جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

اعلام نتایج برترین بیوگر‌افی نویس

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مسابقات بخش ادبیات توسط اولدوز با نام برترین بیوگر‌افی نویس ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 715 بازدید, 9 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته مسابقات بخش ادبیات
نام موضوع برترین بیوگر‌افی نویس
نویسنده موضوع اولدوز
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط اولدوز
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,226
مدال‌ها
7

بسم الله الرحمن الرحیم
درود و وقت بخیر خدمت کاربران گرامی انجمن رمان بوک
با سپاس از شرکت‌کنندگان عزیز
نفر اول: @شَرابی.
نفر دوم: @Silvermoon
نفر سوم: @مریم فواضلی و @حنا نویس

تبریک و خسته نباشید!
جوایز به زودی اعطا خواهد شد.
@MHP
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,331
45,444
مدال‌ها
23
تبریک
اعطا شد.
 

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,989
مدال‌ها
8
@آسِنا داخل همین تاپیک هم؛ بیوگرافی‌های نفرات رو بذارید.
مریم و حنا و سیلور!
 

Nafiseh.H

سطح
3
 
𝓃ℯ𝓋ℯ𝓇 𝓂𝒾𝓃𝒹.
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
May
2,215
20,919
مدال‌ها
5
تبریک میگم،
اشتراک تاپیکم زدم /؛
 
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: VIXEN
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,226
مدال‌ها
7
برای نفر اول
من او را درست نمی‌شناسم. هیچکس نشناخته‌ است. راستش اسم شناسنامه‌ای‌اش هم نیلوفر نیست: درواقع بیش از ده تا اسم داشته است! اما "شَرابی." چیزی‌ست که اغلب صدایش زده‌اند. به دنیا آمده‌ی شهر بزرگ و نکبت‌زده‌ی اصفهان است و منطقه‌ی به دنیا آمدنش تهِ نقطه کورهای جهان بود. البته دو رگه است و زادگاه دیگرش شهرکرد است! (چه اهمیتی دارد؟) خلاصه اکنون اینجاست و می‌نویسد؛ نوشتن تنها کمکِ ذخیره‌اش در نیمکت‌های کنار رینگ است. پنج سالش بود که با جهان بی‌انتهای واژگان و سپس در ۱۳ سالگی با جهان بی‌انتهای ادبیات، آشنا شد.( در باب تحصیل حتی دیپلمش را هم نگرفت زیرا سگ سیاه افسردگی و اصلا مدرک به چه درد من می‌خورد در این مملکت بی‌صاحب، او را گول زد) تا جایی که یادم است از احساسی بودن خوشش نمی‌آمد و نمی‌آید اما شبیه آنشرلی گریه می‌کند و در حرف زدن زبان دراز و پرباری دارد. به همه می‌گوید ما باید با مسائل کاملا منطقی و روی اصول برخورد کنیم لیکن نوبت خودش که می‌شود با کله می‌رود وسط مشکلات و سر خودش و اطرافیانش را می‌شکند. بیشتر اوقات او را جایی لش افتاده پیدا خواهید کرد: روی پله‌های یک اپارتمان؛ پارک لاله ( بغل گوربه‌ها )؛ روی اوپن؛ روی پشت بام یا روی لنگ و پاچه‌ی خواهر و برادرش تهه اتوبوس! این قطعا یکی از بدترین اخلاق‌هایش است و از کودکی هم نتوانسته‌اند ترکش دهند_ بچه که بود شب‌ها هنگام خواب روی کمر پدرش اتراق می‌کرد_.
راستی ظاهر را فراموش کردم! قد درازش را مدیون یک استاد تکواندوی مهربان است که دست و پاهایش را می‌گرفت می‌کشید و چشم‌های قهوه‌ای تیله‌ای دارد؛ رنگش گاهی عسلی و گاهی زاغ و گاهی سیاه است. البته از لحاظ رنگ چشم اصلا شانس نیوورده است. قیافه‌اش هم متاسفانه ترکیبی از مادر و پدر و عمه‌اش است و گاهی خوشگل و گاهی مثل میمون است. پوستش هم گندمی سفید است و دیگر خسته شدم. لاک قرمز اصل جدانشدنی از ظاهر اوست، همینطور موی گیرمیزی. بعضی وقت‌ها هم قاطی می‌کند و گند می‌زند توی رنگ‌ موهایش یا ابروهایش را می‌تراشد یا یک جایش را سوراخ می‌کند: تقریبا هر شش هفت ماه یک‌بار... . با پشم‌هایش هم فقط درصورتی‌که در معرض دید باشد مشکل پیدا می‌کند و با بدنش زندگی مسالمت آمیزی دارد درکل. از اخلاق‌هایش بگویم که زود عصبی می‌شود و به لطف تن صدای زیادی بلندش هیچکس بیش از حد با او حرف نمی‌زند تا نقطه‌ی جوشش را ببیند و شیشه‌ها ترک بردارند. نه پرنسس بابا است نه از شاخ بازی خوشش می‌آید اما شلوار سبزش را که می‌پوشد زیاد جلویش مزه نپرانید. داشتم می‌گفتم او هم از بس با اطرافش احساس غریبگی می‌کند می‌رود می‌چپد توی اتاقش که با عکس‌های قهرمان‌هایش پر شده است( راستش او هنوز یکم بچه است). اتاق کاملا تاریک است و شاید او یک خونآشام باشد. نمی‌دانم. سلیقه‌ی موسیقی‌اش از روی علی سورنا و دیگرد و فدایی می‌پرد روی هایده و موسیقی‌های فولکلور و بعد دوباره می‌پرد روی راک و رپ و اپرا و فلامینگو و کلا هرچیزی که هنرش مارکتی و کلیشه‌ای نباشد: از پاپ بدم میاد خب:| مرگ بر دیسلاوخوان‌ها... آها! او شاعر است؛ نامه‌های شاملو را هم پشت کتاب‌هایش قایم کرده است و همیشه زیر جوراب‌هایش پاکتی سیگار پیدا می‌شود. همین دیشب هم تا مرز بیهوشی از دود و دمِ غم که برای هم‌سن و سالانش اصلا پسندیده نیست دست نکشید زیرا به گمان او آخرین سلاحش است. ( بعد از کلت برتا و برنوی عزیز). عاشق گوربه‌ها است و وسط یک لایو مهم سیاسی به جای من گربه هستم گفت من گووربه هستم. یادگاری هم از یک گربه‌ هنوز روی بدنش دارد. از رفقایش بگویم که یکی پس از دیگری از انگشت‌هایشان هنر می‌ریزد و او هنوز نمی‌تواند یک ماکارانی را بدون خمیر شدن درست کند. عاشق نقاشی‌های ونگوگ و جنبش هنریِ یادم نیست چی‌چیسم است. البته خودش هم خیلی ایسم است. کراش ادبی‌اش توی خواننده‌ها احمد کایا بوده است و توی شاعرها ناظم حکمت و شیرکو بیکس. بااینکه خودش را جهان وطن می‌داند اما عاشق کوردها است و آنها را می‌بیند با ذوق سه چهارتا کلمه‌ای که بلد است را با حالتی پرغرور می‌گوید و سرش را هم بالا می‌گیرد. پیاده روی را تنهایی دوست دارد و وقتی با بقیه بیرون می‌رود کرم نریخته نمی‌گذارد. از دست تکان دادن برای آدم‌های غریبه تا گفتن جوون عمو توی کافه به پیشخدمت و البته پرتاب کردن سیب توی سر یک موتور سوار از پشت وانت.
از نیچه خوشش نمی‌آید و مثل محمود درویش و نزار قبانی عاشق می‌شود؛ اما در واقعیت زیر چشم کراشش را کبود می‌کند و مثل نیچه طرف را می‌کوبد از اول می‌سازد. مثل ابتهاج آه می‌کشد و زیر باران با ذوق بی‌کرانی اندوهش را پاس می‌دارد. املت هم خیلی دوست دارد و معتقد است سوپ می‌تواند خوشمزه باشد‌. تکیه کلام‌هایش یکی " ببینم" یکی هم" خب که چی" یکی هم یک فحش ک دار است. به عشقش هم می‌گوید داداش و از این کار مضحک لذت می‌برد. البته کلمه‌ی ابله را هم خیلی غلیظ تلفظ می‌کند و از نظرش همه ممکن است گاهی ابله باشند حتی خودش. از قرص‌های اعصاب خوشش نمی‌آید و پول مفت هم جایشان نمی‌دهد. تا وقتی می‌تواند تراژدی بنویسد این قرتی بازی‌ها چیست؟ دوست صمیمی‌اش را با لقبی خاص صدا می‌زند و کلمه‌ی رفیق را فرمالیته بیان می‌کند. فکرکنم خیلی حرف زدم؛ خب تا جایی او را شناختید. خدانگهدارتان باشد.
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,226
مدال‌ها
7
نفر دوم
مینا منظری به انگلیسی( Mina Manzari)، در اولین شب ازیازدهمین ماه سال1381 در اصفهان، چشم به جهان هستی گشود.
ساکن یکی از قدیمی ترین محله های اصفهان و با وزن47 و قد 157،کوتاه ترین عضو خانواده و نزدیکان شناخته شده است.
میتوان از زیبایی های چشمگیر او، چشم های درشتش راکه بی شک قابل ستایش است نام برد.
او در حال حاضر مجرد است و به گفته خودش ازاین موقعیت، لذت کامل رامیبرد.
ــــــــــــــــــــــــ
"خانواده منظری ها"
اون اخرین عضو خانواده 4نفره منظری هاست.
خواهر بزرگ تراو نرگس، با اختلاف 3سال سن، دارای سندروم داوون و معلولیت جسمی و حرکتی میباشد.
پدر او سابقه دیرینه ای تا به اکنون در کفاشی دارد و مادر این خانواده، به خانه داری مشغول است.
اصالت پدری او، یکی از اقوام گرجی در روستای داشکسن استان اصفهان میباشد.
و از طرف مادری، متعلق به کفران که یکی از روستاهای توابع بن رود است، میباشد.
ــــــــــــــــــــــــــ
"تحصیل"

مینا از همان ابتدا علاقه به رمان ها و داستان های شگفت انگیز پیداکرد.
او در دوره دبیرستان، رشته انسانی را با هدف علاقه به ادبیات فارسی و اشعار و همچنین نوشتن متون باموضوعات مختلف الخصوص عاشقانه و دلنوشته های غمگین شروع کرد.
او در سال 1400 دیپلم ادبیات خود را با بالاترین نمره دریافت نمود.
در ادامه با انتخاب رشته حسابداری به گفته خانواده، در دانشگاه غیر انتفاعی دانش پیشرو اصفهان، به تحصیل خود ادامه داد.
و درست در مهر ماه سال1400 در شرکت خصوصی راه و شهرسازی مشغول به کار شد.
نکته قابل توجه این است که حسابداری، مانع پیشرفت و علاقه او در رمان خوانی و نوشتن نشد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
"اخلاق و رفتار"

میتوان از اخلاق خوبش، شوخ طبعی و ساده بودن را نام برد. فردی فوق العاده آینده بین و روشنفکر، و البته علاقه مند به گردش و الخصوص عاشق کاکائو و شکلات.
البته درکنار حُسن اخلاقی، کمی بدی هم چاشنی آنهامیشود.
حسادت، یاٌس فراوان، کمی ناامید به همراه زره ای تنبلی، ازجمله ویژگی های منفی این فرد میباشد. لازم به ذکر است، اشپزی او با20سال سن، صفــر صفـــر است.
شاید در ذهنتان نگنجد و درباورتان نیاید که مینا، 3فوبیا دارد: فوبیا مورچه. فوبیا سوراخ(حفره). فوبیا آمپول.:)
اگر قصد جان او را کرده اید، پیشنهاد میکنم از این 3روش بشدت کمک بگیرید.
ــــــــــــــــــــــــــــ

"عرصه فعالیت و شهرت"

از آنجاکه علاقه مند به رمان و نوشتن بوده، در سایتی به نام رمان بوک، تصمیم بر خلق اثر کرد.
البته تابه اکنون اثر کامل و قابل توجهی از او دریافت نشده اما میتوان به "دلنوشته قتلگاه احساس" و "داستانک سبیل قشنگ" که درحال تایپ هستند اشاره نمود.
او در انجمن به silvermoon شهرت دارد و بعضا اورا آرمینا نیز مینامند.
و کماکان او به فعالیت خود در خلق اثر ادامه و راهی طولانی با آینده ای درخشان را برای خود درنظر گرفته است.
"باشد تا موفقیت همگان در عرصه هنر و ادبیات"
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,226
مدال‌ها
7
نفرات سوم
کیانا مهری، متولد ۹ آذر ۱۳۷۰ ساکن تهران که بازیگری را از سن ۱۸ سالگی در کلاس‌های بازیگری فرهاد آئیش، شروع کرده است. وی اولین فعالیت خود را در سریال "ماه من" در نقشِ "سارا صفری" به نمایش گذاشت.
در سال ۱۳۹۴ مدرک لیسانس کارگردانی خود را، از دانشگاه آزاد تهران گرفت و یک نمایشنامه کوتاه را، در تئاترشهر به اجرا گذاشت.
کیانا مهری، در ۴ سریال و ۵ فیلم سینمایی ایفای نقش کرده است.
او یک برادر بزرگ‌تر و یک خواهر کوچک‌تر از خود دارد. به گفته خود او، زندگی سختی را از سر گذرانده و هیچ‌وقت دست از تلاش کردن بر نخواهد داشت. او عامل اصلی موفقیت خود را، حضور پدر و مادرش در صحنه‌های بازیگری‌اش می‌داند.
او در حال حاضر مجرد می‌باشد.
دختری جذاب با صدای دلبری اش دل همه را برده؛
دختری در فصل پاییز شکوفایی شد.
پسرانی که دلباخته نگاه دریایی‌اش شدند.
لقب دخترک پاییز رهایی است.
رهایی که رها می کند خودش را در بین موسیقی.
در کودکی جریان موسیقی را در خونش کشف می کند.
از سن ۹سالگی وارد عرصه‌ی خوانندگی می شود.

صدای آرامش بخش او کل جهان را فرا گرفته است.
در میان جنگل زندگی می کند.
همز‌مان با گشودن‌چشمانش به این دنیا، دیده بود که برای درختان و کبوتر ها آواز می خواند.
در مرحله‌ی جوانی‌اش، مورد توجه مدل ها می‌شود و نگاه دریایی‌اش کشیده‌تر می شود و دنیای رنگی‌اش بزرگتر شده. علاقه‌ی عاطفی خودش را در خوانندگی مشاهده می کند.
حرف همیشگی‌اش این است که: عشق یعنی شنیدن صدای موسیقی و جریان آن در تک تک سلول های تنت.
خودش را بی موسیقی، پوچ میبیند.
نام او: مارشا حسینی
لقب: رهایی
سن: ۲۱
محل زندگی: وسط جنگل، میان آرامش
کار وی: مدل،خوانندگی.
 
بالا پایین