جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

انشاء انشا درمورد "دیوار‌های بیصدا"

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط NARIYA با نام انشا درمورد \"دیوار‌های بیصدا\" ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 222 بازدید, 1 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع انشا درمورد \"دیوار‌های بیصدا\"
نویسنده موضوع NARIYA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط NARIYA
موضوع نویسنده

NARIYA

سطح
3
 
◇سرپرست عمومی◇
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,726
5,833
مدال‌ها
5
انشا در مورد" دیوارهای بی‌صدا"
 
موضوع نویسنده

NARIYA

سطح
3
 
◇سرپرست عمومی◇
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,726
5,833
مدال‌ها
5
"دیوارهای بی‌صدا"

دیوارها همیشه اطرافم بوده‌اند، خاموش، اما حاضر و ناظرِ روزها و شب‌هایی که از آن‌ها گذشته‌ام. هیچ‌وقت سخنی نگفته‌اند، اما همیشه چیزی در سکوتشان بود که حس می‌کردم. بی‌آنکه شکایتی داشته باشند، فقط ایستاده‌اند. نظاره‌گر خنده‌ها، گریه‌ها، لحظه‌های وداع و لحظه‌های آغاز.
گاهی نگاهم روی ترک‌های دیوار خانه می‌لغزد. هر ترک انگار ردپای خاطره‌ای را در دل خود نگه داشته؛ لمس دست‌هایی که روزگاری این دیوار را بنا کردند، کودکانی که بر آن نقش رویاهایشان را کشیدند، آدم‌هایی که سر بر آن گذاشتند و در دل‌شان چیزی را مرور کردند.
در سکوت شب، وقتی تنها هستم، دیوارها بیشتر از هر زمان دیگری سخن می‌گویند. با تمام بی‌زبانی‌شان، صدای زندگی را در خود دارند. آیا این دیوارها زمزمه‌های آرامی را که در شب‌های بی‌خوابی با خود داشتم، به خاطر دارند؟ آیا هنوز در دل خود، خنده‌هایی را که روزگاری در این خانه پیچیده بود، نگه داشته‌اند؟
دیوارها رازدارند؛ نه شکایت می‌کنند، نه فراموش. نه لب به سخن می‌گشایند، نه خ*یانت می‌کنند. فقط می‌بینند، فقط می‌شنوند، فقط در خاطراتی که بر آن‌ها نقش بسته، فرو می‌روند.
و روزی که یکی از این دیوارها فرو بریزد، انگار بخشی از گذشته‌ام در گرد و غبار محو می‌شود. دیگر کسی از لحظه‌هایی که میانشان سپری شد، نخواهد گفت، دیگر دستی رویشان نخواهد لغزید، دیگر هیچ خاطره‌ای زنده نخواهد ماند.
دیوارها بی‌صدا هستند، اما هر ک.س که کمی سکوت کند، می‌تواند شنونده‌ی زمزمه‌ی عمر باشد؛ زمزمه‌ای که از میان سنگ‌ها، از میان آجرها، از میان تمام لحظه‌هایی که در سایه‌ی آن‌ها زیستم، به گوش می‌رسد.
 
بالا پایین