یا تابه حال، به بازی شطرنج فکر کردهاید؟ یا آن رابازی کردهاید؟ اگر اینطور است، پس حتما باید دریافته باشید،که چقدر به زندگی ما انسانها شباهت دارد.این بازی یک شاه دارد و یک وزیر، بادواسب، دوفیل و دوقلعه و چند تا سرباز، که هرکدام باید وظیفهی خودش راانجام دهد، تا شاه مات نشود.
واما از بازی زندگی ما: اوهم یک شاه دارد، نه شاه یک سرزمین واقعی، بلکه منظورم از خود ما هستیم که باید شاه زندگیمان باشیم.
وهمچنین یک وزیر دارد، که نمیدانم مادر است یا پدر یا معلم یا دوست یاهرکس دیگر، فقط این را میدانم که ما آن را به عنوان مشاور، برای گرفتن تصمیمات درست زندگی انتخاب کردهایم، که ممکن است خائن باشد وضرر ما را بخواهد، یا نه ممکن است حتی بیشتر از جانش برای ماسرمایه بگذارد.
فیل واسب وسربازها هم میتوانند اقوام یا اطرافیانمان باشند، که وظیفهی آنها همانند قبل که گفتم مراقبت از ماست، و خطرات را ازما دور کنند.
هرکدام این مهرهها یا اشخاص زندگی، برای محافظت از ما یک راه یاروش معینی دارند، که باید آن را به نحوه احسن انجام دهند، مثلا مادر در نقش وزیر یا هرنقش دیگر، باید مادری خود را درحق ما تمام کند که نیاز به دیگران نداشته باشیم، اما اگر اینگونه نباشد و مادر کوتاهی کند، ما برای برطرف کردن نیازهایمان به کسان دیگری روی میآوریم که ممکن است دشمن باشند واز این فرصت استفاده کردهاند و ما فریب محبت ظاهری آنها را خورده باشیم.
پس هرکس ازما، اگرچه نقش بسیار کوچکی درزندگی شاه داشته باشد، باید هیچ وقت کم نگذارد تا شاهد نابودی آن شاه نباشد. دربازی شطرنج و زندگی ما، یک تفاوت وجود دارد و این تفاوت این است، که دربازی شطرنج فقط یک صفحه وجود دارد،وهر مهره فقط دریک نقش بازی میکنند، ولی در بازی زندگی ما میلیونها صفحه وجود دارد که هرکدام بیان یک قصه زندگی است، وممکن است ما در هر صفحه نقش وزیر یا فیل یا اسب یا و... .باشیم، ولی در صفحه قصهی زندگی خودمان باید شاه باشیم و اجازه به کسی ندهیم که برای ما تصمیم بگیرد، باید شاه باشیم که وقتی کیش و مات می شویم، هیچ ک.س جرات انداختن ما از صفحهی زندگی خودمان را نداشته باشد چون دیگر فایدهای ندارد و زندگی پایان و بازی تمام.