جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب برادران کارامازوف

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه کتاب توسط ادوارد کلاه به سر با نام برادران کارامازوف ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 860 بازدید, 38 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه کتاب
نام موضوع برادران کارامازوف
نویسنده موضوع ادوارد کلاه به سر
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ادوارد کلاه به سر
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
روایت اصلیویرایش

فیودور پاولوویچ کارامازوف یک ملاک بدنام در یکی از شهرهای کوچک روسیه بود که از دو ازدواج قبلی خود سه پسر داشت: دیمیتری، ایوان و آلکسی. دیمیتری، فرزند ارشد، پس از درگذشت مادرش مدتی نزد نوکر خانه، گریگوری نگهداری شد و بعد هم توسط اقوام مادرش. او در جوانی به ارتش پیوسته و فردی ولخرج و بی‌بندوبار شده بود. ایوان و آلکسی هم تا سنین نوجوانی سرنوشت مشابهی پیدا کردند اما ایوان به دانشگاه رفت و روزنامه‌نگار شد و آلکسی به صومعه رفت و راهب شد. هر دو برادر به آلکسی علاقه داشتند.[۲۱]
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
هر سه برادر در جوانی نزد پدر بازگشتند. دیمیتری بر سر ارثیه بر جا مانده از مادرش، با فیودور مرافعه داشت و حتی برگزاری جلسه حل اختلاف در محضر پدر زوسیما، پیر صومعه، نیز به حل مشکل کمکی نکرد. فیودور و دیمیتری هر دو دل به یک دختر به نام گروشنکا باخته بودند. دیمیتری برای رسیدن به گروشنکا دست از نامزدش، کاترینا شسته بود و فیودور هم یک بسته سه هزار روبلی آماده کرده بود تا در صورتی که به دیدنش بیاید، به او هدیه بدهد. دیمیتری سه هزار روبلی را که کاترینا به او سپرده بود تا به مسکو حواله کند، در یک روز خرج کرد تا دل گروشنکا را به دست آوَرَد.[۲۲] اما از این بابت احساس گناه می‌کرد. دیمیتری تلاش می‌کرد به هر طریق ممکن، سه هزار روبل به دست آورد و به کاترینا برگرداند.[۲۳] یک بار برادرش آلکسی را مامور کرد که نزد پدرشان برود و از او سه هزار روبل مطالبه کند؛ چون معتقد بود فیودور اخلاقاً به او بدهکار است، اما تقریباً بلافاصله منصرف شد. دیمیتری که به دلیل اختلافش با فیودور، در خانه دیگری سکنی گزیده بود، شب‌ها نزدیکی خانه فیودور کشیک می‌کشید تا مبادا گروشنکا به دیدن پدرش برود. حتی یک بار به خیال این که گروشنکا به آنجا رفته‌است، با عصبانیت وارد خانه شد و فیودور را به سختی کتک زد.[۲۴]
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
علاوه بر گریگوری و زنش، اسمردیاکف، دیگر خدمتکار خانه بود که از بچگی تحت سرپرستی گریگوری بزرگ شده بود و گفته می‌شد فرزند نامشروع فیودور است، اما خود فیودور این شایعه را تایید یا تکذیب نکرده بود. فیودور از ترس دیمیتری شب‌ها درِ اتاقش را قفل می‌کرد و تنها به اسمردیاکف آموخته بود که اگر گروشنکا آمد چگونه به‌طور رمزی در بزند تا او در را باز کند. اسمردیاکف (ظاهراً از ترس) این رمز را به دیمیتری لو داده بود. او پیش‌بینی می‌کرد اتفاق‌های ناگواری در حال وقوع است و به همین جهت طی گفتگویی با ایوان، او را ترغیب کرد که فردا به شهر دیگری برود و گفت که خودش هم به دلیل بیماری مزمنی که دارد، احتمالا فردا غش خواهد کرد و برای چند روز در بستر خواهد ماند. ایوان فردای آن روز به مسکو رفت و گروشنکا هم پیامی از نامزد سابق خود دریافت کرد و بی‌خبر به نزد او در یک مسافرخانه در حوالی شهر رفت؛ همان مسافرخانه‌ای که قبلاً دیمیتری در آنجا سه هزار روبل برایش خرج کرده بود.[۲۵]
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
شب که شد، دیمیتری با مراجعه به خانه گروشنکا، نشانی از او نیافت و با این خیال که نزد پدرش رفته‌است، با عصبانیت راهی خانه فیودور شد و از لای بوته‌ها به پنجره اتاق فیودور نگاه کرد تا ببیند گروشنکا آنجاست یا نه. حتی ضربه رمزی را به پنجره زد تا واکنش فیودور را ببیند و اطمینان پیدا کند که گروشنکا آنجا نیست. در همین هنگام، گریگوری از خواب بیدار شد و با دیدن دیمیتری، با او درگیر شد. دیمیتری او را مضروب کرد و با وضعی آشفته و لباس‌های خونین به خانه گروشنکا برگشت و مستخدم را مجبور کرد به او بگوید گروشنکا کجاست. او بلافاصله عازم اقامتگاه گروشنکا شد. او تصور می‌کرد گریگوری در درگیری با او کشته شده‌است و به همین دلیل قصد داشت بامداد خودکشی کند. پلیس، همان شب، او را که بالاخره توانسته بود دل گروشنکا را به دست آورد، به اتهام قتل فیودور بازداشت کرد. در جریان برگزاری دادگاه، او قتل پدر و دزدیدن سه هزار روبلی را که فیودور برای گروشنکا آماده کرده بود، انکار کرد. ایوان با مراجعه به اسمردیاکف دریافت که قاتل پدرش اسمردیاکف بوده‌است. او حتی سه هزار روبل دزدیده شده را از اسمردیاکف پس گرفت اما قبل از این که بتواند اعترافی رسمی از او بگیرد، اسمردیاکف خودکشی کرد. اسمردیاکف معتقد بود که ایوان با عزیمت به مسکو، به صورت غیرمستقیم به او دستور داده بود که پدرش را بکشد و این مساله ایوان را با عذاب وجدان مواجه کرد؛ به طوری که در دادگاه سعی کرد اعتراف کند قاتل، خودش بوده است اما به دلیل تب مغزی نتوانست شهادت خود را کامل کند و از حال رفت. دیمیتری در دادگاه به تبعید به سیبری محکوم شد و برادرانش، ایوان و الکسی، در صدد فراری دادن او و گروشنکا به آمریکا برآمدند.[۲۶]
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
روایت مفتش اعظمویرایش

«مفتش اعظم» داستانی است که در قالب شعری که ایوان در یکی از دیدارهایش با آلکسی برای او می‌خواند، روایت می‌شود.[۲۷] این شعر، یکی از فصل‌های کتاب را در بر می‌گیرد و بیانی متفاوت از به صلیب کشیدن مسیح را تصویر می‌کند. داستان در قرن پانزدهم میلادی و در زمان رواج تفتیش عقاید و سوزاندن مشرکان روایت می‌شود. مسیح، دیگر بار در شهر سویل در اسپانیا ظهور می‌کند، مردم او را به جا می‌آورند. او از میان جمعیت عبور می‌کند، نابینایی را شفا می‌دهد، دختربچه مرده‌ای را زنده می‌کند. مفتش اعظم، که پیرمردی نود ساله است، به نگهبانان دستور می‌دهد تا او را دستگیر کنند و به زندان بیندازند. شب هنگام، مفتش به دیدار مسیح می‌رود و با او مونولوگی برقرار می‌کند. مفتش به مسیح می‌گوید: «حق نداری بر آنچه تاکنون گفته‌ای چیزی بیفزایی»، «ما به موعظه تو نیازی نداریم» و درنهایت «من تو را محکوم خواهم کرد و مانند منفورترین مرتد تو را خواهم سوزاند و خودت خواهی دید همین مردمی که امروز به پاهای تو بوسه می‌زدند، چگونه فردا هیزم به آتشت خواهند افکند...»[۲۸]
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
درونمایهویرایش

مثل بیشتر آثار داستایفسکی، برادران کارامازوف، یک رمان جنایی است که مانند داستان‌های جنایی امروزی سرشار از شگفتی و تعلیق است. این رمان به گفته مهرجویی، متاثر از داستان قتل پدر داستایفسکی است؛ با این تفاوت که پدر داستایفسکی را سرف‌ها کشتند اما فیودور کارامازوف را پسرانش کشتند. پیرامون پی‌رنگ اصلی، تعداد زیادی پی‌رنگ فرعی وجود دارد که خرده‌روایت‌های داستان را نشان می‌دهند.[۲۹] خودِ داستایفسکی، پرسش محوری کتاب را مساله وجود یا عدم وجود خداوند و خیر و شر در عالم دانسته‌است.[۳۰] به گفته امیر نصری، استاد دانشگاه، برادران کارامازوف، بیش از هر اثر دیگری از داستایفسکی، به آری‌گویی به زندگی و مفهوم رنج پرداخته‌است و جنبه‌های متکثر زندگی را، از غریزه جنسی گرفته تا معنویت، بازنمایی کرده‌است.[۳۱] جوزف فرانک به نمود سه موضوع اصلیِ برآمده از زندگی شخصی داستایفسکی در برادران کارامازوف اشاره کرده‌است: خانواده و فرزندان، حق و عدالت و تفکر مذهبی.[۳۲]
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
پی‌رنگویرایش

دیمیتری کارامازوف و پدرش، فیودور، در رسیدن به دختری به نام گروشنکا با هم رقیب عشقی‌اند. فیودور را اسمردیاکف فرزند نامشروعش به قتل می‌رساند در حالی که فرزند دیگرش ایوان او را تحریک کرده‌است. اما قراین و شواهد نشان می‌دهد قاتل دیمیتری بوده‌است و دیمیتری به همین سبب محاکمه و محکوم می‌شود.[۳۳]

شخصیت‌پردازیویرایش

هرچند آلکسی فیودورویچ را قهرمان رمان خود می‌دانم اما خود بیش از همه می‌دانم که به هیچ روی آدم بزرگی نیست... درواقع، او گونه‌ای عامل است؛ عاملی مبهم و تعریف‌ناشده... با این همه یک چیز در این میان تا اندازه‌ای مسلم می‌نماید: او آدمی غریب و ناهمرنگ است.

از مقدمه داستایفسکی بر برادران کارامازوف [۳۴]
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
شخصیت‌های اصلی داستان، پنج نفرند؛ فیودور پاولوویچ کارامازوف و چهار فرزندش: دیمیتری، ایوان، آلیوشا و اسمردیاکف (که فرزند نامشروع فیودور است).[۳۵] بر اساس آنچه سول مورسون، نویسنده مدخل فیودور داستایفسکی در دانشنامه بریتانیکا نوشته‌است، از بین شخصیت‌های داستان، راوی در تلاش است که آلیوشا را یک قهرمان نشان بدهد اما بیشتر خوانندگان، به شخصیت ایوان علاقه‌مند می‌شوند.[۳۶] هر یک از چهار برادر، وجهی از شخصیت پدر را بیان می‌کنند.[۳۷]
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
فیودور: پدر فاسق و شروری است که همه چیز را به سخره می‌گیرد و از هر فرصتی استفاده می‌کند تا با مسخرگی‌هایش دیگران را بیازارد. او پسرانش را در خردسالی رها کرد؛ چون وجود آنها را فراموش کرد.[۳۸]

دیمیتری: فرزند ارشد فیودور و مردی پرشور است که بر سر زنی شیطانی به نام گروشنکا با پدر رقابت می‌کند[۳۹] و حاضر است به خاطر پیروزی در این عشق هر کاری بکند؛ حتی قتل.[۴۰] او با این که پدرش را نکشته بود اما از آنجا که آرزوی مرگ پدر را داشت، محکومیت خود را پذیرفت، با این امید که رنج کشیدن، احساس گناهش را پاک و او را تطهیر کند.[۴۱]
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
ایوان: ایوان به خدا ایمان ندارد اما تمنای آن را در دل دارد که این تضاد در ذهن او را آشفته کرده‌است.[۴۲] او پس از کشته شدن پدرش، در اثر فشار تناقضات ذهنی و منطقی خود، به ورطه جنون می‌غلتد.[۴۳] سول مورسون و کریم مجتهدی شخصیت و دیدگاه‌های ایوان و راسکولنیکف (شخصیت اصلی رمان جنایت و مکافات) را شبیه می‌دانند.[۴۴][۴۵] نفیسی معتقد است ذهن ایوان گرفتار شکاکیت شده‌است و نمایانگر ذهنِ خودِ داستایفسکی، دست کم در دوره‌ای از زندگانی، است.[۴۶] سیمونز نیز ایوان را آخرین شخصیت «دوچهره» از سلسله شخصیت‌های دوچهره داستایفسکی می‌شمارد که از نظر فکری و معنوی مغرور است و دچار کشمکشی درونی برای رسیدن به خداست؛ همان کشمکشی که خودِ داستایفسکی دچارش بود.[۴۷] ایده ایوان مبنی بر این که «اگر جاودانگی روح وجود نداشته باشد، همه چیز مجاز است»، سراسر داستان را به گفتگویی پرتنش در نفی یا تایید آن کشانده‌است.[۴۸]
 
بالا پایین