جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

خبری انتشار یک نمایشنامه و دو مجموعه داستان

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب و ادبیات توسط Puyannnn با نام انتشار یک نمایشنامه و دو مجموعه داستان ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 293 بازدید, 2 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب و ادبیات
نام موضوع انتشار یک نمایشنامه و دو مجموعه داستان
نویسنده موضوع Puyannnn
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Puyannnn
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,532
22,013
مدال‌ها
3
جلد اول از مجموعه «نمایشنامه‌های اقتباسی» با عنوان «وقتی آن قدری که باید هم را زجر داده‌ایم» نوشته مارتین کریمپ با ترجمه خاطره کردکریمی که اقتباسی ‌آزاد است از رمان نامه‌نگارانه‌ «پاملا یا پاداش پاکدامنی» اثر ساموئل ریچاردسون، توسط نشر حکمت کلمه منتشر شده است.

در معرفی ناشر از این کتاب آمده است: پاملا قصه‌ دختر خدمتکار کم‌سنی است به همین نام که بعد از مرگ مادرش می‌کوشد از خلال نامه‌ها و یادداشت‌های روزانه‌ای که همگی خطاب به والدینِ درگذشته‌اش نوشته می‌شوند، میان تربیت سفت‌وسخت و خواسته‌هایش آشتی‌ای برقرار کند.

مارتین کریمپ یکی از مهم‌ترین نمایشنامه‌نویسان معاصر بریتانیایی‌ست که آثارش بارها و بارها در سالن‌های بزرگ جهان روی صحنه رفته و به زبان‌های مختلف ترجمه شده‌اند
 
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,532
22,013
مدال‌ها
3
همچنین کتاب «نام آن گل‌ها عدم بود» نوشته محسن توحیدیان توسط همین نشر منتشر شده است.

بر اساس معرفی ناشر، آن‌چه داستان‌های کتاب «نام آن گل‌ها عدم بود» را در یک مجموعه قرار می‌دهد، مفهوم «غیاب» و «نبودگی» است. توجه ویژه‌ نویسنده به زبان و به‌کارگرفتن دیگرگونه‌ آن در موقعیت‌ها و فضاهای گوناگون به هر داستان بافت کلامی مخصوص به خودش را داده و این توجه در داستان «مرگِ پاستر» که با نثر داستان‌های پاورقی عصر پهلوی نوشته شده است، شیوه‌ ویرایش داستان را هم برای رسیدن به فرمی که فاصله‌گذاری را نفی می‌کند، دستخوش تغییر کرده است.

داستان‌های این کتاب از رئالیسم تن می‌زنند و شخصیت‌ها در معرض چیزی هستند که نویسنده آن را «گل‌هایی کوچک با برگ‌هایی از غیاب» می‌نامد و آن نام روادارانه‌ «مرگ» است.

«نام آن گل‌ها عدم بود»، چهارمین کتاب و اولین اثر داستانی محسن توحیدیان است.

بخشی از داستان «بهرام و گُلِ اشک»: «گل اشک که در تمام سال می‌بارید، و به گلدان‌های دیگر هم از اشک‌هایش تعارف می‌کرد، هزارجور جانور ریز و درشت در گلدانش داشت. ما نمی‌خواستیم جانورهای گلدان اشک را باور کنیم، تا این‌که یک‌ روز کرم‌های قهوه‌ای شروع کردند برای ‌ما دست تکان‌ دادن. من باز هم گفتم این تخیل ماست که با مواد غذایی ناسالم و تراریخته بالا می‌آید. امکان ندارد کرم‌های قهوه‌ای بتوانند برای آدم دست تکان بدهند. این از بی‌قیدی ما به روزهای ابری سرچشمه می‌گیرد. اما بهرام که همیشه می‌گفت گل اشک، شب‌های تاریک تا صبح درد می‌کشد و از اشک‌هایش به گلدان‌های دیگر تعارف می‌کند، می‌دانست که کرم‌ها واقعی هستند. ما نخواستیم ایمان بهرام به کرم‌های قهوه‌ای را باور کنیم. به همین خاطر خندیدیم. اما بهرام از خنده‌ی ما نرنجید. حتا گفت خوشحال‌ام که بالاخره شما هم می‌خندید. چون خنده نادر است. این را درست می‌گفت و ما برای این‌که خوشحال‌تر هم بشود باز خندیدیم و دیدیم که شب‌های پاییز با بوی پوست نارنگی و سیگار چه دل‌پذیر است. بهرام تکیه به بالش می‌داد و همان‌جور که سیگارش را دود می‌کرد از روی قصه‌ی باران نم‌نم می‌خواند و وقتی هم که خیلی خوابش می‌گرفت، همان‌جا کنار بخاری دراز می‌کشید و می‌خوابید. عینکش را هم برنمی‌داشت تا خواب‌ها را دقیق و همان‌جور که هستند ببیند. روزهای پاییز گذشتند و الحق که کمر ما و گلدان‌های شمعدانی را شکستند.»
 
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,532
22,013
مدال‌ها
3
کتاب «داستان زنان» که توسط گروهی از نویسندگان نوشته شده نیز توسط نشر حکمت کلمه منتشر شده است.

در معرفی ناشر از این کتاب می‌خوانیم: زمانی نوشتم باز کردن بخشی جدا در نشریات و صفحات فرهنگی هنری برای زنان، پیشاپیش پذیرفتن دیگری بودن آن‌هاست. یعنی می‌پذیریم که در دل فرهنگی که هستیم، چشم و دیده از آن کسانی‌ست که زن نیستند و حالا این صاحب‌دیدگان فکر می‌کنند، دیدن زنان هم می‌تواند شأن و اعتباری برایشان بیاورد. اگر از اعماق وجود باور داریم که زنان نه دیگری‌ای فرودست‌ترند که در برابری و در معنا و مفهوم انسان به همان میزان سهیمند که مردها، آن‌وقت می‌توانیم بگوییم جهان تا به امروز بسیار کم از منظر زنان دیده و فهمیده شده است. پس در کنار نظرگاه غالب تا به امروز که به‌تمامی مردانه است، نظرگاه زنانه را نیز ببینیم و بشنویم و تجربه کنیم.

از هر نوع تلاش برای شاعرانه کردن چنین دیدنی بپرهیزیم. شاعرانه و احساساتی کردن تلاش برای تجربه‌ نظرگاه زنانه، باز خط زدن امر زنانه است. زنان نیز چون مردان می‌توانند باهوش، کم‌هوش، بخرد و نابخرد باشند و به‌صرف زن بودن - در این نگاه بی‌طرفانه‌ - مقامی برین و فرودین ندارند. انسانند و انسان نیز جایزالخطاست همان طور که می‌تواند بی‌خطا باشد.

اما با پذیرش این برابری، به گمانم باید بپذیریم که جهان و منطق زنانه به‌احتمال جهانی از لونی دیگر است. منطقی دیگر. خردورزی‌ای دیگر و فهمی دیگر. این جهان و فهم دیگرگون بارها برچسب‌های مختلف خورده است. تاریخ و ادبیات را ورق بزنید تا با جادوگران و عجوزان و مکاران فراوانی روبه‌رو شوید که زنان بوده‌اند در روایت یا فهم مردانه از جهان.

اما آیا زنان ناقص‌العقل‌هایی مکار و دروغ‌زن و جادوگرند یا همانند که احتمال دارد بهشت زیر پایشان باشد و مردان از دامنشان به معراج بروند؟

فرهنگ ما این تناقض را چگونه حل کرده است؟ در بزنگاهی که زنانی نقش ارائه‌شده‌ پیشینی را بپذیرند، اگرنه قالب‌های مطرود هنوز آماده‌اند و کارا.

اما هر دو سوی این باورها نیز، باز خودِ امر زنانه و حتی خود امر مردانه نیستند، بلکه تلنبار کاوش‌نشده‌ تاریخند که همین طور آمده است و بی‌شک و پرسشی به کار بسته می‌شوند. ما می‌گوییم یک‌بار هر دو سو را در نگاهی بی‌طرفانه خط بزنیم و آنگاه در فهمی تازه‌تر و به امروز نزدیک‌تر دوباره ببینیم و دریابیم.

آن‌هم در زمانه‌ای که درست در همین بیخ‌گوشمان هنوز می‌بینیم در هر جنگ و بحران و بلایی این زنانند که بیشترین آسیب را می‌بینند. لازم است به یاد بیاوریم داعش با زنان اسیرش چه کرد؟ در افغانستان چه خبر است؟ در کل جهان چه میزان زنان دچار رنج و آسیب و تعرضند؟ گمانم نیازی نباشد چراکه بر همگان آشکار است که بر آدمی از جهل چه می‌رود. ما مردمان فرهنگ ایران‌زمین در عقبه‌ خود دستاویزهای فراوانی داریم که کرامت انسان را ـ‌ چه زن، چه مرد ـ قدر می‌داند و مراعاتش را باید و نبایدهای فراوان به دست داده است.

انسانیت را اگر پیکری بدانیم می‌شود با تأسی به مثلی ترکی مقام زن و مرد را چنین فهمید؛ ترکان در مثلشان می‌گویند: دست دست را می‌شوید و دست نیز برمی‌گردد صورت را می‌شوید. آدمی اگر امروز روسیاه است در برابر خویش، از این است که دست دست را می‌کوبد و دست نیز برمی‌گردد صورت را لت و کوب می‌کند.

چنین تن و پیکری که مدام باهم در جنگ و دشمنی است، تن و پیکری نابسامان و آشفته است. پس بگذاریم دست‌ها هم را دریابند، بگیرند و بپایند و این ممکن نیست مگر با شنیدن و دیدن و درک هر دو دست. نخستین دوره‌ جایزه‌ زنان با چنین ایده‌ای رقم خورد.
 
بالا پایین