جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

آموزشی انشانویسی و پرورش ایده‌ها

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته آموزشات انشاء‌نویسی توسط شاهدخت با نام انشانویسی و پرورش ایده‌ها ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 890 بازدید, 25 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته آموزشات انشاء‌نویسی
نام موضوع انشانویسی و پرورش ایده‌ها
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,920
39,377
مدال‌ها
25

انشانویسی و پرورش ایده‌ها​

 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,920
39,377
مدال‌ها
25
آقای مظفری انگشت سبابه‌ی دست راستش را روی لیست دفتر کلاسی سُر داد و روی یک اسم توقف کرد.

بلند گفت: «آرش مسعودنیا!»
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,920
39,377
مدال‌ها
25
قلبم شروع به تپیدن کرد و دستانم به لرزش افتاد. دفترم را برداشتم و به سمت تخته کلاس سکندری‌خوران رفتم. همهمه‌ای در کلاس برپا شده بود و صدای خنده اذیتم می‌کرد.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,920
39,377
مدال‌ها
25
دفترم را باز کردم، زیر چشم نگاهی به آقای مظفری انداختم و آب دهانم را قورت دادم و خواندم: «موضوع انشا: من اگر جای او بودم…»
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,920
39,377
مدال‌ها
25
از مزخرفاتی که نوشته بودم خجالت می‌کشیدم ولی چاره‌ای نبود به‌جز تسلیم در برابر اراده آقای مظفری، معلم جدی و سختگیرمان.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,920
39,377
مدال‌ها
25
ادامه دادم: «من اگر جای گراهام بل بودم، تلفن را جوری اختراع می‌کردم که احساسات داشته باشد. بفهمد کسی که عصبانی است تماسش را برقرار نکند؛ زیرا قلبی آن سمت تلفن خواهد شکست. من اگر جای گراهام بل بودم دروغ‌سنج هم کنار تلفن اختراع می‌کردم و اگر کسی دروغ می‌گفت با بوق‌های ممتد به شخصی که آن‌طرف خط بود، اطلاع‌رسانی می‌کردم. راستش من فکر می‌کنم اختراع تلفن آن‌قدر که دردسر و دل‌شکستگی آفریده، مزیت و فایده نداشته است.»
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,920
39,377
مدال‌ها
25
صدای خنده‌ی بچه‌ها بلند شد و من خیط و ابلهانه نگاهشان کردم. از چرندیاتی که نوشته بودم خجالت کشیدم و با تردید به سمت آقای مظفری برگشتم. دیدم عینک مستطیل با قاب مشکی‌اش را تا نوک بینی پایین آورده و مرا نگاه می‌کند.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,920
39,377
مدال‌ها
25
از خواندن بقیه انشای چرتی که نوشته بودم منصرف شدم، سرم را پایین انداختم و منتظر رگبار اهانت و تمسخر ماندم.چ
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,920
39,377
مدال‌ها
25
هیچ خبری نشد. مجدد و با تردید نگاهی به آقای مظفری انداختم که همان‌طور مرا می‌نگریست. از درون حسابی داغ شده بودم و احساس می‌کردم گوش‌هایم شعله‌ور شده است. باز هم زیرچشمی آقای مظفری را نگاه کردم و آرزو کردم کاش همین لحظه زمین دهان باز کند و مرا ببلعد. آقای مظفری بلند شد و تپش قلب من شدیدتر شد. دو قدم به طرفم آمد و گفت: «مسعودنیا! این انشا رو خودت نوشتی؟» گریه‌ام گرفته بود. با بغض سری به تائید تکان دادم و زمین را نگریستم.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,920
39,377
مدال‌ها
25
آقای مظفری گفت: «مسعودنیا! می‌دانی انشایی که نوشتی پر از ایده‌های ناب بود؟»
 
بالا پایین