عنوان: این حنجره دیگر نمیخوانَد
نویسنده: رز(zahra)
ژانر: روانشناختی،معمایی
گپ نظارت (3) S.O.W
خلاصه: دختری بینام و گذشته، در خانهای کهنه و پردهپوش پناه گرفتهاست؛ خانهای که صداها در آن زندهاند و دیوارها حافظه دارند. با کشف آینهای که انعکاسی ناآشنا نشان میدهد و یادداشتهایی که از زنی گمشده و صدایی ممنوعه خبر میدهند، آرامش شکنندهاش فرو میریزد. خوابها، شباهت چشمان پیرمردِ محتضر و زمزمههای خدمه، همه به هویتی پنهان اشاره دارند. او باید بفهمد که چه کسی است، چرا نباید بخواند، و چه رازی پشت سکوت خانه پنهان شده؛ پیش از آنکه خودش، همان صدا شود.
مقدمه:
نه باران دلیل پوسیدگی این عمارت بود، نه خاک. چه دیوارها را شکاف داده و درها را به ناله انداختند، صدایی بود که شبها میپیچید. صدایی خفه، مثل صدایی که از ته گلو نیامده باشد، بلکه از میان زمین بیرون زده باشد. من با گذشتهای گنگ به این خانه آمدم، اما خیلی زود فهمیدم تنها من نیستم که ناشناختهام. این خانه، این پیرمرد، این سایهها... همهچیز، چیز دیگریست!
نویسنده: رز(zahra)
ژانر: روانشناختی،معمایی
گپ نظارت (3) S.O.W
خلاصه: دختری بینام و گذشته، در خانهای کهنه و پردهپوش پناه گرفتهاست؛ خانهای که صداها در آن زندهاند و دیوارها حافظه دارند. با کشف آینهای که انعکاسی ناآشنا نشان میدهد و یادداشتهایی که از زنی گمشده و صدایی ممنوعه خبر میدهند، آرامش شکنندهاش فرو میریزد. خوابها، شباهت چشمان پیرمردِ محتضر و زمزمههای خدمه، همه به هویتی پنهان اشاره دارند. او باید بفهمد که چه کسی است، چرا نباید بخواند، و چه رازی پشت سکوت خانه پنهان شده؛ پیش از آنکه خودش، همان صدا شود.
مقدمه:
نه باران دلیل پوسیدگی این عمارت بود، نه خاک. چه دیوارها را شکاف داده و درها را به ناله انداختند، صدایی بود که شبها میپیچید. صدایی خفه، مثل صدایی که از ته گلو نیامده باشد، بلکه از میان زمین بیرون زده باشد. من با گذشتهای گنگ به این خانه آمدم، اما خیلی زود فهمیدم تنها من نیستم که ناشناختهام. این خانه، این پیرمرد، این سایهها... همهچیز، چیز دیگریست!
آخرین ویرایش: