جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء انشاء (اگر من رفتگر بودم)

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط ASHOB با نام انشاء (اگر من رفتگر بودم) ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 126 بازدید, 1 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع انشاء (اگر من رفتگر بودم)
نویسنده موضوع ASHOB
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ASHOB
موضوع نویسنده

ASHOB

سطح
5
 
˶⁠کاربر ویژه انجمن˶⁠
کاربر ویژه انجمن
May
2,067
6,796
مدال‌ها
6
اگر من یک رفتگر بودم، از ابتدای هر روز با طلوع خورشید در خیابان‌ها قدم می‌گذاشتم. چشمانم را به آسمان باز می‌کردم تا نور نخستین اشعه‌های آفتاب روشنی بخش نگاهم باشد؛ نوری که برایم نشانه امید و زندگی بود. هر روز، با انرژی جدید و ماموریتی تازه برای پاکیزه کردن شهر به کوچه‌ها می‌رفتم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ASHOB

سطح
5
 
˶⁠کاربر ویژه انجمن˶⁠
کاربر ویژه انجمن
May
2,067
6,796
مدال‌ها
6
میدانم که عمل جارو کردن در نگاه اول ساده به نظر می‌آید؛ اما برای من این کار، بیش از تمیز کردن خیابان‌ها بود. اگر من یک رفتگر بودم، باور داشتم که با هر ضربه جارویم، قدرتمندانه آلودگیها و زباله ها را میزدایم و به سلامتی و آرامش شهروندان شهرم کمک می‌کنم. با هر قدمی که بر می‌داشتم، به ارزش زندگی و تاثیر مثبتی که می‌توانم روی محیط زیست و انسان‌ها داشته باشم، فکر می‌کردم.

در پایان روز خیابان‌ها پاکیزه و بدون زباله‌های پرت شده بودند. دست‌هایم در تماس با خاک و خاکستر این شهر، احساس ارتباطی عمیق با زمین و طبیعت می‌کردند و با دستانی کثیف و قلبی پاک، به خانه برمی‌گشتم.

اگر من رفتگر بودم، شاید انسان‌های زیادی به من توجه نمی‌کردند؛ اما من برای خودم ارزش زیادی قائل بودم؛ زیرا باور داشتم که نقش مهمی در زیباسازی و پاک کردن دنیای خودم دارم. همیشه در خدمت شهر و انسان‌های آن بودم. در هوای بارانی یا تابستانی گرم، در شب‌های تاریک یا روزهای خورشیدی، با عشق و انگیزه به کارم ادامه می‌دادم. برای من، هیچ چیز ارزشمندتر از این نبود که وقتی به پشت سرم نگاه می کردم، میدیدم خیابان با قدرت بازو و به لطف جاروی من چقدر زیباتر و تمیزتر شده است.

تا زمانی که دستانم توانایی پاک کردن و زیباسازی دنیا را داشت، من یک رفتگر می ماندم؛ نه تنها با دستم، بلکه با دلم و با عشق و محبت به مردم شهرم، تیرگی غم و آلودگی غصه را از دلشان پاک می‌کردم ‌ و از دیدن لبخندهای کودکان که با تعجب به من نگاه می‌کردند و از شهروندانی که به تمیز کردن شهرشان کمک می‌کردند، خوشحال می‌شدم.
 
بالا پایین