جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {اوهام بی فرجام} اثر •kiana.taheri کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط .Moon. با نام {اوهام بی فرجام} اثر •kiana.taheri کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 823 بازدید, 20 پاسخ و 34 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {اوهام بی فرجام} اثر •kiana.taheri کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع .Moon.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط .Moon.
موضوع نویسنده

.Moon.

سطح
0
 
- مدیر آزمایشی تالار زبان؛)
پرسنل مدیریت
مدیر تالار بیوگرافی
مدیر آزمایشی
ناظر تایید
Jun
2,015
8,557
مدال‌ها
2
ساعاتی را که با تو می‌گذراندم بهترین ساعات عمر من بود.
زندگی‌ام با رفتنت به آخر نرسید و هنوز در جریان است، اما با وهم تو هست که من روز‌هایم را می‌گذرانم.
روزهایی که هر ساعت‌اش من را به مرگ و دوری از تو نزدیک‌تر می‌کند.
 
موضوع نویسنده

.Moon.

سطح
0
 
- مدیر آزمایشی تالار زبان؛)
پرسنل مدیریت
مدیر تالار بیوگرافی
مدیر آزمایشی
ناظر تایید
Jun
2,015
8,557
مدال‌ها
2
**
چگونه ز یاد ببرم لبخند‌های دلنشینت را؟
لبخندهایی که من برای دوباره دیدنشان جان می‌دادم.
نمی‌دانم! نمی‌دانم این‌ سال‌ها را چگونه بدون دیدن لبخند تو گذرانده‌ام.
این سال‌ها فقط با وهم تو می‌گذشت و هرگز زندگی‌ نکردم.
بدون تو زندگی کردن برای من تمام شد و من تا روز مرگم را با وهم تو می‌گذرانم و لحظه‌ای از وهم تو غافل نمی‌شوم!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

.Moon.

سطح
0
 
- مدیر آزمایشی تالار زبان؛)
پرسنل مدیریت
مدیر تالار بیوگرافی
مدیر آزمایشی
ناظر تایید
Jun
2,015
8,557
مدال‌ها
2
***
یادگاری‌هایی که از تو برایم جا مانده را در آغوش می‌گیرم و برای نبودنت ساعت‌ها اشک می‌ریزم.
اشک‌هایی که سال‌هاست مهمان چشم‌هایم شده و ثانیه‌هایی بعد روی گونه‌هایم فرود می‌آیند.
امیدوارم که تو حالت خوب باشد و لبخند مهمان لب‌هایت شود و اگر در خیال کسی غرق شدی، لبخند مهمان چهره‌ی هم‌چون ماهت بشود و چشم‌هایت هم از شدت شوق برق زنند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

.Moon.

سطح
0
 
- مدیر آزمایشی تالار زبان؛)
پرسنل مدیریت
مدیر تالار بیوگرافی
مدیر آزمایشی
ناظر تایید
Jun
2,015
8,557
مدال‌ها
2
عذاب است برایم این دوری چند ساله و کمی به این دوری عادت کرده‌ام.
به ندیدن تو عادت کرده‌ام و همچنین به وهم تو، وهم چشمانت دست از سر من بر نمی‌دارد. انگار که سرنوشت من همین بود که تا آخرین ثانیه‌ مرگم وهم تو همراه من باشد! وهم چشمانت، لبخندهایت، موهایت و غیره که مرا رها نمی‌کند و کلمات عاجزند از نوشتن زیبایی‌های دگرت و من خسته از نوشتن!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

.Moon.

سطح
0
 
- مدیر آزمایشی تالار زبان؛)
پرسنل مدیریت
مدیر تالار بیوگرافی
مدیر آزمایشی
ناظر تایید
Jun
2,015
8,557
مدال‌ها
2
**
با لبخندی تلخ و چشمانی اشک‌آلود که دیدم را تار کرده است، به او که چند سانتی‌ام نشسته است و نگاهش به دور دست‌هاست نگاه می‌کنم.
باور کنم که توهم نزده‌ام و یا در خواب نیستم و حال او کنارم است؟
با چه جرعتی گفته بودم که او درمان من‌ِ بیمارِ مبتلا به عشق خودش نیست؟
 
موضوع نویسنده

.Moon.

سطح
0
 
- مدیر آزمایشی تالار زبان؛)
پرسنل مدیریت
مدیر تالار بیوگرافی
مدیر آزمایشی
ناظر تایید
Jun
2,015
8,557
مدال‌ها
2
اشک‌هایم آرام همچون مروارید از چشمانم جاری و روی گونه‌هایم فرود می‌آیند.
چشمانم را روی هم محکم می‌فشارم، باور نمی‌کنم که واقعیت است.
باز توهم زده‌ام!
وهم بودنش چرا رهایم نمی‌کند؟
دستم را روی سمت چپ سی*ن*ه‌ام می‌گذارم و با حس ضربان تند شده‌ی قلبم، اشک‌هایم از یکدیگر سبقت می‌گیرند و تا روی چانه‌ام روانه می‌شوند.
آرام باش! او سال‌هاست که دیگر نیست و حتی تورا به یاد نمی‌آورد.
 
موضوع نویسنده

.Moon.

سطح
0
 
- مدیر آزمایشی تالار زبان؛)
پرسنل مدیریت
مدیر تالار بیوگرافی
مدیر آزمایشی
ناظر تایید
Jun
2,015
8,557
مدال‌ها
2
***
همه می‌گویند فراموشت کنم! آخر چگونه؟ مگر می‌شود تو را از یاد ببرم و فراموشت کنم؟ نمی‌شود. به همان خدایی که همان روز اول گفتی می‌پرستی‌اش و می‌پرستمش نمی‌توانم و نمی‌شود جانان من.
ای‌کاش بفهمند که تورا نمی‌شود از یاد برد و فراموش کرد. هر بار که درباره تو سخن می‌گویند و می‌گویند باید فراموشت کنم وهم بودنت به سراغم می‌آید.
ولی حق من نبود، که سهمم از تو شود وهم بودنت.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

.Moon.

سطح
0
 
- مدیر آزمایشی تالار زبان؛)
پرسنل مدیریت
مدیر تالار بیوگرافی
مدیر آزمایشی
ناظر تایید
Jun
2,015
8,557
مدال‌ها
2
***
این چند سال در امید واهی به سر برده‌ام!
امید برگشتنت.
تو باز نمی‌گردی و مغز این را فهمیده و پذیرفته است، ولی مگر می‌شود به این قلب عاشق فهماند که تو باز نمی‌گردی.
باز نمی‌گردی و وهم بودنت چه دلپذیر است.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

.Moon.

سطح
0
 
- مدیر آزمایشی تالار زبان؛)
پرسنل مدیریت
مدیر تالار بیوگرافی
مدیر آزمایشی
ناظر تایید
Jun
2,015
8,557
مدال‌ها
2
***
هق‌هق‌هایم سر به فلک کشیده است از فراق تو.
تا کی باید در این وهم ماند و دم نزد و هیچ نگفت؟
تا کی باید در این وهم بمانم و تاب آورم؟
به این دل واله و عاشق مگر می‌شود فهماند که تو دیگر نیستی؟ هر بار با خود می‌گویم نیستی، وهم بودنت به سراغم می‌آید. وهم اینکه در کنار تو نشسته‌ام و با ذوق و شوق عظیمی خاطره‌ای را برای تو بازگو می‌کنم!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

.Moon.

سطح
0
 
- مدیر آزمایشی تالار زبان؛)
پرسنل مدیریت
مدیر تالار بیوگرافی
مدیر آزمایشی
ناظر تایید
Jun
2,015
8,557
مدال‌ها
2
***
به چهره‌ی زرد و رنگ پریده درون آینه زل میزنم. خنده‌دار است این حال زارم!
با خود زمزمه می‌کنم که زنده ماندنم دیگر بس است. نفس کشیدن هم دیگر بس است. به چشم‌های بی‌فروغم خیره می‌شوم بار دگر، با خود می‌اندیشم که چقدر ناخوشایند است که پایان من اینطور است و همچنین چقدر بد است که برای بار آخر او را ندیده‌ام و فقط به عکس قدیمی‌اش نگاه کردم.
پایان غم‌انگیزی است. این قصه غم‌انگیز و تلخ، قصه‌ای نبود که در کودکی خیال‌بافی‌اش را می‌کردم و همیشه می‌گفتم من بهترین و خوش‌ترین پایان را دارم.
زیباروی من، پایان من همچون قهوه‌ای که همیشه می‌نوشیدی تلخ بود.
یادت هست که *تیکال صدایت می‌کردم؟ حالا پس از سال‌ها این کلمه را برای آخرین بار به زبان آورده‌ام. تیکالِ من پس از مرگم برای بار آخر به دیدنم بیا و ببین که پایان تعشق یک‌طرفه‌ی من مرگ بود.
••
تیکال: مخفف کلمه‌های لری «تیه و کال».
«تِیَه‌» به معنی چشم و «کال» به معنی قهوه‌ای.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین