جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {انحصار به تجرد} اثر •یسنا باقری کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط YASNA.B با نام {انحصار به تجرد} اثر •یسنا باقری کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 269 بازدید, 7 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {انحصار به تجرد} اثر •یسنا باقری کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع YASNA.B
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

YASNA.B

سطح
7
 
مدیر ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
خاطره نویس انجمن
May
3,455
21,544
مدال‌ها
15
عنوان دلنوشته: انحصار به تجرد
اثر: یسنا باقری
ژانر: اجتماعی
ناظر: @DOonYa
خلاصه:
بچگی آدم‌ها با تمام خوبی‌ها و بدی‌هایش آن‌قدر پاک و صادقانه‌است که هرکَسی دوست دارد به خاطرات آدم‌ها گوش بسپرد.
وقتی که سلسله قبل از صفویان نابود شد و اوضاع آشفته ایران به اوج رسید، پنج سال بیشتر نداشتم. من بیمار بودم! از همان بچگی مدام مریض می‌شدم و دیگر همه‌چیز برایم عادی شده بود. این مکانیسم و این نظم را هیچ‌وقت درک نخواهی کرد. این مکانیسم من را عاشق کرد، صعود و سقوط را به من نشان داد و روزی کشت و زنده کرد. خط به خط این نوشته‌ها را از زبان او روایت می‌کنم. مردی که وقتی شانزده ساله بود قصه‌ای را شروع کرد که رقم خوردنش با او بود و پایانش با خدا. و چه زیبا رقم می‌خورد، وقتی قصه را به دست خدایت بسپری.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

YASNA.B

سطح
7
 
مدیر ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
خاطره نویس انجمن
May
3,455
21,544
مدال‌ها
15
Negar_۲۰۲۲۰۸۲۸_۱۲۲۴۵۷ (1).png
عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[ قوانین تایپ دلنوشته کاربران]
پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[ تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]
بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[ درخواست تگ دلنوشته]
پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[درخواست جلد]
و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[تاپیک اعلام پایان دلنوشته ]
دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]
با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

YASNA.B

سطح
7
 
مدیر ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
خاطره نویس انجمن
May
3,455
21,544
مدال‌ها
15
قلم برداشت، می‌خواست بنویسد، نوشتن اولین قصه‌اش چند روزی طول کشید. قصه دخترکی که زندگی‌اش پیچ و تاب‌های زیادی داشت، زنی که با وجود بیماری قلبی باز هم استوار ایستاد... و مرد عاشقی که مانند مجنون به مرادش نرسید یا برادری که می‌خواست برادر باشد اما نمی‌شد! از دل مادر چه بگویم؟ وقتی در قصه‌ها هم نتوانست دخترکش را پیدا کند، ولی... آن‌قدر در گوشش خواندند که به جایی نمی‌رسی! تو را چه به نویسندگی؟ که رهایشان کرد و رفت... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

YASNA.B

سطح
7
 
مدیر ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
خاطره نویس انجمن
May
3,455
21,544
مدال‌ها
15
چند شب بعد یواشکی قلم تیز کرد و نوشت از شجاعت دخترانه... از سفت کردن روسری و تفنگ به دست گرفتن دختر ۱۵ ساله؛ نوشت از زیرزمینی که یک روز مرد عاشق قصه را به کام مرگ کشید و باز هم مادر! مادری که روزی گم شدن دخترش را با چشمانش دید، یا نوشت از دختری که برای دفاع از خواهرش جلوی تفنگ ایستاد و پر کشید... این‌بار هم با حرف هایشان قلمش را به طرفی دیگر پرت کرد و خوابید، خوابید و آن‌قدر خوابید که خواب مهتاب دید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

YASNA.B

سطح
7
 
مدیر ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
خاطره نویس انجمن
May
3,455
21,544
مدال‌ها
15
همان مهتاب گردی که هر چهاردهم ماه خودش را به نمایش می‌گذارد ، به او گفت دوباره بنویسد اما این‌بار از ماه! دخترک بیدار شد ولی دید قلمش شکسته... مگر با قلم شکسته می‌توان نوشت؟ اما ماه قلمی به او هدیه داد... باز هم نوشت و خوب هم نوشت... نمی‌گویم چه تحریر کرد چون افسوس پایان این قصه تلخ بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

YASNA.B

سطح
7
 
مدیر ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
خاطره نویس انجمن
May
3,455
21,544
مدال‌ها
15
اما کسی نفهمید نویسنده پا به پای شخصیت اول قلبش درد گرفته بود و باز هم ایراد گرفتند و قلم را شکستند... ولی نمی‌دانستند او قلم‌های زیادی برداشته، با این‌که کسی سر قصه آخری که خلق کرد به او تبریک نگفت اما او نوشت. نوشت از دخترکی که تومور جانش را گرفت ولی تا آخرین لحظه پای ایمانش ایستاد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

YASNA.B

سطح
7
 
مدیر ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
خاطره نویس انجمن
May
3,455
21,544
مدال‌ها
15
دختری که خواهری داشت از جنس مادر.
هرشب با مادرانه‌های خواهر مقتدرش به خواب می‌رفت و خبر نداشت خواهر عزیز تر از جانش، با وجود دو بچه قد و نیم قد جانش را کف دست گذاشته و به معرکه آتش سوزناک رفته. وقتی تمام شهر را زیر پا گذاشت و خواهرش را گوشه بیمارستان پیدا کرد، سرطان جانش را ربود و کسی گریه نویسنده را ندید.
هیچ‌کَس گریه نویسنده را ندید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,432
13,040
مدال‌ها
17
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[کادر مدیریت بخش ادبیات]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین