موضوع انشا: دل احساسی من
مدتی بود که، به این فکر میکردم و سئوالهایی توی قلک ذهنم بود که دل چیه؟
دل چیه که گاهی میگیرد که زندگی آدم تغییر میکند.
به اعماقش که میروم حال دلم عجیب میشه
با دل، آدم عاشق میشه گاهی آدم از زندگی خسته میشه
واسه فهمیدن معنای دل و عاشقی زندگیام را تحویل دادم.
دل چیست که با شکستن آن زندگی عوض میشود؟
دل چیست که چشمها مجبور میشوند پا به پاهاش بسوزند؟
سفر عشق یک سفر پر از غم است که با کوله باری از درد به این سفر میرود.
حال دلم گاهی آرام است گاهی توفانی
دل همانند یک موزیک آرام است گاه موزیک شاد و گاهی غمگین.
درد دریای بزرگی است و دل همانند ساحل است که در برابر دریا کوچک است.
دلهای ما پر از حرفهایی است که نمیتوانیم آنها را به زبان بیاوریم.
در دلهای ما پر از عشقهایی است که غرور نمیگذارد آنها را به زبان بیاوریم و اثبات کنیم.
دل میگیرد ولی چشمها تاوان پس میدهند.
چشم میبیند اما دل میشکند.
توی ذهن همهمون اینه که دل چیست؟
دل چیست که با گرفتن آن بغض میشکند؟
باران که میبارد خاطرات با عشق را به یاد میآورم و چشمهایم باید تاوان گناهانم، اشتباهاتم و دل شکستهام را پس بدهد.
نمیتوانم هیچوقت دل خود را به دریا بزنم و یه آدم بیخیال باشم
نمیتوانم همانند یک ناخدا دل را به دریا بزنم و سوار کشتی شوم و بگویم هرچه بادا باد؛ اما دریا چه دلی دارد
دل چیست؟ جواب قانع کنندهای برایش ندارم اما فکر میکنم دل مثل یک قلک است اما این قلک کوچک پر از درد است.
اما دل من؟ دل من به اعماقش که میروم پر از دردهایی است که تا به حال نتوانستم درمانشان کنم. دلم میشکند با سکوت بیشتر میشکند.
باران که میآید دلم میخواهد بروم جایی که فقط خودم باشم لحظهای زیر باران بایستم و فریاد بزنم و بگویم ای دل من؟ تو زود رنجی تو نازک نارنجی هستی با شکستن تو من غمگین میشوم من زندگی ام تغییر میکند
من در سی*ن*ه دلی دارم به بزرگی دریا در چشم اشک هایی دارم به اندازهی قطره های باران
که وقتی از چشمهایم میافتد همه جا را میشوید.
دلی دارم که سال هاست غمگینم کرده است
در دلم دردهایی دارم که تا لحظه ی مرگ هم جلوی چشم هایم است.
حال دلم مثل حال دل آسمان است که ستاره ندارد
اما در دلش عشق ماهی را دارد که هرچند کنارش نیست اما در دلش تا ابد است
دل من یک ماهی دارد که چه شب چه روز به یاد اوست و غمگین است.
هرگاه چشم هایم را میبندم و به ماهم فکر میکنم دلم آرام میگیرد.
هرگاه دلم میگیرد روی لب هایم خنده و توی چشمانم اشک است.
گاهی مجبور میشوم دل غمگینم را رها کنم
گاه به دل خود میگویم ای دل من آرام بگیر چون تو به سفر طولانی ای که نام او غم است رفته ای.
جز سوختن و ساختن راه دیگهای نداری
این غم تا ابد در درون تو خواهد ماند
حال دل من همانند قطاریه که بیمسافر است
حال دل من همانند جاده ای است که سال هاست کسی از آن رد نشده است.
از کودکی بیکس بودم و دلم خسته و آزرده بود.
گاهی با دل پر از غمخود به جایی میروم که با او خاطره داشتهام.
میان این همه غم و رنج و سختی مانده ام
نگاه ماهم میکنم من عاشق ماه خود هستم
ماهی که هر شب و روزم را در دل خود به عشق آن میگذرانم
روز ها من به فکر او هستم و شبها او به فکر من است
هرکس در آسمان خود یک ماه دارد
دل من پر از عشق ماهم است
دل با تمام غم و رنج و شکست مبارزه میکند
و خود را برنده اعلام میکند
ای دل من پس بجنگ که هرچه را که میخواهی بدست آوری حتی ماه توی آسمان شب تیرهات را