جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [اژدهای طلایی] اثر «یاس و آیناز و درسا کاربران انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط DELVAN. با نام [اژدهای طلایی] اثر «یاس و آیناز و درسا کاربران انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 636 بازدید, 7 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [اژدهای طلایی] اثر «یاس و آیناز و درسا کاربران انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع DELVAN.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط NIRI

از نظر شما سطح رمان چیست؟

  • خوب

    رای: 0 0.0%
  • ضعیف

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    5
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

DELVAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
4,118
24,758
مدال‌ها
6
نام رمان: اژدهای طلایی
نویسندگان: آیناز و یاس و درسا
ژانر: معمایی، جنایی، مافیایی، پلیسی
عضو گپ نظارت: S.O.V(5)
خلاصه:
همیشه غذا برای ما عطر و بوی لذیذ بودن و خوشی را داشته است؛ اما خوراک رستوران اژدهای طلایی بویی جز عطر تلخ خون و مرگ نمی‌دهد. گویا سرخی دیوارهای رستوران به دلیل رنگ اژدها نیست و خون جنایت‌ بارانه مقتولان این ظاهر را پدید آورده است؛ اما اطمینان از کجا حاصل گردیده که ماهیت اژدهای طلایی آتش‌وار و بدنگون است؟ آیا این عطر و بوی سرشت طمع‌کار انسانی نیست که این آشوب و هیاهو را پدید آورده است؟ همگان در ظن و گمان هستند؛ اما کسی نمی‌داند کدام لایق اعتماد است، انسان طماع یا اژدهای خشمگین... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

سلین

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Aug
3,253
8,648
مدال‌ها
6
پست تایید.png

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوشآمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در را*بطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید
پرسش و پاسخ تایپ رمان

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.
درخواست جلد

میتوانید برای پیشرفت قلم خود بدون محدودیت پارت درخواست منتقد همراه دهید.
درخواست منتقد همراه

پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.
درخواست نقد شورا

و اگر درخواست تگ داشتید، میتوانید به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
درخواست تگ

و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
اعلام پایان رمان

با تشکر از همراهی شما
| کادر مدیریت انجمن رمان بوک|
 
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
7,432
29,259
مدال‌ها
15
مقدمه: عطر تند تعفن و طمع فضا را فرا گرفته است! رمز و رازها در قفل درب رستوران نهفته‌اند و حتی سس سرخ رنگ کچاپ بوی خون و قتل می‌دهد. همگان بوی ترس و هراس را می‌شنوند؛ اما نمی‌دانند جیغ‌های خرگوش ترسیده‌ای که شکار روباه‌های مکار شده است از کجا می‌آید. گریه‌ها، خنده‌ها و جیغ‌های جنون‌آمیز با عطر مرگ و کشتار مخلوط شده و در تمام خیابان‌ها می‌پیچد، اما کسی نمی‌داند این خوراک سرشار از کشتار، بی‌رحمی، ترس و هراس را چه کسی پخته است.
 
موضوع نویسنده

DELVAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
4,118
24,758
مدال‌ها
6
همان‌طور که شیرینی‌های زنجبیلی را از فر درمی‌آورد تا با نوه‌اش تناول کنند؛ درب قهوه‌ای رنگ ورودی خانه را باز می‌گذارد تا کمی هوای تازه وارد خانه شود. مجدداً به سوی آشپزخانه می‌رود تا کلوچه‌های آدمک‌ شکل را در سینی نقره‌ای محبوبش بچیند و به بالکن ببرد؛ اما ناگهان بوی عجیب و بدی از سوی راهروی ساختمان توجه‌اش را جلب می‌کند‌. درحالی که رشته‌ای از زلف‌های پنج سانتی و سپیدش را دور انگشت چروکش می‌چرخاند، بو را دنبال می‌کند تا به در آهنی رنگ و داغانی می‌رسد. در واحد پنجاه و هشت ساختمان که هیچ‌ صاحب آن را نمی‌شناسد. هنوز کمی به آن در نزدیک نشده که بویی غیر قابل توصیف در مشامش می‌پیچد؛ صورتش را به حالت چندش بر می‌گرداند و پوست سفیدش جمع می‌شود. ناگهان توجه‌اش به نیمه باز بودن در جلب می‌شود؛ سینی شیرینی را در دستش جا به جا کرده و با دست آزاد خود جلوی بینی‌اش را می‌گیرد، در را به آرامی می‌زند:
- کسی هست؟
در را به آرامی هل می‌دهد و شاهد گشوده شدنش همراه با صدای قیژمانندی می‌شود؛ که با صحنه‌ای فجیع مواجه می‌شود و جیغ بلندی می‌کشد. ترس در چشمان عسلی و پف‌کرده‌اش جولان می‌دهد. درحالی که از هیجان و تپش قلب بالایش عقب عقب می‌رود؛ با لکنت بسیاری جیغ می‌زند:
- ک... کمک! کم... کمک کنید! خوا.. خواه... خواهش می‌کنم!
***
صدای بوق‌ مانند آژیرهای ماشین پلیس در هوا می‌پیچد و نور آبی و قرمز آن‌ها روی دیوار کرم رنگ خیابان می‌تابد. درمیان هیاهوی مردم و هجوم ماموران پلیس تابلو و ساختمان بزرگ اژدهای طلایی خودنمایی می‌کند و آقای گیتس، مدیر رستوران کمی آن طرف‌تر درحال پاسخ‌گویی به خبرنگاران است. سوالات عجیب آن‌ها درباره مسموم شدن دختر مرموز ساختمان نزدیک رستوران، او را شگفت زده می‌کند؛ اما ظاهر خونسرد خود را به‌طور نمایشی نگه می‌دارد و با دقت بیشتری به حرف‌ آن‌ها گوش فرا می‌دهد. یک خبرنگار زن جوان، درحالی که رشته‌ای از گیسوان شکلاتی‌اش را دور انگشتش می‌پیچاند کمی به آقای گیتس که به دیوارهای قرمز رنگ رستورانش چسبیده است نزدیک می‌شود و با آوای خوش‌نوا و اخبارگونه‌اش صدمین سوال را میان همهمه‌ مردم می‌پرسد:
- آقای گیتس به نظر شما قتل پیش آمده ارتباطی به رستوران داره؟ آیا اتهام‌های وارد شده درست هست و پرسنل دستی در این کار داشتن؟
با این سخن میکروفون قرمز رنگش را به سمت او می‌گیرد و منتظر پاسخی جنجالی می‌ماند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
7,432
29,259
مدال‌ها
15
آقای گیتس همان‌طور که از هجوم سیل خبرنگاران به سمتش ناچارا بیش‌تر به دیوارهای تازه‌ رنگ‌ شده‌ی رستوران می‌چسبد و کت‌ و شلوار سرمه‌ای خوش‌ دوختش مانند همیشه کثیف می‌شود؛ دهانش را که گویا به دلیل بوی بدش در آن کیک کلم پخته‌اند را باز می‌کند و با اضطراب خاصی در چشمان مشکی و درشتش آخرین پاسخ را در رابطه با سوالات خبرنگارها می‌دهد:
- به شما و مردم اطمینان می‌دم این قضیه هیچ ارتباطی به رستوران نداره و توطئه‌ای از سوی رقیبان کاری ما هست که می‌خوان شهرت رستوران رو زیر سوال ببرن؛ اما نگران نباشین به زودی همه‌چیز معلوم می‌شه... .
خبرنگاران از این‌که جواب جنجال‌آمیزی دریافت نکردند کمی ناامید می‌شوند؛ اما دست از تلاش برای یافتن خبری داغ و ویژه نمی‌کشند. خبرنگاری که چند ماهی از آغاز کارش نگذشته است؛ خود را به آقای گیتس نزدیک می‌کند و سوال ناشیانه‌ای می‌پرسد:
- اما‌ توی خونه‌ی مقتول فقط منوهای رستوران اژدهای طلایی بوده، به نظر شما رقیب‌ها چه‌طور هم‌چین کاری رو انجام دادن؟
آقای گیتس درحالی که با این سوال بیشتر از ادامه‌ی مصاحبه می‌ترسد؛ ناگهان توسط یک بازرس پلیس زن نجات داده می‌شود، البته باتوجه به این‌که پلیس‌ها جز بازجویی کار دیگری با او ندارند نمی‌توان نام این عمل را نجات بگذارد و خوب می‌داند سوالات بازپرس‌ سرسام‌آورتر خواهد بود:
- آقای گیتس متاسفم اما شما هم باید برای توضیحاتی همراه ما بیاین.
آقای گیتس درحالی که با این سخن او هراس همانند سیر و سرکه در دلش می‌جوشد و دستی به سر تاسش می‌کشد؛ با لب گزیدن و ناچاری سری تکان می‌دهد و همراه با آن‌ها به سمت یکی از ماشین پلیس‌ها می‌رود. پس از سوار شدن و او و حرکت ماشین، پانزده ماشین دیگر که حامل مامورین پلیس، همسایه‌‌ها و باقی پرسنل رستوران بودند؛ آژیرکشان به سوی کلانتری راه افتادند. آقای گیتس درحالی که از اضطراب بالا خیس عرق شده و شلوار مشکی شیکش به بدنش چسبیده است و مدام پوست لب‌های خود را می‌جود؛ شیشه‌ی دودی ماشین را پایین می‌کشد تا کمی هوا بخورد‌. خوشبختانه کلانتری به رستوران نزدیک است و پنج دقیقه‌ای طول نمی‌کشد که به آن‌جا می‌رسند. پلیس‌ها پس از پارک ماشین پیاده می‌شوند و یکی از آن‌ها در را برای آقای گیتس باز کرده و او را به سمت کلانتری راهنمایی می‌کند‌. سرانجام با بالا رفتن از چند پله سفید رنگ و گشتن در راهروها به انتهای راهرو و اتاق بازجویی می‌رسند. افسر پلیس درحالی که چشمان عسلی‌اش را از آقای گیتس برنمی‌دارد با مشتش تقه‌ای بر درب سفید اتاق بازجویی می‌زند و آوای خشک و بی‌روح بازپرسی زن در گوش آن‌ها می‌پیچد:
- بفرمایید.
 
آخرین ویرایش:
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
7,432
29,259
مدال‌ها
15
افسر پلیس در را باز می‌کند و درحالی که همانند کوآلا به بازوی آقای گیتس چسبیده است و آستین کت سرمه‌ای‌اش را می‌کشد؛ او را دخل اتاق می‌آورد و با نگاهی به بازپرس پرونده، تیلور ویلیامز و دستیار تازه‌کارش سارا که مکالمه‌های بازجویی را ضبط می‌کند؛ گلویش را صاف می‌کند و می‌گوید:
- سلام اولین نفر رو برای بازجویی پرونده قتل ناتالی وینسلت آوردم، آقای گیتس مدیر رستوران اژدهای طلایی‌.
این را که می‌گوید، تیلور سرش را به نشانه تاکید تکان می‌دهد و به افسر اشاره می‌کند که بیرون برود. سپس با اشاره‌ای به سارا که دستگاه دروغ‌سنج و ضبط را راه بیندازد؛ اشاره‌ای به صندلی مشکی روبه‌روی میز چوبی_شیشه‌ای‌اش می‌کند و با آرامش خاصی در آوای بمش لب می‌زند:
- لطفاً بشینید آقای گیتس!
گیتس با لرزش و یخ‌زندگی خاصی در دست و پایش آرام روی صندلی کوچکش می‌نشیند. سارا نگاهی منزجر به مرد زشت رو به رویش می‌اندازد و دستگاه ضبط و دروغ‌سنج را روشن کرده و سیم‌های مشکی رنگ و درهم‌رفته‌ی آن را به دست آقای گیتس وصل می‌کند. تیلور رشته‌ای از گیسوان فندقی‌اش را پشت گوش‌های کوچکش می‌دهد و اولین سوال را می‌پرسد:
- سفارشات غذایی که ناتالی ویلنست از رستوران می‌خواسته رو چه کسی تحویل می‌داده؟
با این سخن او، سارا تیله‌های زیتونی‌اش را با کنجکاوی به گیتس می‌دوزد. آقای گیتس دستان لرزانش را روی میز می‌گذارد، گلویش از استرس خشک شده است و می‌خواهد هر چه زودتر به این شایعات پایان دهد. درحالی که با دست آزادش شقیقه‌هایش را می‌مالد؛ با لحنی محزون اما محکم می‌گوید:
- آقای شان کوو تحویل دهنده سفارش‌ها هستند.
تیلور نگاهی به سارا می‌اندازد و با تایید او مبنی بر صداقت گیتس، درحالی که انگشتان سفید و تپلش را در هم قفل می‌کند؛ پرسش‌های لیست بازجویی را بررسی می‌کند‌ و سوال دوم را با لحنی جدی و سرد می‌پرسد:
- تا به حال سفارشات زیادی توسط ناتالی وینسلت از شما خواسته شده که مشکوک باشن؟!
آقای گیتس هنگامی که نام و فامیلی ناتالی را از زبان تیلور می‌شنود، ناگهان یادش می‌آید آنا یکی از آشپزهای رستوران، یک بار به او گفته بود ناتالی از مشتریان پروپاوقرص رستوران‌شان است؛ اما نمی‌داند چرا او هیچ‌وقت غذاهای لذیذ رستوران را امتحان نمی‌کند و همیشه مقدار زیادی غذای خام و عجیب و غریب سفارش می‌دهد. با به یاد آوردن این حرف‌ها گویا چیزهای زیاد و مفیدی به خاطرش رسیده باشد، دهانش را با هیجان باز می‌کند و با لحنی که رگه‌هایی از شادی دارد می‌گوید:
- یه بار یکی از آشپزها گفت که اون هر روز مقدار زیادی غذای عجیب‌ و غریب و نپخته سفارش می‌ده، فکر کنم این بتونه کمک‌تون کنه.
 
موضوع نویسنده

DELVAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
4,118
24,758
مدال‌ها
6
با این جملات او ابروان قهوه‌ای تیلور بالا می‌پرد؛ سارا چشمان زیتونی کنجکاوش را به دستگاه دروغ‌سنج می‌دوزد و با دیدن صحت سخن گیتس به تیلور تایید می‌دهد. تیلور درحالی که نمی‌تواند برق حیرتش از سفارش‌های عجیب ناتالی را در چشمان قهوه‌ای‌اش پنهان کند و گویا متوجه شده مسئله از چیزی که فکر می‌کند پیچیده‌تر است؛ با کلافگی دستی در میان گیسوان فندقی‌اش می‌کشد و با توجه به گفته‌های گیتس، سومین سوال را با صدای بم و جدی‌اش می‌پرسد:
- هیچ‌وقت ازش دلیل این سفارش‌های عجیب و غریب رو نپرسیدین؟ هر روز این کار رو انجام می‌داد؟
گیتس با این سخن او کمی فکر می‌کند و دستی به چانه‌ی تیزش می‌کشد؛ اما یادش نمی‌آید از مشتری‌ای به خاطر سفارش‌هایش سوال پرسیده باشند. درحالی که بازدمش را عمیق بیرون می‌دهد با نگاهی در چشمان تیلور توضیح می‌دهد:
- هشت ماهی می‌شه که این دختر این سفارشات رو ثبت می‌کنه و هر روز ظهر حوالی ساعت دو این سفارش‌ها رو می‌داد. خوب خیلی دلایل برای این موضوع وجود داشت و لازم نبود ازش بپرسیم... .
با گفتن این جملات انگار که چیز تازه‌ای به یاد آورده باشد با خوشنودی و رضایت خاصی در تیله‌های مشکی‌اش بشکنی در هوا می‌زند و با چاشنی هیجان خاصی در آوای بم و نخراشیده‌اش می‌گوید:
- البته یک ماهی می‌شد که غذایی سفارش نمی‌داد و سرآشپز به شوخی می‌گفت نگرانش شده، ظاهرا با آخرین سفارشش مسموم شده بود... .
این‌ها را که می‌گوید، تیلور بدون این‌که منتظر شنیدن پاسخ صداقت سوالات از دروغ‌سنج باشد؛ می‌فهمد که این مرد درحال افشای حقیقت است و بدون هیچ مقدمه‌ای حرف او را پاسخی عجیب و لحن سرد و قاطعی قطع می‌کند:
- بسیار خوب آقای گیتس شما می‌تونین برین، اما پرسنل برای بازجویی می‌مونن و رستوران تا اطلاع ثانوی بسته می‌شه. با این حال تا بسته شدن پرونده شما هم تحت نظر هستین.
گیتس دستش را به حالت اعتراض برای بسته شدن رستورانش بالا می‌برد؛ اما پس از چند لحظه پشیمان دست خورد را پایین می‌کشد؛ بحث کردن کار شایسته‌ای در این موقعیت نیست. شاید دو یا سه هفته‌ای رستوران بسته بماند؛ اما بهتر از آن است که شهرت رستوران زیر سوال برود یا آن را خراب کنند. درحالی که بسیار از شرایط پیش‌آمده که هیچ گناهی در آن ندارد ناراحت است؛ با سری پایین افتاده به سوی در سفید رنگ اتاق می‌رود و با کشیدن دستگیره نقره‌ای آن از اتاق بیرون می‌رود. پس از خارج شدن گیتس سارا با تیله‌های زیتونی‌اش نگاهی تردیدآمیز به تیلور می‌اندازد و با گشودن لب‌های زرشکی‌اش حیرت‌زده می‌پرسد:
- چرا گذاشتی بره؟! سوال‌های بازجویی که هنوز تموم نشده بود!
 

NIRI

سطح
7
 
خانمِ نیری.
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,023
26,555
مدال‌ها
12
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.

[..کادر مدیریت بخش کتاب..]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین