاهش میخ نگاه شفاف احتشام شد. شنیدن از مادرش مطمئناً برایش راحت نبود. لب به اعتراض باز کرد: - بابا... . احتشام دست بلند کرد و حرفش را قطع کرد. - بهم بگو، میخوام بشنوم؛...
