اعوذ بالله منالشیطانالرجیم
بسماللهالرحمن الرحیم
اینحانب سیده بهار حسینی میخواد واستون شمال رفتن کارکترای رمان رو تحلیل کنه
قسمتی از متن فوقالعادهی رمان که خیلی هم گشنگ و جذابه😍
همهمون دور امیراصغر جمع شده بودیم.دستی به موهای یکدست مشکیش کشید و همونطور که خیارش رو قرچقرچ میجوید گفت:
- نظرتون چیه واسه تعطیلات نوروزی بریم شمال؟
همه باهم گفتیم:
- عالیه!
انصافاً بهقول این داوشمون
@F_PARDIS♪ مگه بقیه شهر و استانهای ایران آباد رو ازتون گرفتیم؟؟؟🙄🤕
ولی خوبی.هایی هم دارههااا
مثلا واسه منی که شمال نرفتم خودش یه گردش کامل بود😎
سوار تله کابین شدم، رفتم دریا... حتی به جواهر ده هم رفتیم و صفااا کردم با بروبچ...
من و امیر اصغر با فراری مشکی امیر جون رفتیم بقیه هم هرکی با ماشینهای خودشون.
از اصغر تا حد مرگ متنفر بودم ولی خدای این فراری خوشگل موشگلش رو دوست داشتم ☆_☆
یعنی خاک تو سر خودت و اون امیر اصغرت کنم😒🙌
پن: این🙌🏻 خاک تو سرت" بود و بزن قدش نمیباشد لطفا اشتباه فکر نکنین گرچند بنده به منظور "خاک تو سرت🙌😒 از این واکنش استفاده میکنم (:
جاده چالوس رو کلاً خواب بودم وقتی بیدار شدم امیر اصغر با اخم گفت:
- تعارف نکن هنوز بخواب.
با تعجب نگاهش کردم که گفت:
- اصلاً همراه خوبی واسم نبودی دریا، داشت خوابم میبرد.
بغض کردم و چونم لرزید...
یعنی خاک تو... باغچه/:
آقا چجوری شما هی بغض میکنین و اشکتون دم مشکتونه؟
فانوساً؛ ناموساً؛ انصافاً... من هرچی هم از دستم نیشگون بگیرم اشکم در نمیاد مگه اینکه پرهام داداش گلم بم بگه "تیر برق" ...
زرافه بودن با تموم بدیهای که داره خوبیایی هم داره/:👁👃👁
حالا اینو ولش آقا بازم گریم نمیگیرهها😒🙄💔
حالا بعد تشو ملاقه🥢🍴🏺🍼 کشیدن و دو ساعت ادای ژنرال هموسو در آوردن بابام دعوامون میکنه و موبایل هردوتامونو میگیره... بعدش عدس پلو بیار و کره مربا بار کن😕🤕
متاسفانه ایموجی ملاقه و تشتهای مامانمو نداشتم/:
نتونستم طاقت بیارم و قطره اشک سمجی از گوشه چشمم چیکد و از ویلا زدم بیرون.
خاک تو سر خودت و اون اشک سمجت/:
خدایی هعی اشکای شما رو بخوایم حستب کنیم یا سمجند/:
یا سر میخورن.
یا وقتی دوستت بت میگه
پانتهآ جون؟ یکم میری اونورتر؟
بغضتون میگیره؛_؛ ب قول مامانم چشم که نیستن، تانکر آبن/:
والا دختر هم انقد ننر و لوس؟
خدایی اون امیر اصغر بدبخت چجوری باهاتکنار میاد؟
از شانس خوبمون هم ویلا نزدیک ساحل بود. خودم رو به آب سپردم و کلهی خوش تراشم رو زیر آب فرو کردم.
کمکم زیر پام خالی شد و دیگه چیزی نفهمیدم... .
یعنی زهر بادمجون هم واست کمه🍆😒
والا چرا هرکمیره شمال ویلاش انقد به ساحل نزدیکه؟؟؟
ایششش
حالا اینو ولش؛ ما خودمون یه بار حوض داداشمو پر آب کردیم من ۲ دقیقه تونستم کلهم رو زیر آب نگه دارم حالا این چرا هنو یه دیقه نکشیده بیهوش شد؟
وای خوشبحالشون😕💔 چقدرم بی درد میمیرن#_#🍼
حالا مکه میمیرت لامصبا؟؟؟ ببینین همن امیر اصغرش یهو پیداش میشه$_#🦓😶
انصافا ع خودش شنیدم گفت شنا بلد نیستم. امیر اصغرو میگم... .🤕💔
احساس کردم یکی اسممو داد میزنه.
وقتی به خودم اومدم دیدم رو شنا افتادم. چشای هفت رنگ امیر اصغر قرمز بود.
اوف بخدا دستام تاول دارن میزنن ع ان همه تابپ/:
خودتون بگیشو حدس بزنین دیگه....
امیر اصغر و دریا پس از چندین مرحلهی کلیشهای میرن سر خونه زندگیشون😁🙄
کلاغه به خونش نرسید...
یالا یالا برین ارسالیاتونو بدین ببینم یالا
.
حالا جدا ع اینا الان امیر اصغر و دریا شیش بچهی گوگولی مگولی دارن/:
نیک.
نیکی
نیکو
نیکان
نیکاوان.
نیک بانو
نیک خان
.......