جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء انشا با موضوعات متنوع

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط EMMA- با نام انشا با موضوعات متنوع ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 7,492 بازدید, 209 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع انشا با موضوعات متنوع
نویسنده موضوع EMMA-
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط EMMA-
موضوع نویسنده

EMMA-

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع : دوستی و دشمن
دوست‌ها انتخاب‌هایی هستند که قادرند زندگی ما را تغییر دهند. به طور محسوس و نامحسوس انقدر در زندگی و روان ما اثر گذارند که گاهی خودمان متوجه نمی‌شویم تا چه حد شبیه آنها شده‌ایم. اگر این انتخاب صحیح و درست صورت بگیرد و ما آدمهای درستی را وارد زندگی خود کنیم، خیلی جاها جلوی تصمیمات و عملکردهای اشتباه ما گرفته می‌شود. گاهی نیز اثر گذار و موثر، بر روی دوستانمان، ما هستیم. می‌توانیم به درستی و خوبی آنها را همراهی کنیم. دوست خوب گره گشا و حامی است. برای شما حکم محرم اسرار، روانشناس، دل گرمی و… را دارد. در یک کلام مثل چای نبات مادر بزرگ‌های ایرانی است. لحظه‌ای که از شادی در پوست خود نمی‌گنجید می‌خواهید شادی خود را با او سهیم شوید و در لحظه‌ای که دلتان به شدت گرفته تمام درد دلتان را برایش باز می‌کنید. لحظه‌ای که دستانتان را در دستش می‌گیرد و شما را در آغوش می‌کشد، نفس راحتی می‌کشید و می‌گویید خوب است که هستی، از داشتنت خیلی خوشحال هستم. اگر انتخاب درستی نکرده باشید به قهقهرا کشیده می‌شوید و تنزل پیدا می‌کنید. به قول معروف هم رنگ جماعت می‌شوید.
همیشه فقط دور و برتان دوست ندارید. گاهی دشمنانی دارید که درصدد لطمه زدن به شما هستند. دشمن فقط کسی نیست که خنجر از رو ببندد و شما را به مبارزه دعوت کند یا از پشت خنجری در پهلوی شما فرو کند. گاهی دشمنان ما لباس دوستان ما را به تن می‌کنند و چنان نقابی به چهره می‌زنند که تا مدتها متوجه دشمنی آنها نمی‌شویم.
آنهایی که حسادت می‌ورزند و نمی‌توانند خوبی و پیشرفت شما را ببینند، دشمن شما هستند. آنهایی که از دیدن غم شما شاد می‌شوند دشمن شما هستند. آنهایی که از دیدن شادی شما ناراحت می‌شوند دشمن شما هستند. آنهایی که در زمان ارتقا شما به هر نحوی می‌خواهند زیر پایتان را خالی کنند دشمن شما هستند. آنهایی که اگر از آنها نظر خواهی کنید شما را به بدترین نحو راهنمایی کنند دشمن شما هستند. آنهایی که تو روی شما می‌خندند و ادعا می‌کنند دوستتان دارند و پشت سرتان بد گویی می‌کنند دشمن شما هستند. دوستان نادان و جاهل به اندازه دشمنانتان برای شما خطرناک هستند. دوستی که روحیه‌ای سازگار با شما نداشته باشد شما را مشوش می کند. بعضی دشمنان هم مارهای خوش خط و خالی هستند که در بزنگاه‌های خاصی زهرشان را به شما می‌ریزند. در زندگی باید همیشه به گونه‌ای زندگی کرد که دوستان خوب و صادق اطرافمان را پر کنند و هیچ دشمنی جرات نکند به ما نزدیک شود.
 
موضوع نویسنده

EMMA-

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع : غم و شادی
غم و شادی دو جزء جدایی‌ناپذیر انسان هستند. شاید این دو حس منحصر به انسان نباشد، حتماً موجودات زنده دیگر مانند گیاهان و حیوانات هم از این دو حس برخوردارند. اما چگونه می‌توان این حواس را توصیف کرد؟ شاید حالت‌های چهره انسان است که به آن معنی می‌دهد.
زمانی که پر از شوق زندگی هستیم، لبخند می‌زنیم، به همه سلام می‌کنیم، برای همه آرزوی خوشبختی و موفقیت داریم، از کسی کینه‌ای به دل نداریم و حس می‌کنیم تمام اجزای طبیعت به ما لبخند می‌زنند، ما شاد هستیم. زشتی‌ها و ناملایمات دنیا به چشممان نمی‌آید. حتی شاید منکر وجود ناخوشی‌ها شویم. در این زمان انگار قلب و روح و تمام اجزای جسم ما نیز لبخند می‌زنند و خوشحال هستند.
اما غم، حس ناخوشایندی که هر از چندگاهی با بهانه‌های مختلف و شاید با رخ دادن اتفاقات ناگوار گریبان آدمی را می‌گیرد. در این زمان هیچ چیز برای ما رنگ شادی ندارد، انگار دنیا سیاه و سفید می‌شود. هیچ رنگ زنده‌ای به ما لبخند نمی‌زد، کلافه و عصبی می‌شویم و فقط به دنبال یک خلوت می‌گردیم تا اگر غرورمان اجازه دهد کمی اشک بریزیم، شاید اندکی از دردها و غم‌هایمان کاسته شود.
انسان سرشار از این حس‌های متضاد است. روزی بی‌نهایت شاد و خوشحال و پرانرژی و روزی دیگر بی‌ذوق و بی‌انرژی و از عمق وجود غمگین و ناراحت است. در این بین شخصی برنده است که بتواند میان احساسات خودش تعادل برقرار کند. نه صدای خنده بلندش به هنگام شادی و نه صدای گریه‌های ماتم‌زده‌اش به وقت غم را کسی نشنود. این قانون آرامش در زندگی است.
اما بدانیم که انسان‌ها تنها موجودات روی زمین نیستند که از احساسات متضاد سرشارند. من یقین دارم گیاهان و جانوران هم مانند ما هرروز با این احساسات دست و پنجه نرم می‌کنند.
مثلاً تا به حال درختی را دیده‌ای که غمگین باشد؟ من دیده‌ام. درختی که روی آن یادگاری نوشته شده یا شاخه‌های سبز آن بی‌رحمانه شکسته شده است، غمگین می‌باشد. از برگ‌های پژمرده و بی‌روح او این غم احساس می‌شود. یا زمانی که درختی میوه پرباری می‌دهد و باغبان با ناز و نوازش میوه‌های او را می‌چیند و از او بابت تحمل این بار سنگین تشکر می‌کند، شادی درخت را در طعم خوب میوه‌های آن می‌توان دید.
اصلاً تا به حال اشک پرنده‌ای را دیده‌ای؟ پرنده‌هایی که شکار می‌شوند یا زخمی می‌شوند از شدت غم و اندوه گاهی اشکی از گوشه چشمانشان جاری می‌شود. خوشحالی پرنده‌ها هم قابل دیدن است، آنها زمانی که شاد هستند چنان آواز زیبایی بر بام خانه‌ات می‌خوانند که ساعت‌ها گوش دادن به آن کسی را خسته نمی‌کند.
خوشحالی و غم تنها دو واژه کوتاه نیست، دنیایی از احساس و معنا در آن نهفته است که تک تک جانداران روی زمین جلوه‌های نمایش آن هستند.
 
موضوع نویسنده

EMMA-

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع : شیشه و سنگ

شیشه شکستنی، نازک و لطیف است. شفاف است. آنچه که پشت شیشه باشد دیده می‌شود. در ظاهر نازک است اما وزنش سنگین است. حمل شیشه بسیار سخت است و دقت زیادی می‌خواهد. اگر بشکند یا ترک بخورد، بسیار خطرناک می‌شود. شیشه وقتی می‌شکند می‌تواند به هزاران تکه تبدیل شود. هر تکه بسیار برنده و خطر آفرین است. وقتی باعث ایجاد بریدگی روی بدن می‌شود درد و سوزشی شدید ایجاد می‌کند، حتی می‌تواند باعث قطع عضو یا عصب قسمتی از بدن شود. می‌تواند باعث کوری چشم شود و… . هم پر فایده است هم مضر.
اگر شیشه ابداع نشده بود، ساختمانها چگونه می‌توانستند پنجره داشته باشند؟ نور داشته باشند؟ چگونه امکان داشت بتوان از داخل خانه‌ها با محیط بیرون ارتباط برقرار کرد. خانه‌ها شبیه زندان و قفس‌هایی بسته می‌شدند که انسانها در آنها حبس بودند، بدون روشنی و نور و مناظری از بیرون. حتی اگر جایی به عنوان پنجره در نظر گرفته می‌شد، حفاظی برای جلوگیری از باد و باران و سرما و حشرات به داخل خانه‌ها نبود. امنیت از بین می‌رفت، هر کسی به راحتی می‌توانست به راحتی به داخل خانه‌ها بیاید.
بر عکس شیشه که در طبیعت وجود ندارد و ساخته دست بشر است و تجزیه آن آسیب‌رسان برای محیط زیست، سنگ‌ها بر گرفته از دل طبیعت هستند. البته سنگهای مصنوعی و ساخت دست بشر هم داریم.
سنگ‌ها نیز با ظاهری خشن و محکم و وزنی زیاد بسیار پر کاربرد و هم خطر آفرین هستند. سنگها طی گذشت زمانی طولانی در طبیعت ساخته می‌شوند بر حسب نوع خاک و لایه‌های زمین جنسهایی متفاوت پیدا می‌کنند. همه‌ی انواع سنگ‌ها صاف و صیقلی نیستند. نمی‌توان از پشت آنها چیزی دید. بعضی از سنگها بسیار کمیاب هستند. سنگها از دیر باز در ساخت و ساز بسیار کاربرد داشته‌اند. جنبه‌های تزئینی زیادی هم دارند. بعضی از انواع آنها در دریاها، بعضی در صحراها و بعضی در عمق معدنها در دل کوه‌ها و بعضی در دل غارها وجود دارند. بعضی از سنگها در اثر فوران آتشفشان‌ها به وجود می‌آیند. کوچکترین سنگها هم می‌توانند به شیشه ها آسیب بزنند. سنگ و شیشه نسبت به دل آدمها و حرفهای نیش‌دار هم دارند. دل مانند شیشه‌ای است که با حرف‌های ناخوشایند که حکم سنگ را دارند می‌شکنند و هزار تکه می‌شوند و نباید فراموش کرد که هیچ شیشه شکسته‌ای دیگر درست نمی‌شود حتی اگر چسبانده شود جای چسبها رویش می‌ماند و گوشه‌های تیزی پیدا می‌کند.
 
موضوع نویسنده

EMMA-

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع : چهار فصل سال
کمتر کشوری در سراسر دنیا وجود دارد که چهار فصل سال به وضوح و به معنای واقعی در آن قابل حس کردن باشد. ایران از نظر اقلیمی بسیار متنوع است و کشور چهار فصل است. شمال کشور معتدل و مرطوب و سرسبز و نسبتا خنک، جنوب کشور گرم و خشک و در برخی قسمت‌ها شرجی است. در هر دو قسمت شمال و جنوب دو دریایی با اکوسیستم و جانداران مختلفی دارند. در قسمت غرب سرد و کوهستانی و برفی و در قسمت شرقی گرمتر و خشکتر است.
هر فصل زیبایی خاص خود را دارد و یادآور و نماد یک سری از موضوعات پیش آمده در زندگی انسانها است که به حالت روحی انسانها نسبت داده می‌شوند.
فصل بهار در تمام کشورها نماد شکوفایی، زایش، از خواب بیدار شدن، شروع، جوانه زدن از ابتدا آغاز شدن و پیدایش است. درختانی که جان تازه می‌گیرند و برگهایشان سبز می‌شوند و شاخه‌هایی که جوانه می‌زنند. درختانی که میوه و شکوفه‌های خیره کننده‌ای می‌دهند. معروفترین آنها شکوفه‌های گیلاس هستند. گلهایی که غنچه می‌دهند و عطرشان فضا را پر می‌کند. هوایی بسیار دل‌پذیر و مطبوع نه گرم، نه سرد، روزهایی زیبا که تابش خورشید سوزاننده نیست و به زیبایی خود نمایی می‌کند. بارشها و رگبارهایی ناگهانی که گاهی باران و آفتاب با یکدیگر تداخل پیدا می‌کنند و رنگینکمان ایجاد می‌شود.
تابستان با گرمایی طاقت فرسا و آفتابی سوزان، با درختانی پر از میوه‌های خوش طعم تابستانی که برای یک عده دوست داشتنی و برای یک عده طاقت فرسا است. دمای هوایی که گاها بالای چهل درجه است و با تابش شدید آفتاب همراه است و گویی چون شلاقی از سد پوست بدن می‌گذرد و تا عمق جان نفوذ می کند.
پاییز هزار رنگ رویایی، پاییز برگ ریزان با هوایی مطبوع و باران‌های دل‌پذیرش خاطرات نهفته در اعماق ذهن را یاد آور می‌شود. قدم زدن در هوای پاییزی با یک دوست و همراه محشر است. برای عده اندکی افسردگی ایجاد و دل گیرشان می‌کند. اما عاشقان پاییز بسیار زیاد هستند. زیباترین و بلندترین شب سال در ایران در آخرین شب پاییز ماه یعنی آذر ماه، جلال و شکوه خاصی به آخرین ماه پاییز یعنی آذر ماه می‌بخشد. یلدایی پر از عشق و محبت که در کنار هم بودن را به ارمغان می‌آورد و جشنی با شکوه رقم می‌زند.
زمستان و سپیدی برفش، سرما و سوزی که تا مغز استخوان رخنه می‌کند. رد پاهایی که روی برف نشسته بر زمین به یادگار می‌مانند. سر خوردن و لیز خوردن، حال و هوای خاصی دارد. درست کردن آدمبرفی‌هایی که کوچک و بزرگ نمی‌شناسد و همه با شعف به ساختنش می‌پردازند. گلوله‌های برفی که سمت هم پرتاب می‌کنیم و قهقهه‌هایی که از ته دل می‌زنیم. فصلها زیبایی بخش زندگی هستند و زندگی هر انسانی نیز فارغ از فصلها طبیعت چهار فصل خود را دارند.
 
موضوع نویسنده

EMMA-

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع : ازادی و اسارت
حتم به یقین می‌توان گفت آزادی مهمترین بخش یک زندگی موجود زنده را تشکیل می‌دهد، که سلامت روح و روان آن را در بر می‌گیرد. گفتیم موجود زنده، حالا خواه انسان باشد خواه حیوان. در بند کشیدن یک موجود زنده برای او بسیار دردناک است. حیواناتی که گرفتار قفس‌های ساخته شده توسط انسان می‌شوند و یا در سیرکها به کار گرفته می‌شوند، اول مقاومت می‌کنند و بعد مجبورا برای لقمه‌ای غذا و آب به هر کاری تن در دهند. پرنده‌ای اسیر قفس که گویی پری برای پرواز ندارد.
اسارت برای انسانها تعابیر مختلفی دارد. مثل افرادی که در جنگ‌ها توسط یک کشور دیگر اسیر شده و بعضا به بدترین شکل با آنها برخورد می‌شود. حتی گاهی نظامی هم نیستند و مردمی غیر مسلح و غیر نظامی هستند که به اسارت در می‌آیند. با شنیدن کلمه اسارت اولین چیزی که به ذهن می‌رسد محبوس و زندانی شدن در یک سلول است. اما گاهی این اسارت می‌تواند در خانه فرد باشد. گاهی انسانها زندانی افکار خود می‌شوند و روحشان گرفتار زجر و آسیب می‌شود. منزوی می‌شوند. از همه دور می‌شوند یا بزهکار می‌شوند. عاصی می‌شوند و به همه لطمه می‌زنند.
هر انسانی خانه خود را امن‌ترین و بهترین مکان برای آسایش می‌داند، اما اگر بگویند حق ندارد پایش را از خانه خود بیرون بگذارد، حس اسارت را تجربه می‌کند. البته در دوران کرونا می‌شود گفت همه انسانها در جای جای مختلف دنیا این تجربه تلخ را پیدا کردند.
آزادی، شروع رشد و پیشرفت و بالندگی انسانهاست، زیرا انسان در محیط آزاد، افکاری باز و ذهنی خلاق و پویا پیدا می‌کند. می‌بیند، تجربه می‌کند، درس می‌گیرد، انتخاب می‌کند و راهکار پیدا می‌کند. شاید مهمترین عامل پیشرفت جوامع مدرن همین باشد.
آزادی در انتخاب سبک زندگی، انتخاب آینده‌ای دلخواه و همراه با حمایت‌های دولتها و حکومتها که سیر رشد را هر چه بیشتر هموار می‌کند. آزادی معقول و حساب شده، سلامت روان را به ارمغان می‌آورد و شکوفایی را به دنبال دارد. در حالی که اسارت باعث مسموم شدن اذهان می‌شود، قوای جسمی و عقلی انسان را تحلیل می‌برد.
با همه این اوصاف انسانهای فرهیخته‌ای نیز در سراسر دنیا بوده‌اند که در بند اسارت هم بیکار ننشسته‌اند و در سلول‌های محبوس شده دست نوشته‌های ارزشمندی از خود به جای گذاشته‌اند و با حداقل امکانات سعی کردند با ورزش سلامت جسم خود را حفظ کنند. به امید روزی که اسیری وجود نداشته باشد و همه آزاد و رها با هر عقیده و منشی که دارند در کنار هم زندگی مصالحت آمیز و برابری داشته باشد.
 
موضوع نویسنده

EMMA-

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع : زن و مرد
یکی از زیبایی‌های جهان هستی آفرینش جفت، جفت بودن آن است. که در بین گیاهان و حیوانات از آن با تعبیر نر و ماده و در انسانها، به عنوان زن و مرد یاد می‌شود.
دو قطب کاملا متفاوت که برای پیش برد تمام اهداف حیات، به هر دو نیاز یکسان وجود دارد، دو جنس مخالف که هر کدام ویژگی آفرینش خاص و منحصر به فرد خود را دارند. هر کدام دارای نقاط ضعف و قوت ویژه‌ای هستند. زن‌ها قوی در احساسات و عاطفه هستند و روحیه‌ای لطیف دارند. مردها بیشتر از قدرت منطق و محاسبات استفاده می‌کنند. زنها در شنیداری قوی‌تر هستند و مردها در دیداری. مردها صداهای زیر و کوتاه را به خوبی نمی‌شنوند و واکنش نشان نمی‌دهند مثل صدای گریه نوزاد. زنها به زبان بدن خوب واقف هستند، پس مردان باید هوشیار باشند که به زنها دروغ نگویند، چون به راحتی متوجه می‌شوند.
زنها، رنگها را با جزئیات می‌بینند و تشخیص می‌دهند. اما مردان نسبت به تشخیص رنگ‌ها پردازش خوبی ندارند و رنگها را با جزئیات تشخیص نمی‌دهند. مردان دوست دارند قدرتمند به چشم بیایند. مردان در مورد همه چیز کوتاه صحبت می‌کنند. زن دوست دارد در مورد همه چیز با جزئیات صحبت کند. مرد در آن واحد فقط می‌توانند روی یک کار تمرکز کنند. زنها در آن واحد روی چند کار تمرکز دارند.
مردها در یک لحظه فقط می‌توانند از یک نیم کره مغز خود استفاده کنند. زنها در یک لحظه قادر به استفاده از دو نیم کره مغز خود هستند، و این موضوع به خوبی در جامعه مشهود است. خانم‌های شاغل هم از پس کارهای مربوط به شغل خود و هم از پس کارهای خانه به راحتی بر می‌آیند. گاهی حتی مادر هستند و از چندین فرزند هم نگهداری می‌کنند به امورات تربیتی و شخصی فرزندان هم رسیدگی می‌کنند، این در حالی است که یک مرد از پس انجام این امور به راحتی بر نمی‌آید.
بارها شاهد این بوده‌اید اگر یک خانم و یک آقا هر دو یک بیماری مشترک داشته باشند، خانم‌ها در کنار بیماری با انجام امور روزانه کارهای خود هم کنار می‌آیند، این در حالی است که مردها حتی فراموش می‌کنند داروهای خود را به موقع بخورند و احساس ضعف و بیماری بیشتری دارند. مردها وقتی در چشمان طرف مقابل نگاه می‌کنند یعنی متوجه حرفهایی که می‌زنید، می‌شوند و می‌فهمند چه می‌گویید. اما زنها می‌توانند به هر نقطه‌ای نگاه کنند و کامل بفهمند چه می‌گویید.
زن و مرد پر از تضادهایی هستند که وقتی در کنار هم قرار می‌گیرند زیباترین تکامل‌ها را به تصویر می‌کشند و زیباترین تجلی عشق و احساس را در گیتی پهناور به نمایش می‌گذارند. با وجود تمام تضادها هر کدام نباشند کل دنیا لنگ خواهد ماند.
 
موضوع نویسنده

EMMA-

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع : گل و خار
همه ما دوست‌دار گل‌ها هستیم. کمتر کسی را سراغ دارم که عاشق زیبایی گل و عطر دل‌انگیز آن نباشد. چه گل‌هایی باعث ایجاد پیوند دو انسان با یکدیگر شدند و چه گل‌هایی که برای ابراز خوشحالی و علاقه به یکدیگر تقدیم شده‌اند.
گل‌ها موجودات عجیبی هستند، هم در غم و هم در شادی کنار ما می‌باشند. وجود آنها در مراسم غم هم چیزی از زیبایی آنها کم نمی‌کند. گل‌ها هدیه‌هایی نسبتاً ارزان قیمت ولی بسیار ارزشمندند. حس خوبی که با دیدن آنها به انسان‌ها دست می‌دهد با هیچ هدیه دیگری قابل قیاس نیست.
اما می‌دانید، موضوع در اینجاست که حتی گل هم با اینهمه زیبایی و کمالات، دارای خار است. ولی آنقدر خوبی‌هایش زیاد است که کسی به خارهای او توجهی نمی‌کند. حتی گاهی خار به دست ما فرو می‌رود، درد می‌گیرد اما ناراحت نمی‌شویم و با لبخندی بر لب باز هم به لطافت گلبرگ‌های آن توجه می‌کنیم.
همه می‌دانند که گل با آن زیبایی و خوشبویی در کنار خار است. اما باز هم از دیدن و گرفتن آن ذوق‌زده می‌شوند. شاید بتوان گفت که خار از معایب گل است. ولی این نظر ماست که با فرو رفتن خار در دستانمان، احساس درد می‌کنیم. اما برای گل، این خار محافظت‌کننده از او در برابر خطرات است.
خار زیبا نیست اما به خوبی از گل زیبا دفاع می‌کند. هرکسی حق چیدن گل را ندارد و این را کسی می‌داند که با مقاومت جانانه خارها مواجه شده باشد. پس هرکس زیبایی گل را می‌خواهد باید درد خارهای تیز و برنده آن هم به جان بخرد.
انسان‌ها هم همین‌گونه هستند. هیچ انسانی کامل نیست. هرکس دارای مجموعه‌ای از خصوصیات خوب و بد است. پس اگر کسی را دوست داریم، باید تمام جنبه‌های منفی اخلاقی او را نیز بپذیریم و هر بار که کارهای او ناراحتمان کرد، بدانیم ما هم مانند او دارای خصوصیات اخلاقی هستیم که شاید مورد پسند بقیه نباشد.
اگر دوست صمیمی ما روزی بر خلاف میل ما عمل کرد و در مقابل کاری که از او خواستیم، جواب منفی داد، نباید دلخور شویم، به این فکر کنیم که شاید این خارهای وجود اوست که قصد دارد از زیبایی‌های اخلاقی او محافظت کند.
من نظرم این است، زمانی که فرد مناسب و لایقی را برای دوستی یافتیم، باید تلاش کنیم به او هم مانند گل‌ها نگاه کنیم. در وجودشان به دنبال خوبی و خصوصیات مثبت اخلاقی بگردیم و آنقدر به آنها اهمیت دهیم که جنبه‌های منفی اخلاقشان برایمان اهمیتی نداشته باشد.
 
موضوع نویسنده

EMMA-

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع : مرگ و زندگی
وقتی کودکی به دنیا می آید، اولین نشانه های زنده بودن اش حرکت دادن اعضای بدن است. حرکت، یعنی زندگی. در مقابلِ زندگی چیزی به نام مرگ هست. در مرگ، همه ی حرکات متوقف می شود. چشمانی که می توانستند ببینند، دیگر نمی بینند. خنده ها، گریه ها و واکنش ها به مسایل پایان می گیرد.
زندگی، با غذا شروع می شود. با انتخاب ها و شیوه ی زیستن. با چگونه فکر کردن. اما وقتی مرگ فرا می رسد، همه ی رابطه های فیزیکی و نیازها قطع می شود. دیگر نیازی به غذا، انتخاب ها و شیوه ی زیستن وجود ندارد. مرگ فقط یک چهره دارد. آن هم نبودن در چرخه ی زندگی مادی است. زندگی این فرصت را به همه می دهد تا دیگران را دوست داشته باشند. برای آن ها فداکاری کنند؛ و از این دوست داشتن لذت ببرند. اما مرگ صفحه ی سفیدی است که فقط اسم خودش را روی آن نوشته.
زندگی، مثل جریان رودخانه است. گاهی پر خروش است و زمانی دیگر آرام. در هر حالی جریان دارد و این جریان باعث تولید خاطرات می شود. اما مرگ مثل آخرین نقطه، در پایانِ کتابِ زندگی است. با دوست داشتن زندگی نمی توان از مرگ گریخت. هم چنان که با دوست داشتن مرگ نمی توان زندگی را انکار کرد. با زندگی است که می شود فکر کرد و از حاصلِ افکار، چیزهایی به دیگران داد.
اما وقتی مرگ فرا می رسد، به جز خودش را به تو نمی دهد. با این حال مرگ و زندگی دارای شناسنامه هستند. همه ی مردم این دو مفهوم را می شناسند و می دانند بعد از مدتی کوتاه یا بلند، عاقبت باید تسلیم مرگ بشوند. مرگ و زندگی، سَرو ته یک کلاف هستند. آنهایی که این کلاف را به خوبی از هم باز کرده اند، مرگ برای شان آسان تر خواهد بود.زندگی و مرگ تقسیم عادلانه ی حیات انسان و پایان و پایان آن است. برای این که مفید زندگی کنیم، خوبی کردن به دیگران را فراموش نکنیم. یادمان باشد مرگ مثل زندگی در اطرف ما پرسه می زند.
 
موضوع نویسنده

EMMA-

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع : قلب و مغز
قلب و مغز کلیدی‌ترین اعضای بدن یک موجود زنده چه در انسان، چه در حیوان هستند. به طوریکه نبود یکی حکم مرگ موجودات زنده را امضا می‌کند.
دو عضو مهم، مکمل و متضاد که از دیرباز در مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند و گاهی سخت‌ترین و ناممکن‌ترین کار دنیا ایجاد توازن میان این دو است.
اصلا کار مغز دودوتا چهارتا کردن است و محاسبه سود و زیان.
تفکر است و سنجیدن تمام جوانب یک موضوع.
سرچشمه منطق است و استدلال آوری.
بالاترین قدرت انسان که تمام قوانین زندگی را تعیین می‌کند.
نرمش پذیر نیست. فکر می‌کند و ذهن را مشغول می‌کند.
مانند ضربدر قرمزی است که روی درهای ورودی به چشم می‌خورند و مانند تابلو ورود ممنوع عمل می‌کند.
مبارزه می‌کند، تا همه جوره مانع به خطا رفتن شود. اما آنچه باعث قدرت تصمیم‌گیری صحیح با مغز می‌شود، مطالعه و آموزش است که جهت دهنده خط‌های فکری است. اگر درست پرورش نیابد، متحجر می‌ماند و تصمیمات مخرب می‌گیرد. مثلا عامل وسوسه می‌شود برای ظلم و ستم و زور با قانون‌های خانمانسوز.
در مقابل مغز، قلب است، منشا عشق و محبت ، منبع عطوفت و نرمش.
در بعضی مواقع افسار احساسات و هیجانات انسان را در دست می‌گیرد و اهرم فشار می‌شود که تاییدش کنید و دنبالش بروید.
سود و زیان نمی شناسد.
شدیدا وابسطه به وجدان است.
در سخت ترین شرایط، شما را مجبور می‌کند، با دیدن شرایط سخت و ناگوار دیگران، به هر قیمتی شده از خود بگذرید و ناجی شوید.
در زمینه‌های احساسی مثل عشق، چشمهایتان را کور می‌کند و گوشهایتان را کر. نمی‌گذارد ندای مغزتان را بشنوید و نشانه‌های عاقلانه را ببینید.
در بعضی زمینه‌ها ایثار بی‌حد و وصف ایجاد می‌کند، مثل رابطه مادر و کودک، پدر و فرزند.
مثل مواجه شدن با لحظات خطر مثلا در زمانیکه همنوعی را در حال سوختن در آتش یا در حال غرق شدن در آب می‌بینید. سن و سال نمی‌‌شناسد، به دل آتش آب می‌زنید، برای کمک به دیگران.
محاسبه را کنار می‌گذارید و قسمت می‌کنید آنچه که دارید و در حد توانتان است با نیازمندان.
هر انسانی در طول حیات خود به کرات نبرد بین قلب و مغز را تجربه می‌کند. سرخورده و ناتوان و افسرده می‌شود، می‌ماند که چگونه خود را از آتش جنگ این دو بخش نجات دهد، گاهی موفق می‌شود و گاهی چنان گرفتار می‌ماند که روح و روانش بهم می‌ریزد و گاهی سالها و گاهی تا پایان عمر باید تاوان تصیماتی که بر اساس غلبه یکی از آنها بر خود می گیرد را پس دهد. خلاصه اینکه منطق و احساس، مکمل و متضاد هم هستند.
 
موضوع نویسنده

EMMA-

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع : حیوان و انسان
هستی و حیات تشکیل شده از موجودات زنده و گیاهان.
این دو گروه برای بقای حیات خود مجموعه نیازهایی دارند که بدون آنها حیات هم از بین می‌رود. همه چیز در کره خاکی مکمل هستند و حتی تضادهایی که با هم دارند مکمل چرخه حیات است.
انسان‌ها تنها گونه‌ای از موجودات زنده هستند که دارای منطق، تفکر، تعقل و قدرت سخن گفتن هستند. انسانها هم مانند حیوانات برای بقا نیازمند به تامین نیازهای اولیه خود هستند. اما تفاوت مابین این دو گونه موجود زنده در نحوه دستیابی به منابع نیازهایشان می‌باشد.
انسان‌ها به دلیل ذات والای انسانی و داشتن وجدان درونی در هر شرایطی، به همنوع خود فکر می‌کنند و در صورتی که دارای سلامت روانی باشند برای بقای خود و تامین احتیاجات خود به دیگر انسانها آسیب نمی‌رسانند. اما حیات و طبیعت وحش به گونه‌ای طراحی شده است که حیوانات، زنجیره‌وار برای بقای خود مجبور به نابودی گونه‌ای دیگر از موجودات می‌شوند.
درست است، این رفتار حیوانات از دید انسان‌ها، ددمنشی و وحشیگری به حساب می‌آید، اما در عمل اگر این رفتار حیوانات نباشد تعادل و توازن بقای موجودات در طبیعت بر هم می‌خورد.
انسان برای بقای خود به مجموعه‌ای عظیم از جانوران چه آبزی و چه خشکی‌زی نیاز دارد.
انسان برای زندگی، به محلی امن و حریم شخصی و خصوصی نیاز دارد. در محل زندگی خود تا حد امکان، امکانات رفاهی و فراتر از آن تجملاتی برای خود ایجاد می‌کند. نیازهای انسان روز به روز در حال گسترش است. با پیشرفت علم، تکنولوژی و مصرف گرایی هر چه بیشتر بشر امروز، دامنه تعریفات امکانات حیات، برای انسانها فرق عظیمی پیدا کرده است، اما حیوانات به خوراکی برای سیر شدن و آبی برای نوشیدن و محلی برای شب را به صبح رساندن قانع هستند.
انسان‌ها در هنگام بروز اختلافات با استفاده از منطق و دلیل آوری و تعامل به مناظره با یکدیگر می‌پردازند اما حیوانات فقط یک زبان بلد هستند و آن هم استفاده از قدرت و جنگ فیزیکی در برابر یکدیگر است!
انسانها برای در کنار هم بودن و توانستن ادامه حیات، مجبور به قانونمندی و اطاعت از حقوق حاکم بر هر کشوری هستند اما در بین حیوانات فقط یک قانون وجود دارد و آن هم قانون جنگل است!.
با همه اوصاف گاهی یک انسان برای رسیدن به مقاصدش چنان تنزل پیدا می‌کند و پست و حقیر می‌شود که حتی نمی‌توان او را با درنده‌ترین حیوان مقیاس گرفت و گاهی از درنده‌ترین حیوان، رفتاری پر از مهر دیده می‌شود که انسان پر مدعا را حیران رفعت خود می‌کند! و کلام آخر این که تضادها به حیات زیبایی خاص و پر معنایی می‌بخشند.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین