جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

همگانی اَشعار شاعران مورد‌ علاقه‌ات..

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط Kiana' با نام اَشعار شاعران مورد‌ علاقه‌ات.. ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 7,756 بازدید, 247 پاسخ و 7 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع اَشعار شاعران مورد‌ علاقه‌ات..
نویسنده موضوع Kiana'
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط MAHVIN*

آراد

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
715
9,909
مدال‌ها
2
نزنید سنگ به گنجشک
پر گنجشک قشنگ است
پر پروانه ببوسید
پر پروانه قشنگ است
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
 

ریحانا۲۰

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
520
4,752
مدال‌ها
2
خداوندا توئی دانای عالم

ز عالم برتری و از جان عالم
 

ریحانا۲۰

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
520
4,752
مدال‌ها
2
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش

بر در دل روز و شب منتظر یار باش

دلبر تو دایماً بر در دل حاضر است

رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش

دیده ی جان روی او تا بنبیند عیان

در طلب روی او روی به دیوار باش

ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس

پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش

نیست ک.س آگه که یار کی بنماید جمال

لیک تو باری به نقد ساخته ی کار باش

در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن

تو به یکی زنده ای از همه بیزار باش

گر دل و جان تو را در بقا آرزوست

دم مزن و در فنا همدم عطار باش
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: MAHVIN*

ریحانا۲۰

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
520
4,752
مدال‌ها
2
دردهای من

جامه نیستند

تا ز تن درآورم

چامه و چکامه نیستند

تا به رشته‌ سخن درآورم

نعره نیستند

تا ز نای جان برآورم

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است

دردهای من

گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست

درد مردم زمانه است
 
  • گل
واکنش‌ها[ی پسندها]: MAHVIN*

MAHVIN*

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
319
4,117
مدال‌ها
2
مولانا

زهی عشق، زهی عشق، که ماراست خدایا
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا

چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا

چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید

چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا

زهی ماه زهی ماه زهی باده همراه

که جان را و جهان را بیاراست خدایا

زهی شور زهی شور که انگیخته عالم

زهی کار زهی بار که آن جاست خدایا

فروریخت فروریخت شهنشاه سواران

زهی گرد زهی گرد که برخاست خدایا

فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم

ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایا

ز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگرگون

دگربار دگربار چه سوداست خدایا

نه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییم

چه بندست چه زنجیر که برپاست خدایا

چه نقشیست چه نقشیست در این تابه دل‌ها

غریبست غریبست ز بالاست خدایا

خموشید خموشید که تا فاش نگردید

که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا
 

MAHVIN*

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
319
4,117
مدال‌ها
2
مرده بدم، زنده شدم، گریه بدم، خنده شدم
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا

زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم

گفت که دیوانه نه‌ای لایق این خانه نه‌ای

رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم

گفت که سرمست نه‌ای رو که از این دست نه‌ای

رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

گفت که تو کشته نه‌ای در طرب آغشته نه‌ای

پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم
 
آخرین ویرایش:

اوین

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
92
1,909
مدال‌ها
2
ای یار قمرسیما ای مطرب شکرخا

آواز تو جان افزا تا روز مشین از پا

سودی همگی سودی، بر جمله برافزودی

تا بود چنین بودی تا روز مشین از پا

صد شهر خبر رفته کای مردم آشفته !

بیدار شد آن خفته تا روز مشین از پا

بیدار شد آن فتنه کاو چون بزند طعنه

در کوه کند رخنه تا روز مشین از پا

در خانه چنین جمعی در جمع چنین شمعی

دارم ز تو من طمعی تا روز مشین از پا
 

MAHVIN*

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
319
4,117
مدال‌ها
2
گفتمش
شیرین ترین آواز چیست ؟
چشم غمگینش به رویم خیره ماند
قطره قطره اشکش از مژگان چکید
لرزه
افتادش به گیسوی بلند
زیر لب غمناک خواند
ناله زنجیرها بر دست من
گفتمش
آنگه که از هم بگسلند
خنده تلخی به لب آورد و گفت
آرزویی دلکش است اما دریغ
بخت شورم ره برین امید بست
و آن طلایی زورق خورشید را
صخره های ساحل مغرب شکست
من بخود لرزیدم
از دردی که تلخ
در دل من با دل او می گریست
گفتمش
بنگر د راین دریای کور
چشم هر اختر چراغ زورقی ست
سر به سوی آسمان برداشت

هوشنگ ابتهاج
 
بالا پایین