مجموعه اشعار بهترین شعرهای علیرضا آذر

[آساهیر]

من همانم که شبی عشق ، به تاراجش برد

همچو حلّاج به خاکستر ِ تشویش نشست

در سرش سوره تکویر مُجَسَم میشد

قبل ِ هر زلزله‌ای در خودش آرام شکست

 

[آساهیر]

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است

این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است

 

[آساهیر]

یک سـوره بخـوان…

‏مهـریه ام کن غزلـت را…

‏من طاقت یعقـوب نـدارم…

‏بغلـم کـن!!!

 

[آساهیر]

با مـــن قدم بزن، تنهاتــــر از همه

اِی مصرعِ سکوت، در شعرِ همهمه

با مــن قدم بزن، چله نشینِ عشق

فرمانروای قلب در سرزمینِ عشق…

 

[آساهیر]

تا تو بر تاب نشستی این نوسان من را برد

شب جلو رفتیو فردا به عقب برگشتی

و تو هر بار رسیدی پس گوشت گفتم

عشق مو بافته ی من چه عجب برگشتی

 

[آساهیر]

حالا خورشید روبرومه، دیگه فصل سایه مُرده

جاده ها دیگه تمومن، یکی تنهاییمو بُرده

حالا باید باورم شه، آسمون ابری نداره

دیگه فانوسی نمیخوام، ماهِ آسمون بیداره

 

[آساهیر]

اگرچه بهار از نگاهت پُره

جهان با تو زیباتره عشقِ من

به فکرِ شبایِ پُر از برف باش

زمستونُ یادت نره عشقِ من

 

[آساهیر]

زندگی سرد بود اما عشق

می توانست کارگر باشد!

می توان قطب را جهنم کرد

پای دل در میان اگر باشد..!

 

[آساهیر]

کاسه شعر ِمن از دست تو افتادو شکست …!

عـــاشقان ، فرصتِ خوبیست ، غـــزل جمع کنید

 

[آساهیر]

این خاصیت عشق است باید بلدت باشم

سخت است ولی باید در جذر و مدت باشم