تکمیل شده [امیر] اثر «DOonYa کاربر انجمن رمان بوک»

[DOonYa]

عنوان: امیر
نویسنده: دنیا احمدی
ژانر: درام، عاشقانه
خلاصه:
تو که ماندن بلد نبودی حداقل آمدن را یاد بگیر و بیا تا بخندم و بگذرم از نبودنت؛ از نداشتنت... .

​

 

[DOonYa]

+ به چی داری فکر می‌کنی؟
- به این‌که الان حالش خوبه یا نه!
+ چرا باید حالش بد باشه؟
- چون معدم درد می‌کنه، هر وقت معدش درد می‌کنه این‌جوری میشم.
+ یعنی میگی امکانش هست حالش بد باشه؟
- شاید؛ ولی خدا دردش رو به من میده، من خیلی وقته با خدا همین قرار رو گذاشتم.​

 

[DOonYa]

+ یعنی گفتی دردهاش به تن تو؟
- حتی گفتم غم‌هاش اضافه بشه به غم‌های من!
+ کاش نمی‌رفت؛ می‌دونست که این‌قدر عاشقشی و رفت؟
- می‌دونست ولی عشق من چشم‌هاش رو زد، نباید زیادی عاشق یک نفر شد.
اون فکر می‌کرد من وظیفمه که عاشق باشم و اون من رو پس بزنه.
​

 

[DOonYa]

+ برای تو که بد نشد اون یه عاشق واقعی رو از دست داد.
- اتفاقاً برای من بد شد اون‌که زندگیش رو می‌کنه!
منم که بعد اون نه زندگی کردم نه مردگی؛ دقیقاً توی یه وضعیتیم که مطمئنم هیچ دکتری براش اسمی انتخاب نکرده.
من حتی برای یک نفر عاشقی هم نکردم و روزهای خوبم به بدترین شکل گذشت.​

 

[DOonYa]

+ کی جواب دلت رو میده؟
- خود احمقم؛ منم که حماقت کردم باید فراموشش می‌کردم.
+ چرا فراموشش نمی‌کنی؟
- بلد نیستم... .
+ چی رو؟ فراموش کردنش رو؟
- این‌که چه‌جوری باید زندگی کنم؛ من حتی بدون فکرش فلجم نه می‌دونم کجام نه می‌دونم کیم!
من فقط اون رو یادمه و اگه یادش نباشه گم میشم.
​

 

[DOonYa]

+ ولی اون‌که خودش نیست یادش به چه دردی می‌خوره؟ کدوم یکی از دردهات رو دوا می‌کنه؟
- اون درده ولی درمونه... .
خودش نیست ولی تو تموم خیالات محال شدم هست؛ من تو ذهنم باهاش سال‌هاست دارم زندگی می‌کنم.
+چه‌قدر بده این حس... .
- خیلی خوبه؛ ولی ِای‌ کاش تو هیچ‌وقت به این حس دچار نشی،
پیر شده‌ام نیست ملالی مرا!​

 

[DOonYa]

+ چی‌شد که کم نیاوردی؟
- امید نذاشت از پا در بیام.
+ امید به چی؟
- امید به این‌که یه روزی، یه جایی شاید دلش تنگ شد و برگشت؛ شاید دلش هوای بی‌هوای من رو داشت و خواست که بیاد.
+ اگه نیاد چی؟
- امیدم ناامید نمیشه بالاخره یه روزی می‌بینه هیچ‌کَس این‌قدر که من می‌خوامش نمی‌تونه بخوادش، اون میاد.​

 

[DOonYa]

+ اگه اون روز دیر بشه چی؟
- دیر نمیشه امیر؛ حتی اگه موهام رنگ دندون هام بشه و حتی اگه دست‌هاش رو از لرزش بیش از حد دست هام نتونم تو دستم بگیرم.
+ اگه تا اون موقع هم نیومد چی؟
- باز فکرش رو که دارم، حداقل این رو نمی‌تونه هیچ‌کَس ازم بگیره.
+ حیف این عشق که این‌جوری حروم بشه!
- لطفاً نگو حروم تو داری به احساساتم توهین می‌کنی؛ اگه بود و بهم توجّه‌ای نمی‌کرد می‌شد حروم کردن، این‌که نباشه و من احساسم رو خرج آدمی کنم که تو ذهنم ساختمش حروم کردن نیست. ​

 

[DOonYa]

- می‌دونی دلم چی می‌خواد؟
+ نه، چی‌ می‌خواد؟
- دلم می‌خواد مثل این داستان‌ها یه زندگی بی‌دغدغه و بعد همه سختی‌هایی که یک صدم زندگی من نیست به عشقم می‌رسیدم و همه چیز خوب می‌شد، گل و بلبل می‌شد، هیچ‌کَس نمی‌تونست بیاد تو رابطه‌مون و ما رو جدا کنه و تا همیشه کنار هم خوش‌بخت می‌شدیم.
​

 

[DOonYa]

+ تو می‌تونی با یکی دیگه همین حس رو تجربه کنی.
- نمی‌تونم امیر جز اون انگار هیچ‌کَس به چشمم نمیاد، اون چشم‌های سیاهش طلسمم کرده؛ دنیا هم نباشه اون باشه همه‌ چیز حله اون خودش یه دنیاست... .
دلم می‌خواد یه دردی داشته باشم که بری دنبالش و بهش بگی دنیای کوچولوت آخرای زندگیشه؛ بیا و برای آخرین بار بذار ببینتت!​